eitaa logo
کانال طبس گلشن 🌴🍊🍃
3.8هزار دنبال‌کننده
40.4هزار عکس
21.9هزار ویدیو
104 فایل
کانال طبس گلشن 🔹 بروزترین و فعال‌ترین کانال خبری شهرستان طبس، همراه شما در تمامی اخبار و رویدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی. 📰 در اینجا، تحریریه‌ای متخصص و فعال در هر زمینه، ارتباط باما @mostafasejade5692
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال طبس گلشن 🌴🍊🍃
🚨🚨🚨#فوری |دولت عراق انحلال حشدالشعبی را اعلام کرد 🇮🇷#کانال_طبس_گلشن 👇👇 💁‍♂@tabasgolshantabas
🚨🚨 | تا این لحظه حشدالشعبی در مورد این خبر واکنشی نشان نداده است ، به صورت رسمی هنوز این موضوع اعلام نشده است
قرائت زیارت آل یاسین ونماز استغاثه به آقا امام زمان ودعای بعد از نماز در محل هیئت چهارده معصوم روستای الله آباد توسط روحانی محترم روستا حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین آقای رحیمی وشرکت کنندگان در مراسم جشن آقا امام جواد وآقا علی اصغر انجام شد این مراسم هر هفته جمعه شب بعد از نماز مغرب و عشا برگزار می شود 👇👇👇 @tabasgolshantabas
🌸 مراسم شب میلاد آقا جوادالائمه(ع) وآقا علی اصغر همراه با اقامه نماز جماعت مغرب و عشاء توسط روحانی محترم روستا حجت‌الاسلام والمسلمین آقای رحیمی و مولودی خوانی ذاکرین اهل بیت(ع) برادران کربلایی محمد طالبی وکربلایی امیر حسین محمدیان در محل هیئت چهارده معصوم روستای الله آباد برگزار شد بانی مراسم آقای مهدی زمانیان فرزند غلامرضا 👇👇👇 @tabasgolshantabas
🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 داستان کوتاه دو برادر بودند كه يكي از آنها معتاد و ديگري مردي متشخص و موفق بود. براي همه معما بود كه چرا اين دو برادر كه هر دو در يك خانواده و با يك شرایط بزرگ شده اند، سرنوشتي متفاوت داشته اند؟ از برادرِ معتاد، علت را پرسيدند. پاسخ داد: علت اصلي شكست من، پدرم بوده است. او هم يك معتاد بود. خانواده اش را كتك مي زد و زندگي بدي داشت. چه توقعي از من داريد؟ من هم مانند او شده ام. از برادر موفق دليل موفقيتش را پرسيدند. در كمال ناباوري او گفت: علت موفقيت من پدرم است. من رفتار زشت و ناپسند پدرم با خانواده و زندگي اش را مي ديدم و سعي كردم كه از آن رفتارها درس بگيرم و كارهاي شايسته اي جايگزين آن ها كنم. طرز نگاه هر کس به زندگی، دنیای او را می سازد. 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @tabasgolshantabas
23.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸چند روزی به ایام نورانی ماه رجب باقی مونده. 🌸یه عده از الآن خودشون رو برای مهمونی اون ایام آماده می کنن. می خوان با مهربان ترین دوست و یار خودشون داشته باشن. 👈🏻می دونی چه وسایلی باید با خودت برداری؟ 🤔 اگه نمی دونی این کلیپ مال توئه☺️ 🎥 تهیه شده توسط مسجد حضرت فاطمه زهرا(علیها سلام) 🌸⃟🧕🏻 کانال @Tabasbanoo به ما بپیوندید...
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین به مناسبت ولادت امام جواد علیه السلام و حضرت علی اصغر علیه السلام در مسجد امام هادی علیه السلام منطقه دیهشک حجت الاسلام حاجی آقایی: ، خواندن فراوان باعث هم نشینی با امام جواد علیه السلام و سایر ائمه اطهار در دنیا و آخرت می شود این مطلب را امام جواد علیه السلام در جواب نامه یکی از محبین و دوستان آنحضرت بیان نمودند و سفارش به این دو عمل زبانی نمودند ✍کانون فرهنگی هنري امام هادی علیه السلام منطقه دیهشک @tabasgolshantabas
کانال طبس گلشن 🌴🍊🍃
📕#رمان امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔴 قسمت نهم ▫️از بهت آنچه می‌شنیدم فقط خیره نگاهش می‌کردم؛ دیگر خبری ا
📕 امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔴 قسمت دهم ◽دستش را پیش آورد؛ تلاش می‌کرد بدون هیچ برخوردی بین دستان‌مان، زنجیر را به آرامی از مچم باز کند و بی‌صدا زمزمه کرد: «ببخشید اونجوری می‌کشیدم‌تون، باید زودتر از منطقه می‌رفتیم. هر لحظه ممکن بود تو کمین‌شون بیفتیم!» ◾بی‌آنکه دستانم را لمس کند، حرارت سرانگشتش را حس می‌کردم و نجابت از لحن و نگاهش می‌چکید. ◽آخرین دور زنجیر را هم گشود و تازه هر دو دیدیم از فشار زنجیر، دستم زخم برداشته و آستین روپوش سفیدم خونی شده است که آیینۀ چشمانش از اشک درخشید و صدایش لرزید: «یازینب!» ◾همین یک کلمه انتهای روضه بود و او می‌دانست همان یک ساعتی که با تمام قدرت مرا دنبال خودش می‌کشید، دستانم را بریده که نفسش گرفت: «حلالم کنید، فقط می‌خواستم زودتر از اون جهنم نجات‌تون بدم.» ◽اینهمه مظلومیتم رگ غیرتش را بریده و هنوز نگاه نجس آن داعشی به چشمش خنجر می‌زد که بوی خون در کلامش پیچید: «همین روزا ابومهدی دستور آغاز عملیات فلوجه رو میده. والله انتقام همه مردم عراق رو از این نامسلمونا می‌گیریم!» ◾جانم را با مردانگی‌اش نجات داده و نمی‌خواستم بیش از این خجالت بکشد که خون آستینم را با کف دست دیگرم پوشاندم و او استخوانی در گلویش مانده بود که با دلواپسی سفارش کرد: «حتماً این دوست‌تون مورد اعتماده که خواستید بیارم‌تون اینجا اما جاسوسای داعش همه جا هستن، پس خواهش می‌کنم نذارید کسی بفهمه چه اتفاقی براتون افتاده!» ◽برای ادای جمله آخر خجالت می‌کشید که با نگاهش روی دستان کبودم دنبال کلمه می‌گشت و حرف آخر را به سختی زد: «بهتره نذارید کسی بدونه کی شما رو اورده بغداد!» ◾منظورش را نفهمیدم و او دیگر حرفی برای گفتن نداشت که با چشمان سر به زیرش، مرا به خدا سپرد و باز سفارش کرد: «شما برید، من همینجا می‌مونم. چند دقیقه هم صبر می‌کنم که اگه مشکلی بود برگردید!» ◽او حرف می‌زد و زیر سرانگشت مهربانی‌اش تار و پود دلم می‌لرزید که سه سال در محاصره فلوجه فقط وحشی‌گری داعش را دیده بودم و جوانمردی او مرهم همه درد‌های مانده بر دلم می‌شد. ◾دستم به سمت دستگیره رفت و پایم برای رفتن به خانه نورالهدی پیش نمی‌رفت که با اکراه در را گشودم و ناگزیر از ماشین پیاده شدم. ◽زنگ خانه را زدم و هنوز این در و دیوار برایم بوی بی وفایی می داد که شیشه دلم، دوباره در هم شکست. یک نگاهم به زنگ در بود تا کسی پاسخم را بدهد و یک نگاهم به او که از پشت فرمان همچنان مراقبم بود تا صدای نورالهدی به گوشم رسید: «بله؟» ◾بیش از سه سال بود از بهترین رفیق دوران دانشگاهم بی خبر مانده و حالا اینهمه بی‌کسی مرا تا پشت خانه‌اش کشانده بود که مظلومانه پاسخ دادم: «منم، آمال!» ◽نمی‌دانم از شنیدن نامم چه حالی شد که بلافاصله خودش را پشت در رساند و همین ظاهر خرابم، حالش را به هم ریخت. ◾تک و تنها در شب با روپوش خاکی پرستاری، چشمانی که از گریه ورم کرده و دستانی که کبود و زخمی شده بود. با نگاه حیرانش در سرتاپای شکسته‌ام دنبال دلیلی می‌گشت و تنهایی از صورتم می‌بارید که مثل جانش در آغوشم کشید. ◽سرم روی شانه نورالهدی مانده و نگاهم دنبال اتومبیل او بود که به راه افتاد و مقابل چشمانم از کوچه بیرون رفت. ◾حس غریبی در جانم بود؛ او را نمی شناختم و به هوای همین یکی دو ساعتی که با مردانگی پناهم داده بود، دلم می خواست باز هم کنارم بماند و همین که از خم کوچه پنهان شد، قلبم گرفت. ◽یک ساعت کشید تا با نفس‌های بریده و چشمانی که بی‌بهانه می‌بارید، برای نورالهدی بگویم چه بر سرم آمده و او فقط از شنیدن آنچه من دیده بودم، حتی نگاهش می لرزید. ◾کمکم کرد تا دست و صورتم را بشویم، برایم لباس تمیز آورد و با همان مهربانی همیشگی خیالم را تخت کرد: «ابوزینب خونه نیس، راحت باش عزیزم!» ◽آخرین بار با دلگیری از او جدا شده و حالا نمی‌خواست به رخم بکشد که بی‌ریا به فدایم می‌رفت: «فدات بشم آمال! این سال‌ها همش دلم برات شور می‌زد که تو فلوجه چه بلایی سرت اومده! خدا رو شکر می‌کنم که سالمی عزیزدلم!» ◾دختران کوچکش همان کنج اتاق خوابیده و او خودش مادر بود که با چشمان نگرانش، خانه را به یاد حال خرابم آورد: «الان مادر پدرت ازت بی‌خبرن؟» ◽دلم برای آغوش مادر و امنیت سایه پدرم پر می‌کشید؛می‌دانستم همین که تا این ساعت به خانه برنگشته‌ام، جان‌شان را گرفته و حیوانات داعشی راهی برای ارتباط با مردم فلوجه باقی نگذاشته بودند. ◾تصور اینکه امشب از بی‌خبری و چشم‌انتظاری چه زجری می‌کشند، قاتل جانم شده و فقط دعا می‌کردم عملیات آزادسازی فلوجه که آن جوان خبرش را داده بود، همین فردا آغاز شود و به‌خدا می‌ترسیدم تا آن لحظه پدر و مادرم از وحشت عاقبت من، جان داده باشند... @tabasgolshantabas این داستان ادامه دارد...
🛑 اطلاعیه وزارت علوم درباره برگزاری امتحانات 🔹وزارت علوم، تحقیقات و فناوری با توجه به تعطیلی فردا شنبه تصمیم برای برگزاری یا لغو امتحانات این روز در دانشگاه‌های مختلف را به هیات‌رئیسه واگذار کرد. ➖➖➖➖➖➖➖➖ @tabasgolshantabas ، کانون اخبار مهم🔝
تیم والیبال جوانان کریت بر سکوی قهرمانی مسابقات والیبال کارگری طبس ایستاد در بازی نهایی رقابت‌های والیبال کارگری ۱۴۰۳ طبس تیم‌ جوانان کریت موفق شد با نتیجه ۳ بر ۱ تیم کافه لبخند را شکست دهد و مقام اول مسابقات والیبال کارگری شهرستان طبس را از کسب کند. تیم کافه لبخند مقام دوم و جوانان ایرانیان نیز مقام سوم مسابقات را کسب نمودند @tabasgolshantabas
🛑📸 نقشه تعطیلی مدارس و ادارات کشور شنبه ۲۲ دی‌ماه ۱۴۰۳ ➖➖➖➖➖➖➖➖ @tabasgolshantabas | اخبار مهم
🔴سید عباس موسوی نماینده دبیر کل جنبش نجباء عراق در ایران خبر اعلام رسمی انحلال حشدالشعبی توسط دولت عراق را کاملا تکذیب کرد./مهر @tabasgolshantabas