بالایِ ساختمون بود.
بعد از مدت ها صبر،
بالاخره افتاد..
نام مقتول: [اتفاقِ خوب]!
ٺبسـم| @tabassom_137
از درون آشفته و ظاهر چو کوهی استوار...
دردها اینگونه ما را مرد بار آورده اند!...
ٺبسـم| @tabassom_137
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج،
حرفی بزن!
ای قلب مرا برده به تاراج...
ٺبسـم| @tabassom_137
تو نورِ منی..
مهم نیست چقدر تو تاریکی غرق شدم، چقد تنهام و کسی دورم نیست، مهم نیست چقد ذهنم آشفتس و پر از فکرای منفیه، همین که یادم میاد تو تویِ زندگیمی همهی تاریکیای زندگیم تبدیل به روشنایی و امید میشه.
ٺبسـم| @tabassom_137
رک بگویم از همه رنجیده ام
از غریب و آشنا ترسیده ام
بیخیال سردیِ آغوش ها،
من به آغوش خودم چسبیده ام
ٺبسـم| @tabassom_137