فرصتِ زندگی
از بود تا نبود که امری مسلّم است
فرصت به قدر گفتن یک آه و یک دم است
یک فرصت طلایی و ما بی خبر از آن
-- از فرصتی که قدمتش از عهدِ آدم (ع)است --
از فرصتی که زندگی اش نام داده ایم
حتّی هزار مرتبه دزدیدنش کم است
مردانه نگذریم و بریزیم دورِ دور
شب مانده های واهمه هایی که درهم است
وقتی نگاه همّتِ ما آب می کند
هیمالیای هرچه تراوشگرِ غم است
"ما را خوش است سیر سکوتی که پیش روست " (۱)
-- آرامشی که ویژه ی خوبانِ عالم است --
پس با تمامِ همّتِ خود سبز می شویم
وقتی که ریشه های شکفتن فراهم است
تا بامدادِ واقعه (۲) عاشق نشسته ایم
وقتی (امید) ما به حقیقت مسلّم است
سید فضل الله طباطبایی ندوشن(امید)
۱۳۸۶/۴/۱۱ خورشیدی
(۱) -- مصراع از شاعر معاصر " زکریا اخلاقی "
(۲) -- واقعه : یکی از نام های قیامت
@tabatabaeinodoushan
هدایت شده از محراب شعر وهنر.
دکتر محمدی کویر
ادبیات_فاخر ایرانی
گويند: روزی، زنی كه يتيم دار بود به نزد قائم_مقام، صاحب كتاب منشئآت و وزير محمد شاه آمد و گفت: زنی هستم كه يتيم دارم و غذا برای فرزندان يتيم خويش ميخواهم.
قائم مقام نام او را پرسيد و آن زن گفت: نامم «مرجمك» است.(مرجمك در ترکی به معنی عدس است)
قائم مقام، قلم به دست گرفت و نگاشت:
انباردار :
*ارزنی آمد مرجمك نام، گندمگون، ماش فرستاديم نخود آمد برنجش دهيد كه برنج است.*
به این معنے که :
اگر زنی گندم گون پیش شما آمد که نامش مرجمک بود ، خود سر نیامده بلکه ما فرستادیم ، به او برنج دهید که در سختی و تنگ دستی است .
همان گونه كه می بينيد در اين عبارت از نام شش قلم حبوبات ( ارزن، مرجمک، گندم، ماش، نخود، برنج ) ایجاز گونه استفاده شده و هر یک در معنای ديگری .
چقدر لذت بخش هست مطالعه و کاوش در ادبیات غنی کشورمان 💐
ارزنی آمد ( اگر زنی آمد)
ماش فرستادیم (ما او را نزد شما فرستادیم )
نخود آمد ( خودسر نیامد)
برنج است ( درسختی وتنگدستی است )
گندمگون (به رنگ گندمگون )
مرجمک ( کوفته دال عدس )
دوباره بخوانید
*ارزنی آمد مرجمك نام، گندمگون، ماش فرستاديم نخود آمد برنجش دهيد كه برنج است.*
ماجرای رؤیای صادقه شاعر یزدی و استاد شهریار چند روز بعد از بیست و هفتم شهریور ماه ۱۳۶۷ ( روز درگذشت سید محمد حسین بهجت تبریزی متخلّص به«شهریار» ) بود؛ آن زمان دومین سالی بود که بنده به اتفاق همسر و فرزندانم در «شهرستان مهریز» ساکن بودیم. غروبِ آن روزِ مذکور... https://sobhesabat.ir/2guUK
https://sobhesabat.ir/Cbt1l
آثار منتشر شده از سید فضل الله طباطبایی ندوشن (امید)
1 -- مجموعه شعر لحظه های سبز/ ناشر مجمع شعر و ادب ولایت استان یزد / ۱۳۸۰
2-- مجموعه شعر آبی احساس / ناشر
انتشارات براثا یزد / ۱۳۸۱
3-- مجموعه شعر همسایه با سکوت/ ناشر انتشارات سوره مهر تهران /۱۳۸۵
4--گزیده اشعار آیینی کوچه های روبرو/
انتشارات کوثر هدایت یزد / ۱۳۹۵
5 -- مجموعه شعر آئینی پائیز تبسم / انتشارات سوره مهر تهران / ۱۳۹۷
6 -- چارانه های بیداری/ رباعیات و غزل هایی برای سفر آخرت / انتشارات یادداشت نو یزد / ۱۴۰۰
@tabatabaeinodoushan
🌷 بسم الله الرحمن الرحیم 🌷
" العلماء باقون ما بقی الدهر "
آخوند ملا عبدالله بهابادی یزدی ، فیلسوف ،
منطق دان و مولف " الحاشیه علی تهذیب
المنطق " مشهور به حاشیه ی ملاعبدالله ،
حاشیه ای است بر کتاب " تهذیب المنطق "
تفتازانی که تا به امروز یکی از کتب معروف
در حوزه های علمیه می باشد ۰
وی در اوایل قرن دهم هجری در بهاباد از
توابع یزد ، پا به عرصه ی وجود گذاشت ۰
" شیخ بهایی " در حاشیه بر تفسیر قاضی
می نویسد که در خدمت " آخوند ملا عبدالله
بهابادی یزدی " تلمذ کرده است . "
" ملا عبدالله بهابادی یزدی " و نوادگانش
حدود صد سال تولیت مقدس " بارگاه علوی "
بودند ۰
بسم الله الرحمن الرحیم
" هین مشو غرّه بدان گفت حزین
بار بر گاو است و بر گردون حَنین "
(مولانا جلال الدین بلخی)
(ورجین)
یکی از ضرب المثل هایی را که از مرحوم پدرم
شنیده ام ضرب المثلِ " زور از گاو ، ناله از وَرجین "
هست . اسم "وَرجین " در زمانی که هنوز کشاورزی ،
به شیوه ی سنتی بود ؛ در "ندوشنِ یزد " بسیار رواج داشت.
ورجین ، همان " گَرجین" دیگر مناطق یا همان "خرمن کوب"
است .
ورجین وسیله ای هست کوتاه و مستطیل شکل که
حداکثر ظرفیت نشستن دونفر را دارد ۰ دارای پره های
متعدد فلزی هست. این پره ها در چهار سمت ورجین
نیست ؛ بلکه در قسمت میانی خرمن کوب قرار دارد. امروزه
می توانید ورجین ها را در برخی از موزه های مردم شناسی
ببینید ؛ و خوشبختانه بیشتر از انسان های واقعی پیدا می شوند ؛ و مصداق این شعر مولانا نیستند :
" ۰۰۰ دی شیخ با چراغ همی گشت دور شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند : یافت می نشود جسته ایم ما
گفت : آنکه یافت می نشود آنم آرزوست ۰۰۰ "
( دیوان شمس /غزل ۴۴۱)
ورجین را به پشت گاو یا اسب و الاغ و استر
می بستند و در حالی که یکی دو نفر بر روی آن نشسته
بودند وحیوان را به حرکت دورانی وادار می کردند ؛ بر روی خوشه های خشک شده ی گندم می راندند ؛ تا اینکه گندم ها
اندکی از خوشه ها جدا و برای مراحل بعدی آماده شوند .
مولوی هم در جلد دوم مثنوی معنوی صفحه ی ۱۳ به
این ضرب المثل بدین گونه اشاره دارد :
" هین مشو غرّه بدان گفت حزین / بار بر گاو است و بر
گردون حنین " گردو یا گردون یا گردونه در اصطلاح بلخیان
و هراتیان همان ورجین ندوشنی یا گرجین برخی دیگر از
مناطق و خرمنکوب قدیمی است که امروزه در ایران نوع پیشرفته ی آن کاربرد دارد.
پره های آهنین ورجین به هنگام حرکت دورانی گاو به علل
ساییدگی ، مندرس و زنگ خوردگی از خود صداهایی ایجاد
می کردند ؛ صداهایی حزین و ناله مانند ۰
۰۰۰ و امّا این ضرب المثل در موردی به کار
می رود که شخصی کار سختی را انجام می دهد ولی
خاموش است ؛ اما دیگری که کاری نمی کند به عوض او آه و ناله سر می دهد ۰
مصداق های این ضرب المثل در روزگار مولانا و
قبل آن هم فراوان بوده است ؛ ولی در روزگار ما به علت
راحت طلب بودن برخی ها شاید از بیشتر هم بیشتر شده است !
این گونه نیست ؟!
سید فضل الله طباطبایی ندوشن (امید)
پنج شنبه/ یازدهم فروردین ۱۴۰۱خورشیدی
@tabatabaeinodoushan