eitaa logo
تبیین
2.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
426 ویدیو
34 فایل
🔺اهداف: 🔹تهذیب نفس 🔹امام شناسی و مهدویت 🔹روشنگری و بصیرت‌افزایی 🔹ارتقاء بینش دینی و سیاسی 🔹دشمن شناسی و جنگ نرم 🔹ارتقاء مهارت‌های تربیتی 🔹و... 🔸هدف ارائه‌ی الگوست؛ با شبکه‌های اجتماعی کسی متفکر نمی‌شود، باید #کتاب خواند.
مشاهده در ایتا
دانلود
تبیین
🏳🏴🏳🏴🏳🏴🏳🏴🏳 🏴 ⭕️روایتی از (ع) 🔶برای اطلاع از وقایع کربلا باید به مقاتل رجوع کرد. یکی از مقاتل معروف، مقتل نوشته «محمد بن علی بن بابویه» مشهور به است که «محمد صحتی سردرودی» آن را ترجمه کرده و با نام «امام حسین علیه السلام و عاشورا از زبان معصومان علیهم السلام» منتشر کرده است. 💠نحوه شهادت (ع) در این مقتل بدین صورت آمده است که ترجمه آن تقدیم میگردد: 🔷امام سجاد علیه السلام میفرمایند: آن گاه که کار، بر علیه السلام سخت و دشوار شد، آنان که با او بودند به او نگریستند و او را بر خلاف حال خویش یافتند، چرا که هرگاه کار بر آنان دشوار می‌شد رنگ رخشان دگرگون میگشت، و بدنشان می‌لرزید و دلشان را وحشت فرا می‌گرفت. اما علیه السلام و برخی از یاران مخلصش، چنان بودند که ، اعضای بدنشان قرار می یافت و جانشان می‌آرامید. به یکدیگر میگفتند: نگاه کنید !   🔷 علیه السلام به آنان گفت: ای نجیب زادگان، شکیبا باشید که ، تنها پلی است که شما را از رنج ها و سختی ها میرهاند و به بهشت های پهناور و نعمت های همیشگی میرساند، کدام یک از شما نمیخواهد که از زندان به کاخ درآید، در حالی که مرگ به دشمنان شما چنان است که کسی از کاخ، به زندان و عذاب درآید. همانا پدرم، از رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داد که گفت: این جهان، زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ در این پلی است که آنان را به بهشت هایشان و اینان را به دوزخشان می رساند. نه دروغ گویم و نه دروغ گفته اند! 🔷امام سجاد (ع) میفرمایند: پس از آنکه تمامی یاران و (ع) شهید شدند؛ علیه السلام نگاهی به چپ و راست کرد، اما کسی را ندید. سرش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو می بینی که با فرزند پیامبرت چه میکنند. بنوکلاب میان او و آب، حایل شدند. تیری زدند که در گلویش نشست و از اسبش افتاد. تا تیر را کشید و دور انداخت کف دستش را زیر خون گرفت، هنگامیکه دستش پر از خون شد سر و محاسنش را با آن آغشت و گفت: من در حالی که ستم دیده و در خونم تپیده ام، به لقاءالله می شتابم، سپس بر گونه ی چپش به خاک افتاد.   🔷دشمن خدا، سنان بن انس ایادی و شمربن ذی الجوشن عامری در میان مردانی از اهل شام، پیش آمدند تا در بالای سرش ایستادند و به یکدیگر گفتند: منتظر چه هستید؟ این مرد را راحتش کنید. سنان بن انس ایادی از اسب، فرود آمد و محاسن علیه السلام را گرفت و با شمشیر به گلویش زد و گفت: به خدا سر از تنت جدا میکنم و خود میدانم که تو پسر رسول خدایی و از جهت پدر و مادر، برترین مردمانی. 🔷اسب امام حسین علیه السلام به پیش آمد و یال و کاکل خود را با خون آغشته ساخت و شروع کرد به دویدن و صیحه کشیدن. دختران پیامبر تا صیحه ی اسب را شنیدند، از خیمه ها بیرون آمدند که ناگهان، اسب بی سوار دیدند و دانستند که علیه السلام کشته شده است. ام کلثوم دختر -خواهر- امام حسین علیه السلام هم در حالی که دست را بر سر نهاد بود بیرون آمد، او فریاد ناله می‌کرد و می‌گفت: وامحمداه! این حسین است که چنین در بیابان افتاده و عبا و عمامه اش به غارت رفته است. لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم... منبع: راسخون به نقل سایت ستاره @tabyinchannel