eitaa logo
شهدا
379 دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
7.3هزار ویدیو
49 فایل
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال خانمان را چه کند دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند «برای شادی روح شهدا صلوات» تاسیس: 1401/22 پایان:شهادت به حمایتتون نیاز داریم🌿 بمونین برامون🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
10.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللّٰهِ فِي أَرْضِهِ سلام بر تو ای امین خدا بر روی زمینش به نجف می‌رسانم خود را ‌و امید دارم به محبت و شفاعت و عنایت شما مگر جز حریم “پدر” پناه دیگری هم هست؟! ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
کربلا به رفتن نیست به شـدن است ، که اگر به رفـتن بود؛ شمر هم کربلایی است . - شهید آوینی❤️‍🩹🪴' ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••[💛🌾]•• ♨️برکات عالم رو میخوای؟ این کلیپ رو ببین! قدم_قدم_تا_ملکوت ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
|علاقه‌به‌حضرت‌رقیه(س)| اولین باری که با هم بیرون رفتیم، گلزار شهدا بود، پنج نفر بودیم، همانطور که به قبور مطهر شهدا سر می‌زدیم، به مزار شهید نیری رسیدیم. یکی از ما گفت: کی روضه می‌خونه؟ همه ما بهانه آوردیم که روضه نخونیم. امّا آرمان داوطلب شد. از او پرسیدم چه روضه‌ای می‌خونی؟ گفت: روضه خانم حضرت رقیه(سلا‌م‌الله‌علیها). خیلی حضرت رقیه(س) را دوست داشت. _به‌روایت‌از‌رفیقِ‌شهید 🌱 🕊
21.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به رقیه میگم از جاموندن😞
حاج حسین یکتا: اگه بهم بگن حاج حسین تو با شهدا بودی، اولین درسی که از شهدا یاد گرفتی چیه؟! میگم:«نمــاز»
‹🧡🍊› عادت های بدی که روزتو خراب میکنن: -منظم نبودن -ترس از آینده -تفکر منفی بیش ازحد -نداشتن برنامه روزانه -درگیر گذشته بودن -پیگیری مداوم اخبار ها -انجام چندکار به صورت همزمان -عدم آموختن مطالب جدید -توجه زیاد به فضای مجازی -به تعویق انداختن کارها -گله و شکایت از شرایط .
روزی‌یڪے‌ازنیروهای‌شیطان‌ بہ‌اوگفت:فرمانده‌!چرا‌اینقدر‌خوشحالے؟ مگر‌گٔمراه‌ڪردن‌اینها‌چہ‌فایده‌ای‌دارد؟ شیطان‌جواب داد:اینها‌راڪہ‌غافل‌‌ڪنیم؛ امامشان‌دیرترمےآید!💔 دوباره‌پرسید:آیا‌موفق‌بوده‌ایم؟ شیطان‌خنده‌ای‌ڪردوگفت:مگر‌صدای‌ گریہ‌ی‌امامشان‌را‌نمےشنوۍ . . .!!🥺💔 -ای‌وای‌برماشیعیان😔 چہ‌ڪردیم‌با‌اماممان🥺 امام‌من‌‌آقای‌من‌شرمنده‌ایم🖐🏻💔
تنها دل ببچاره‌ی من نقش زمین شد! یا هر کھ نگاهش به تو افتاد چنین شد؟!
• . اوایل جنگ توی ارتفاعات گیلانِ غرب بودیم پاسگاه‌و جاده هاۍ مرزی دست عراق بود با حسرت ابراهیم گفتم : یعنـے میشه مـردم ما راحتتر از این جاده عبورکنند و به شهرشون برن؟ ابراهیم لبخند زد و گفت : چی میگی؟! روزی میاد كھ از همین جاده مردم ما دسته دسته به کربلا سفر می‌کنند. بیست‌سال بعد وقتی مردم از همان جاده میرفتن کربلا، یاد حرف ابراهیم افتادم : ) ‌‌