eitaa logo
شهدا
361 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
31 فایل
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال خانمان را چه کند دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند «برای شادی روح شهدا صلوات» تاسیس: 1401/22 پایان:شهادت به حمایتتون نیاز داریم🌿 بمونین برامون🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
سیّد مرتضی آوینی در ۲۱ شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری به دنیا آمد. ... ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
سالروز تولد دنیایی شهید مرتضی آوینی گرامی باد
هدایت شده از رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 😍 🌺 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🔗♥️ اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°🌸°•-꧂❁•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🔹یک ثانیه ای بسیار از طرف سید مرتضی آوینی برای همه ما 🔹هدیه ای که پس از دیدن و شنیدنش، خود غیرقابل وصف را به ما هدیه می دهد! با هم ببینیم. ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
زیارت مجازی التماس
برای شادی روح شهید ۵صلوات بفرستید 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش امام رضا بگه ....! دلتنگـ❤️‍🩹 لحظه هاتون امام رضایی ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در آستانه‌‌ی شهادت امام حسن عسکری علیه السلام حرم مطهر رضوی  سیاه‌پوش شد.🏴 ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوباره یک « حسن (ع) » از داغ کوچه ها دق کرد جوانی اش همه شد صرف سوختن ! ، جان داد ... ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
پیامبر صلی اللہ علیہ وآلہ وسلم🌷 لِكُلِّ شَيْءٍ وَجهُ ووَجهُ دِينِكُمُ الصَّلاة هر چیزی چهره ای دارد و چهره دین شما نماز است✨ دعائم الاسلام : ج ۱، ص ۱۳۳📚 ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
از دنیا بِبُرید ، مثل چمران ..‌ ‌بگویید ، مثل آوینی ..‌.‌‌‌ ‌بخندید ، مثل بلباسی و بِدَوید ، مثل حدادیان در کوچه های غریب‌ِشهرتان ..!! ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
بسم رب الشهدا و الصدیقین
بسیجی با اخلاص و بی ریا نوجوان شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۲۹ فکه؛ عملیات والفجر مقدمّاتی بخشی از توبه نامه شهید علیرضا محمودی(۲)؛ شهید سیزده ساله دفاع مقدس: «پناه می‌برم به خدا از این که: 🔸از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم 🔸از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم 🔸از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند 🔸از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم 🔸از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده‌دارتر از همه هستم ... 🔸از این که ... » ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
خون‌ماراهمچون‌رودسازید تا‌هرچه‌برسرراه‌دارد،بردارد تابه‌دریای‌حکومت‌عدل‌حضرت‌مھدی(عج) برسید. ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
🌷 .... 🌷پس از نشست کوتاهی به طرف جزیره حرکت کردیم. به هنگام عبور از روی پلی که خودمان ساخته بودیم، جریان و چگونگی ساخته شدن پل را برای وی توضیح دادیم و حجت الاسلام شاه آبادی هم خاطراتی از دوران مبارزات پیش از انقلاب و دستگیری خود و دیگر یاران انقلاب را بیان کرد. به هرحال به جزیره مجنون رسیدیم. پس از بازدیدی که از سنگر‌ها و قرارگاه‌ها داشتم و با توجه به نزدیک شدن به غروب، پیشنهاد کردم سریعتر برگردیم تا قبل از تاریک شدن هوا به جاده برسیم و راه را گم نکنیم. شروع به دویدن کردیم. بقیه دوستان جلوتر از ما بودند و ما دو نفر قدری عقب‌تر از بقیه مشغول دویدن بودیم. ناگهان با صدای انفجاری بسیار شدید همه ما به حالت درازکش روی زمین خوابیدیم. 🌷پس از لحظاتی بلند شدیم که حرکت کنیم، اما حجت الاسلام شاه آبادی بلند نشد. فرزند وی که همراه ما بود، بلافاصله خود را به کنار پدر رساند و وی را صدا کرد، اما متأسفانه جوابی نشنید. من و بقیه دوستان هم در کنار وی حاضر شدیم و در میان بهت و ناباوری شاهد به شهادت رسیدن حجت الاسلام شاه آبادی در اثر اصابت ترکش گلوله توپ بودیم. در آن لحظه به یاد ذکری افتادم که این شهید بزرگوار همیشه بر لب داشت، حتی در آخرین سجده نمازش هم بر زبان جاری کرد. وی زمزمه می‌کرد: «اللهم انی اسئلک ان تجعل وفاتی قتلاً فی سبیلک» خدایا! از تو می‌خواهم که مرگ من، کشته شدن در راه تو باشد....» 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز حجت الاسلام مهدی شاه آبادی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
برای خرید عروسی یکی از فامیل اصرار میکردن که شما هم بیا. منم اصلا تمایلی نداشتم.هر بار هم یه بهانه ای می اوردم. یه بار جلوی آقا مصطفی اصرار کردن منم گفتم :فاطمه ۲ سالشه نمی تونم جایی بذارم .آقا مصطفی سریع گفت:من فاطمه رو نگه میدارم عزیز با شما میاد. دیگه هیچی نمی تونستم بگم وقتی رسیدیم خونه با ناراحتی گفتم :چرا اینجوری گفتی من دوست نداشتم برم. گفت:چند روزه دارن اصرار میکنن که بری خرید،چرا ناراحتشون کنیم؟ میدونم سختته ولی خوشحالی اطرافیان با سختی چند ساعته ما قابل قیاس نیست . فردا صبح زود رفتیم خرید تا دیر وقت هم خرید طول کشید.شب وقتی از خرید برگشتم آقا مصطفی اومد دنبالم.تو مسیر برگشت به خونه گفت :عزیز ازت ممنونم کاری که دوست نداشتی رو انجام دادی؛ من متعجب که الان من باید تشکر کنم که بخاطر خرید یکی از اقوام من،از صبح تا شب یه بچه دوساله رو نگه داشته خسته شده.اما حالا حتی مجال تشکر کردن هم نمیده و دائم داره از من تشکر میکنه ....... وقتی رسیدیم خونه دیدم جلوی آیینه اتاق یه کادویی گذاشته ؛نگاهش کردم گفت: مال توئه؛ من؟ گفت:آره ،چون کاری که باب میلت نبود رو بخاطر شاد کردن دل دیگران انجام دادی؛ هنوز هم که هنوزه با گذشت ۱۳ سال از اون اتفاق ،با خودم فکر میکنم چطور ممکنه؟ شاید اگر برای خرید یکی از فامیل خودش می رفتم چرا....... ولی چطور ممکنه تشکر و هدیه برای خرید رفتن با یکی از فامیل خودم؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
شهید پور جعفری میگفت: روزی در منطقه ای در سوریه، حاجی خواست با دوربین دید بزنه، خیلی محل خطرناکی بود، من بلوکی را که سوراخی داشت بلند کردم که بذارم بالای دیوار که دوربین استتار بشه همین که گذاشتمش بالا تک تیرانداز بلوک رو طوری زد که تکه تکه شد ریخت روی سر و صورت ما!🥀 حاجی کمی فاصله گرفت، خواست دوباره با دوربین دیدبزنه که این بار گلوله ای نشست کنار گوشش روی دیوار، خلاصه شناسایی به خیر گذشت. بعد از شناسایی داخل خانه ای شدیم برای تجدید وضو احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست، به اصرار زیاد حاجی رو سوار ماشین کردیم و راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که همون خونه در جا منفجر شد و حدود هفده تن شهید شدند! بعداز این اتفاق حاجی به من گفت: حسین امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم اما حیف...🥀 🕊 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
در هر امری به سخنان حضرت امام(قدس سره) مراجعه کنید! با سکوتش سکوت کنید و با اعتراضش، اعتراض. با تأییدش، تأیید و با تکذیبش، تکذیب... من، فقط یک آرزو دارم و آن این که اعمالی که انجام داده‌ام و انجام می‌دهم، قبول درگاه خدای تعالی باشد. ✍🏻فرازی‌ از‌ وصیت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
👈 بـرای خـدا ڪار ڪنید 🍁یاد بخیر ڪه پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت ڪسی دیگر پرداخت میڪند. 🍁یاد بخیر ڪه یڪی از دوستانش تعریف میڪرد ڪه : دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده ڪه معلوله ... شناختمش و رفتم جلو ڪه ببینم چه خبره ڪه فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره !! 🍁یاد بخیر ڪه قمقمه آبش را در حالی ڪکه خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت ڪه کامش از تشنگی به هم نچسبه !! 🍁یاد بخیر ڪه انبار دار به مسئولش گفت : میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر ڪار میڪنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باڪریه ڪه صورتشو پوشونده ڪسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !! 🍁آره به خیر ڪه خیلی چیزها به ما یاد دادند ڪه بدون چشم داشت و تلافی ڪمڪ ڪنیم و بفهمیم دیگران رو، اگر کاری میکنیم فقط واسه باشه و 👌هـر چیزی رو به دید خودمون تفسیـر نڪنیم !! ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
🌷 .... 🌷جلسه‌ای بود، جلسه شورا که دقیقاً یادم نیست سال چند بود. ۹۶ یا ۹۷ بود. یکی از معاونت‌‌های نیروی قدس در جلسه این خبر را بیان کرد که در وزارت امور خارجه، جلسه‌ای بوده که در آن یکی از آقایان به رهبر معظم انقلاب اهانت کرده است. حاج قاسم گفت: تو چکار کردی؟ گفت: من دیدم که اگر بخواهم موضع بگیرم ممکن است سر و صدا شود، بنابراین سکوت کردم. حاجی با عصبانیت گفت: من اگر به جای تو بودم، لیوان را برمی‌داشتم، پرت می‌کردم در صورت آن فرد که صورتش خورد شود. تو نشستی، نگاه کردی؟! به آقا اهانت کرده و تو سکوت کردی؟! در جایی‌که ولایت مطرح بود، حاج قاسم با تمام وجود وارد می‌شد. 🌹خاطره ای به یاد سردار دل‌ها، سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی راوی:حجت‌الاسلام شیرازی نماینده سابق ولی فقیه در سپاه قدس ❌️❌️ما چه کاره‌ایم؟؟؟! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
حسیـن ایرلو بچه تهران بود از آن داش مشتی هــا... شده بود فرمانده تحریب لشکر المهدی(عجل الله)... می گفت دوست دارم جوری شهید بشم که یک وجـبم از من هم نمـونه... گلوله مستقیم تانک خورد به سینه اش، تکه تکه شد.... بعد از حسیــن، کاکا علی شـد فرمانده تخریـب... دیدم همیشــه یک لباس منـدرس و کهنه به تن دارد. گفتـم کاکا علی این چـیه پوشیدی زشتـه! گفـت: لباس شهیـد ایرلوِ! گفتم: حسین هیکلش دو برابر تو بود؟ گفت:دادم خیاط بـرام اندازش کـرده. روی آسـتین جای یک پارگی بود. گفـتم: این چـیه، چرا این را ندوختـی؟ گفت: جای ترکـشیه که به بازوی ایرلو رفته. هر وقت خسـته میشـم. دلم می‌گیره سرم رو می‌گذارم رو این پارگی آروم میشم (کاکا علی) فرمانده گردان تخریب لشکر 33 المهدی(عجل الله) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
✅ شوخی جالب شهید دستواره با رهبر انقلاب! پس از عملیات والفجر8 بچه های کادر لشکر ۲۷ بملاقات در محل ریاست جمهوری رفتند. بعد از دریافت گزارش عملکرد لشکر در عملیات، و در پایان دیدار، وقتی آقا داشتند از پلکان انتهای سالن بالا می‌رفتند، دفعتاً شهید دستواره، معاون جوان و پرجنب و جوش لشکر با همان روحیه‌ی شاد و بذله‌گویی خاص خودش، با صدای بلند گفت: برای رفع سلامتی ریاست جمهور… - و مکث کرد و چیزی نگفت. همه‌ی حضار متحیر به رضا خیره شدند، حتی آقا هم سر به عقب چرخاندند تا ببینند چه کسی این جمله را گفت. دستواره تا دید آقا سر به عقب چرخانده‌اند و به او نگاه می‌کنند با لبخند ادامه داد:.. بعث عراق اجماعاً صلوات. همه‌ی حضار با خنده زدند زیر صلوات! آقا هم خندیدند😊😊 برگرفته از از کتاب: دستواره سخن می‌گوید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●