eitaa logo
شهدا
361 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
6.3هزار ویدیو
32 فایل
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال خانمان را چه کند دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند «برای شادی روح شهدا صلوات» تاسیس: 1401/22 پایان:شهادت به حمایتتون نیاز داریم🌿 بمونین برامون🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
دلمان تنگ است و جانمان بیقرار ... دلخوشیم به اینکه شما از حجم تنهایی ما آگاهید ... روزگار فراق به درازا کشیده ... به اندازه ی یک عمر ... یک عمر چشم براهی ، ای کاش می آمدید، ای کاش خدا فرج شما را هر چه زودتر برساند ... الّلهُــم‌َّعَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَــــ‌الْفَــرَج💙
تفاوت ارتشیها با بسیجیها) امیر عقیلی سرتیپ دوم ستاد لشگر سی پیاده گردان گرگان یک روز به حاج همت گفت: "من از شما بدجور دلخورم" حاج همت گفت: "بفرمایید چه دلخوری دارید ؟" گفت : "حاجی شما هر وقت از کنار پاسگاههای ارتش رد می شوید یک دست تکان می دهید و با سرعت رد می شوید ولی وقتی از کنار بسیجی های خودتان رد می شوید هنوز یک کیلومتر مانده چراغ میزنی , بوق میزنی, آرام آرام سرعتت را کم می کنی 20 متر مانده به دژبانی بسيجیها پیاده می شوی لبخند می زنی دوباره دست تکان می دهی بعد سوار می شوی و از کنار دژبانی رد می شوی. همه ما از این تبعیض ما بین ارتشیها و بسیجیها دلخوریم .. " حاج همت با لبخند گفت: "اصل ماجرا این است که دژبانهای ارتشی چند ماه اموزش تخصصی دیده اند اگر ماشینی از دژبانی رد بشود و به او مشکوک شونداز دور بهش علامت میدن بعد تیر هوایی می زنند آخر کار اگر خواست بدون توجه از دژبانی رد شود به لاستیک ماشین تیر می زنند. ولی این بسیجیها که تو میگی اگر مشکوک شوند اول رگبار می بندند تازه بعد یادشان میافتد باید ایست بدهند یک خشاب را خالی می کنند بابای صاحب بچه را در میاورند بعد چندتا تیر هوایی شلیک می کنند و آخر که فاتحه طرف خوانده شد ؛ داد می زنند ایست".این را که حاجی گفت ، بمب خنده بود که توی قرارگاه منفجر شد.😂
-میگفت.. زمانی‌برسد‌که‌ما‌محتاجِ‌گفتنِ‌یک‌لااله‌الا‌الله و‌محتاجِ‌گفتنِ‌یک‌استغفرالله‌می‌شویم! و‌دیگر‌به‌ما‌فرصت‌نمی‌دهند؛ مواظبِ‌از‌دست‌رفتنِ‌فرصت‌ها‌باشیم:)
اینڪہ میگۍ گناه مۍڪنم حالا بعدش توبہ هم مۍڪنم و دیگہ قول میدم 🤝 درست بشم مثل این میمونہ ڪہ بگۍ ڪاغذ و مچالہ مۍڪنم بعدش حالا صافش خواهم ڪرد اما توجہ ندار؎ڪہ رَد تا و مچالہ شدن ڪاغذ هیچوقت از بین نمیره الڪی روحت رو با گناه سیاه و مچالہ نڪن!!🖐🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکی‌ازرفقاگفت💁🏻‍♂ من‌چون‌تو‌نمازم‌توجه‌ندارم نمازم‌قبول‌نمیشه... پس‌خوندنش‌چه‌فایده‌داره؟ چشماتو‌باز‌کن‌یه‌لحظه'! رفیق‌این‌حرف‌خودِ‌اون‌شیطان‌ لامذهبه😐/ آیت‌الله‌مجتھدی‌تهرانۍ میفرمایند:نمازتو‌هلیکوپتری‌بخون (بدون‌حضور‌قلب) ولی‌اول‌وقت‌بخون...‌‌ ببین‌چه‌تاثیری‌داره‌تو‌زندگیت💁🏻‍♂ کم‌کم‌خودِ‌خودِ‌خدا‌یکاری‌باهات‌میکنه‌که‌ نمازت‌میشه‌پر‌از‌وجود‌خدا پس‌بھانه‌و‌مَھانه‌رو‌بزارکنار . 🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
این نمکدانِ حسین جنسِ عجیبی دارد هرچقدر میشکنیم ؛ باز نمک میریزد!💔
💠 👈برای و من جوانی بودم که سال‌ها با رفتارم دل امام زمانم رو به درد آوردم و خیری برای خانواده‌ام نداشتم همش با رفقای ناباب و اینترنت و ... شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خواب زمانی که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی بی‌نصیب نماندم و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل بر اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمی‌دهند تا یه روز تو یکی از گروه‌های چت یه آقایی پست‌های مذهبی میذاشت، مطالبش برام جالب بودند رفتم توی پی وی اون شخص و مثل همیشه فضولیم گل کرد و عکس پروفایلشو بزرگ کردم عکس شهیدی دیدم که غرق در خون بدون دست و پا، با سری خورد شده از ترکش افتاده بر خاک، کنار او عکس دوبچه بود که حدس زدم باید بچه‌های او باشند و زیر آن عکس یه جمله‌ای نوشته شده بود: «می‌روم تا جوان ما نرود» ناخودآگاه اشکم سرازیر شد، دلم شکست باورم نمی‌شد دارم گریه می‌کنم اونم من کسی که غرق در گناه و شهواته منه بی‌حیا و بی‌غیرت منه چشم چرون هوس باز از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای مجازی و گناه و رفقای نابابم متنفر شدم دلم به هیچ کاری نمیرفت حتی موبایلم و دست نمی‌گرفتم تصمیم گرفتم برای اولین بار برم مسجد اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم ولی احساس آرامش معنوی خاصی می‌کردم آرامشی که سال‌ها دنبالش بودم ولی هیچ جا نیافتم حتی در شبکه‌های اجتماعی از امام جماعت خواستم کمکم کنه ایشان هم مثل یه پدر مهربان همه چیز به من یاد می‌داد نماز خوندن، قرآن، احکام، زندگی امامان و... کتاب می‌خرید و به من هدیه میداد، منو در فعالیت‌های بسیج و مراسمات شرکت میداد توی محله معروف شدم و احترام ویژه‌ای کسب کردم توسط یکی از دوستان به حرم حضرت معصومه برای خادمی معرفی شدم نزدیکای اربعین امام حسین یکی از خادمین که پیر بود بمن گفت: دلم میخواد برم کربلا ولی نمی‌تونم، میشه شما به نیابت از من بری؟ خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم زبونم قفل شده بود! من و کربلا؟ زیارت امام حسین؟ اشکم سرازیر شد قبول کردم و باحال عجیبی رفتم هنوز باورم نشده که اومدم کربلا پس از برگشت تصمیم گرفتم برم حوزه علمیه که با مخالفت‌های فامیل و دوستان مواجه شدم اما پدرم با اینکه از دین خیلی دور بود و حتی نماز و روزه نمی‌گرفت قبول کرد حوزه قبول شدم و با کتاب‌های دینی انس گرفتم در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام خدارو می‌کردم و حتی سراغ دوستان قدیمی ناباب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام رو با خدا آشتی بدم یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن گریه میکنن منم گریه‌ام گرفت تابحال ندیده بودم بابام گریه کنه! گفتم بابا چی شده؟ گفت: پسرم ازت ممنونم گفتم :برای چی؟ گفت: من و مامانت یه خواب مشترک دیدیم تو رو می‌دیدیم با مرکبی از نور می‌بردن بهشت و ما رو می‌بردن جهنم و هر چه به تو اصرار می‌کردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت بعد من یه آقای نورانی آمد و بهت گفت: آقا سعید! همین جا بهشون نماز یاد بده بعد با هم برین بهشت و تو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه سعید قبل نیستی همه دوستت دارن تو الآن آبروی مایی ولی ما برات مایه ننگیم میشه خواهش کنم هر چی یاد گرفتی به ما هم یاد بدی منم نماز و قرآن یادشون دادم و بعد از آن خواب پدر و مادرم نمازخوان و مقید به دین شدند چند ماه بعد با دختری پانزده ساله عقد کردم یه روز توی خونشون عکس شهیدی دیدم که خیلی برام آشنا بود گریه‌ام گرفت نتونستم جلوی خودم رو بگیرم صدای گریه‌هام بلند و بلندتر شد این همون عکسی بود که تو پروفایل بود خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی شده؟ مگه صاحب این عکس و میشناسی؟ و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم خودش و حتی مادرش هم گریه کردند مادر خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟ گفتم: نه گفت: این پدرمه منم مات و مبهوت دیوانه وار فقط گریه می‌کردم مگه میشه؟ آره شهیدی که منو هدایت کرد آدمم کرد آخر دخترشو به عقد من درآورد چند ماه بعد با چند تا از دوستانم برای مدافعان حرم اسم نوشتیم تابستون که شد و حوزه‌ها تعطیل شدند ما هم رفتیم خانمم باردار بود و با گریه گفت: وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن نه خدماتی پس چرا میخوای بری؟ همان جمله شهید یادم اومد و گفتم: ✅«میرم تا حیاوغیرت جوانان ایران بماند»
طورۍ‌زندگۍ‌ڪن‌کہ وقٺے‌ صبح پاهاٺ‌زمین‌ࢪو‌لمس‌ میڪنہ شیطوں‌بگہ‌: اوھ‌لعنتۍ با‌ز‌این‌بیدار‌شد
🖐🏻🍂 یه‌بنده‌خدایی‌میگفت: اعتقاد‌داشتن‌به‌خدا، کافی نیست...! بایدبه‌خــدا، اعتمادداشت...! درست‌مثل‌همون‌نوزادی‌که ترس‌غذای‌فرداش‌رو‌نداره...! :)❤️
فڪر ممنوع❌ همیشه فڪر مقدمه گناهه🤔 وقتے فڪر میڪنے به گناه غرقش میشی😦 انقد بهش شاخ و برگ میدے تا اونو تبدیل میڪنے به درخت تنومندے ڪه تورواز ریشه در میاره🌳🍃 پس قبل از بزرگ شدن این درخت بذر فڪر به گناه رو از سرت بنداز🌱📛 به چیزاے خوب فڪر ڪن میدونستے خدا اونقد مهربونه ڪه اگه به ڪارهاے ثواب فڪر ڪنے و حتے انجامش ندے برات ثواب مینویسه؟😍 حےف نیست این موقعیت رو از دست بدی؟ پس به چیزاے خوب فڪر ڪن چشماتو ببند و فڪر ڪن پاک پاڪے و دارے تلاش میڪنے شیطونو شڪست بدی👺 به خودت بگو من میتونم👿 من مطمئنم ڪه میتونم💪
یادمه‌یکی‌ازدوره‌های‌راهیان‌نورکه‌رفته بودم‌وقتی‌واردهویزه‌شدیم قشنگی‌فضاش‌ماروگرفت☺️ کسایی‌که‌رفتن‌هویزه‌میدونن‌چۍمیگم... جلوی‌درش‌کفشاتومیگیرن‌وواکس‌میزنن👞 ازتونل‌سربندهاکه‌عبورمیکنۍ، میرسی‌به‌یه‌حیاط‌که‌دوطرفش‌شهدادفنن💚 وچندتادرخت‌رومزاربعضی‌شهداسایه انداخته‌ودلچسبی‌فضارودوچندان‌میکنه😊 یادمه‌واردشدیم‌وراوی‌روایت‌گری‌میکرد🎙 یکی‌ازبچه‌هاکه‌سابقه‌داربوداصرارکرد بچه‌هابریم‌سرقبرشهیدعلی‌حاتمی💚 پرسیدیم‌چرابین‌اینهمه‌شهیدبه‌اونجا اصرارداری؟؟🤔 گفت:بیاین‌کارتون‌نباشه😁 رفتیم‌رومزارشهیدومشغول‌فاتحه‌و صحبت‌و... دیدیم‌چندتاخواهراهم‌پشتمون‌سرپا وایستادن‌ومنتظرن‌بیان‌همونجاوچون‌ما اونجابودیم‌خجالت‌میکشیدن‌جلوبیان😕 برام‌جای‌تعجب‌بود خوب‌بقیه‌شهیدااطرافشون‌خالین‌برن‌برا اونافاتحه‌بخونن که‌این‌رفیقمون‌گفت: آخه‌این‌شهیدمسئول‌کمیته‌ازدواجه😀 هرکۍبانیت‌بیادسرخاکش‌سریع‌ازدواج میکنه😅 (پس‌بگوچراخواهراصف‌وایساده‌بودن😂) ماهم‌ازقصدهی‌کشش‌میدادیم‌ ازروی‌مزار بلندنمیشدیم...😅 یهوراوی‌اومدبلندجلومون‌باصدای‌بلندو خنده‌گفت: آقایون! این‌شهیدشوهرمیده‌ها... زن‌نمیده‌به‌کسی 😂😂 یهوهمه‌اطرافیاواون‌خواهرای‌پشت‌سری خندیدن وماهم‌آروم‌آروم‌توافق‌محوشدیم🚶🏿😂 البته‌راویه‌الکۍمیگفت😂 خیلی‌بچه‌هابانیت‌اومدن‌وازدواج‌هم‌کردن😂😂 ، 😅😉✌🏻 💚
🖇 🌱 خدا میگه اینجوری حرف بزن:😍 🥥همیشه راستگو باش. آل عمران/۱۷ ☁️با آرامش و نرمی حرف بزن. طه/۴۴ 🥥ازحرف هاۍبیهوده دوری کن. مؤمنون/۳ ☁️با زبان خوش سخن بگو. بقره/۸۳ 🥥حرف‌های نیکو ومنطقی بزنی. اِسراء/۵۳ ☁️پرخاش نکن. اِسراء/۲۳ چقدر شبیه این آیه‌ها هستیم؟!(:🚶 🤲🏼
نمیدانم امام زمان، مرا از چه راهی نجات می‌دهد، ‌اما‌ یقیناً نجاتم می‌دهد ...
🌼💛 آن روز اول از خدا گفت و از تقوا و بعد از اینکه چون دختر شهید هستم به من علاقه‌مند شده قبل خواستگاری رفته بود سرمزار پدرم حرفهایش را آنجا با پدرم زده بود که اگر من لایق دختر شما هستم خودتان کاری کنید این ازدواج سر بگیرد ؛ و اگر این وصلت به خیر نیست یا من آن فردی نیستـم که شما برای دخترتان در نظر گرفته‌اید خودتان کاری کنید که جور نشود . آن جلسه از علاقـه‌اش به همسـر آینـده گفت ؛ از اینـکه اگـر ازدواج کنـد همسـرش را بسیـار دوسـت خواهد داشت، آخرش هم‌گفت:البته این دوست داشتن توی مرحله‌ی دومه. جاخوردم، سکوتم‌را شکستم و با تعجـب پرسیـدم یعنی چی ؟ آرام گفـت : اول خـدا ؛ بعد شـما :))♥️ _ به روایـت همسـرِ شهید مدافع حرم سعید سامانلو
•{🌙} شما نمازشب بخونے چپ نمیکنے بیفتے توی درّه📛▒ ولی سحرها یه چیزایی میدن ○● که هیچوقتِ دیگھ نمیدن●○ التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-
کاری کنید وقتی کسی می‌بیندتون‌ احساس کنه شهید می‌بینه!
🥀⃟🦋 بزرگ‌ترین‌توطئه‌دشمن‌‌در‌جنگ‌نرم ‌مقابله‌با‌‌فرهنگ‌‌شهادت‌است...!
🥀⃟🦋 با‌ هیچـکسم‌ میـل‌ سخن‌ نیست... ولیـکن، تو‌ خارج‌ از‌ ایـن‌ قاعـده‌ و فلسفه ھایی... :)🦋
Dua-Al-Ahd.mp3
8.25M
دعای عهد با صدای علی فانی......🎙 @tafahos5