eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا من؟ آرتور اش قهرمان افسانه‌اي تنيس هنگامي‌که تحت عمل جراحي قلب قرار گرفت، با تزريق خون‌آلوده، به بيماري ايدز مبتلا شد. طرفداران آرتور از سرتاسر جهان نامه‌هايي محبت‌آميز برايش فرستادند. يکي از دوستداران وي در نامه خويش نوشته بود: چرا خدا تو را براي ابتلا به چنين بيماري خطرناکي انتخاب کرده؟‌ آرتور اش، در پاسخ اين نامه چنين نوشت: در سرتاسر دنيا بيش از پنجاه ميليون کودک به انجام بازي تنيس علاقه‌مند شده و شروع به آموزش مي‌کنند. حدود پنج ميليون از آن‌ها بازي را به‌خوبي فرامي‌گيرند. از آن ميان قريب پانصد هزار نفر تنيس حرفه‌اي را مي‌آموزند و شايد پنجاه‌هزار نفر در مسابقات شرکت مي‌کنند. پنج هزار نفر به مسابقات تخصصي‌تر راه مي‌يابند. پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بين‌المللي ويمبلدون را مي‌يابند. چهار نفر به مسابقات نيمه‌نهايي راه مي‌يابند و دو نفر به مسابقات نهايي. وقتي‌که من جام جهاني تنيس را در دست‌هايم مي‌فشردم هرگز نپرسيدم که خدايا چرا من؟ و امروز وقتي‌که درد مي‌کشم، بازهم اجازه ندارم که از خدا بپرسم: چرا من؟‌ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
کلبه سوخته تنها بازمانده يک کشتي‌شکسته به جزيره کوچک خالي از سکنه‌اي افتاد. او بادلي لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد. اگرچه روزها افق را به دنبال ياري‌رساني ازنظر مي‌گذراند اما کسي نمي‌آمد. سرانجام خسته و ازپاافتاده موفق شد از تخته‌پاره‌ها کلبه‌اي بسازد تا خود را از عوامل زيان‌بار محافظت کند و دارايي‌هاي اندکش را در آن نگه دارد. اما روزي که براي جستجوي غذا بيرون رفته بود، به هنگام برگشت ديد که کلبه‌اش در حال سوختن است و دودي از آن به آسمان مي‌رود. متأسفانه بدترين اتفاق ممکن افتاده و همه‌چيز ازدست‌رفته بود. از شدت خشم و اندوه درجا خشکش زد و فرياد زد: خدايا چطور راضي شدي با من چنين کاري کني؟‌ صبح روز بعد با صداي بوق کشتي‌اي که به ساحل نزديک مي‌شد از خواب پريد. کشتي‌اي آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، از نجات‌دهندگانش پرسيد: شما از کجا فهميديد من در اينجا هستم؟‌ آن‌ها جواب دادند، ما متوجه علائمي که با دود مي‌دادي شديم. نتيجه‌ي اخلاقي: به ياد داشته باش: اگر کلبه‌ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهاي برخاسته از آن، علائمي باشد که عظمت و بزرگي خدا را به کمک مي‌خواند 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
داستاني از مولانا پيرمرد تهي‌دست، زندگي را درنهايت فقر و تنگدستي مي‌گذراند و به‌سختي براي زن و فرزندانش قوت و غذائي ناچيز فراهم مي‌کرد. ازقضا يک روز که به آسياب رفته بود، دهقان مقداري گندم در دامن لباسش ريخت و پيرمرد گوشه‌هاي آن را به هم گره زد و در همان حالي که به خانه برمي‌گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن مي‌گفت و براي گشايش آن‌ها فرج مي‌طلبيد و تکرار مي‌کرد: ‌اي گشاينده گره‌هاي ناگشوده عنايتي فرما و گره اي از گره‌هاي زندگي ما بگشاي. پيرمرد درحالي‌که اين دعا را با خود زمزمه مي‌کرد و مي‌رفت، يک‌باره يک گره از گره‌هاي دامنش گشوده شد و گندم‌ها به زمين ريخت. او به‌شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت: من تو را کي گفتم اي يار عزيز کاين گره بگشاي و گندم را بريز آن گره را چون نيارستي گشود اين گره بگشودنت ديگر چه بود؟‌ پيرمرد نشست تا گندم‌هاي به زمين ريخته را جمع کند ولي در کمال ناباوري ديد دانه‌هاي گندم روي‌همياني از زر ريخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندي شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود. نتيجه‌گيري مولانا از بيان اين حکايت: تو مبين اندر درختي يا به چاه تو مرا بين که منم مفتاح راه 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
مهم نیست که چقدر در "جاده"" اشتباه پیش رفتی !!! مهم اینکه همین الان میتونی دوربزنی... 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت : بشکن وبخور وبرای من دعا کن بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد آن مرد گفت : گردوها را می خوری نوش جان ولی من صدای دعای تو را نشنیدم... بهلول گفت : مطمئن باش اگر در راه خـدا داده ای خـدا خـودش صدای شکستن گردوها را شنیده است ♥️اگه به کسی خوبی میکنید سعی کنید بدون منت باشه و بـه خاطر خـدا باشه ♥️تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن ♥️که خواجه خود روش بنده پـروری داند 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آب به خیمه نرسید فدای سرت🥀 🏴 صدبار اگر علقمه را فتح کند هر بار دوباره تشنه بر می گردد... ▪️منتظران منتقم، از علیه السلام الگو میگیرند... و دائما دعاخوان ظهورند 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
حرم_حسین_محمد_اسداللهی_و_روح_الله_رحیمیان.mp3
8.32M
حرم حسین... 🎙محمد اسدالهی 🎙روح الله رحیمیان شیرین تر از بغل مادر حرم حرم حسین بره بالاتر علم حسین علم حسین 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
javad_moghadam_abolfazlia_madyone abolfazlan_128.mp3
5.18M
اباالفضلی ام و ... مقدم 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 🖤✨ســـلام 🍃✨روزتـــون 🖤✨پر از خیر و برکت 🕊✨امروز دوشنبه↶ ✧ 25 تیر 1403 ه.ش ❖ 9 محرم 1446 ه.ق ✧ 15 ژوئیه 2024 میلادی ┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄ 🖤✨↯ ذڪر روز ؛ 🍃✨《 یا قاضِیَ الْحاجات؛ ای برآورنده حاجت‌ها 》 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
✍دکتر شریعتی می گوید: در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم. اول: حسین (ع) حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود. تا آخر می‌‌ایستد. خودش و فرزندانش شهید می‌شوند. هزینه انتخابش را می‌‌دهد و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد. از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌ دوم: یزید همه را تسلیم می‌خواهد. مخالف را تحمل نمی‌‌کند. سرِ حرفش می‌‌ایستد. نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد. بی‌ آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد سوم: عمرِ سعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است. هم خدا را می‌خواهد هم خرما، هم دنیا را می‌خواهد هم اخرت. هم می‌خواهد حسین (ع)را راضی‌ کند هم یزید را. هم اماراتِ ری را می‌خواهد،هم احترامِ مردم را. نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد،نه‌ از خوشنامی. هم آب می‌خواهد هم آبرو. دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی‌ است که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد. نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوشنامی ما آدمهایِ معمولی‌ راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست! من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم... 📚(دکتر علی شریعتي) ‌ ‌ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌿کسی از امام صادق (علیه السلام) سؤال کرد چرا کعبه را کعبه نامیدند، آن حضرت فرمود: 🕋چون کعبه چهار دیوار دارد به او کعبه می گویند. عرض کرد: چرا چهار دیوار دارد. فرمود: چون بیت المعمور که در آسمانها هست چهار دیوار دارد. عرض کرد: چرا بیت المعمور چهار دیوار دارد. فرمود: برای آنکه عرش خدا چهار ضلع دارد. عرض کرد: چرا عرش خدا چهار ضلع دارد. فرمود: برای اینکه کلمات توحیدی خدا چهار تا است: سبحان الله والحمدلله ولااله الا الله والله أکبر. اسمای حسنای حق به این چهار کلمه توحید و تحمید و تهلیل و تکبیر بر می گردد: به وحدانیت خدا، به بزرگداشت خدا، به مجد و کبریائی خدا به منزه بودن آن سبوح قدوس؛ انسان در این کلمات خدا را می ستاید. یک انسان مکه می رود برای این که این چهار دیواری را زیارت کند، او ظاهر حج را دیده است؛ کسی به مکه می رود و معرفتش تا بیت المعمور است؛ کسی به مکه می رود، معرفتش تا عرش خدا است؛ کسی به مکه می رود و به این کلمات تامات عارف شده است، این سر حج است. اینطور نیست که هر کسی دور کعبه بگردد، باطن این معنا را هم بیابد و برگردد. جواب امام - سلام الله علیه - این بود که این کعبه را، بیت المعمور را، عرش را، بر اساس توحید و تحمید و تکبیر حق ساختند. ‌ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 اگر عباس من را از این گرفتاری نجات بده شیعه می‌شوم ایام محرم بود و به تاسوعا و عاشورا چند روز بیشتر نمانده بود . راننده کامیون مسیحی از تعطیلات پیش‌رو استفاده کرد و به همراه همسر و دختر 6 ساله‌اش به قصد تفریح و کار به سمت بندر عباس حرکت کرد. بعد از بارگیری در اسکله بندر عباس در روز تاسوعا با 25 تن بار به سمت تهران حرکت کرد. در کمربندی بندر عباس به دسته‌های سینه‌زنی برخورد کردند که با پرچم‌های " یا ابوالفضل " سینه میَ‌زنند و عزاداری می‌کنند. دختر مرد مسیحی که برای بار نخست با چنین صحنه‌هایی مواجه شده بود سوال‌های بی‌شماری در ذهنش نقش بست. پدر اینا چرا با زنجیر به خودشون می‌زنند. پدر پاسخ داد: دخترم این مردم مسلمان و شیعه هستند. این مردم می‌دانند مردی به نام حسین(ع) و او نیز برادری دارد به نام عباس(ع) ، این عباس مثل فردا در رکاب برادرش امام حسین به شهادت می‌رسد. دختر که در دنیای کودکانه‌اش غرق بود گفت: اگر فردا کشته می‌شود چرا الان برایش سینه می‌زنند؟ پدر گفت: دخترم این آقا " عباس" در نزد خدای یکتا آبروی بسیاری دارد . خیلی از کسانی که دچار گرفتاری می‌شوند به سراغ او می‌روند. حتی مسیحیان هم درخواست‌های خود را پیش او می‌برند. شیعه‌ها می‌گویند که عباس پناه بی‌پناهاست، گره‌های بزرگ را باز کرده. کمی بعد دختر بچه مسیحی در کامیون خوابید. مدت کمی گذشت ناگهان مرد مسیحی در گردنه های سخت با 25 تن بار متوجه شد که ترمز ماشین کار نمی کند!!! رنگ از صورت او و همسرش پرید. نمی دانست باید چه کند. همسرش، دخترش.. زن مسیحی گریه می‌کرد، گاهی به مردش و گاهی به دخترش که معصومانه در رویای شیرین غرق بود نگاه می‌کرد. ترمز ماشین خراب شده بود و کار نمی‌کرد این واقعیتی بود که نمی‌توانستند بپذیرند. دخترک شش ساله از خواب پرید، وقتی دید اشک از چشمان پدر و مادرش جاریست بغض خود را قورت داد. از پدرش پرسید: ماشین ترمز نداره؟؟!! پدر با هزار آرزویی که برای دخترش داشت گفت: نه... دخترک گفت: بابا او آقای بزرگی که گفتی اسمش عباس هست به فریاد ما هم می‌رسد یا نه؟ پدرگفت: اون عباسی که گفتم برای شیعه‌هاست. دخترک که قانع نمی‌شد، گفت: مگه خودت نگفتی هر کسی بره در خونش دست خالی بر نمی گرده... ناگهان پدر و مادر به فکر فرو رفته اند و در دلشان روزنه امید پیدا شد. زن مسیحی گفت: بیا حالا یه مرتبه صداش بزنیم. مرد گفت: اگر عباس من را از این گرفتاری نجات بده شیعه می‌شوم... پس از این ناگهان کامیون به شکل معجزه‌آسایی ترمز به کار افتاد. مرد مسیحی ماشین را به کنار جاده هدایت کرد وقتی از ماشین پیاده شدند پشت سرشان همه ماشین ها ایستاده بودند وقتی از آن ها می‌پرسیدند که چه اتفاقی افتاده، دخترک شش ساله گفت: به خدا ما آزاد شده عباسیم، مردم به خدا عباس ما را نجات داد. به اولین شهری که رسیدند به منزل یکی از علما رفتند تا شیعه شوند. مرد عالم از آن ها پرسید: در این ایام اتفاقی افتاده که می خواهید شیعه شوید؟ دختر 6ساله گفت: شما نبودید که ببینید ، ابوالفضل (ع)ما را نجات داد. ‌ ‌ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝