eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خانواده بهشتی
دلیل دومم این بود که می خواستم روزی که دوباره با شوهرم مواجه می شم ، اون رو از مکانی که من وقتی باهاش نبودم توش زندگی کردم ، مطمئن کنم . چه جایی بهتر از کنارش عمش. اینطوری حداقل در مظان اتهام قرار نمی گرفتم که این مدت رو معلوم نیست کجا بودم . فقط خدا خدا می کردم فخرتاج قبولم کنه و درضمن منو به خان و بانو تحویل نده . نمی خواستم خودم تنهایی زندگی کنم . نه اینکه نمی تونستم ، اگه مجبور بودم ، می بایست تنها می موندم ولی اگه می تونستم تحت حمایت معنوی فخراج باشم ، بیشتر احساس امنیت می کردم . می دونستم برای به زن تنها که برو رویی هم داره با یه بچه تو شیکمش و بی آقابالاسر چه خطراتی ممکنه وجود داشته باشه . هنوز هم خواب یاشار رو می دیم که چطور وحشاینه به طرفم حمله کرد . یاشار ها دور و برم کم نبودن !!! از همون گاراژپرسون پرسون خودم رو رسوندم پشت در عمارت فخراج . به آیه الکرسی خوندم و فوت کردم به خودم و با توکل به خدا، در زدم . بماند که چقدر فخراج بعد از شنیدن سرگذشتم برام مادرانه اشک ریخت و منو مثل دختر خودش به سینش فشرد و برادر و زن برادرش رو برای جفایی که در حق من و تایماز و بچمون کرده بودن ، نفرین کرد . اما حرفی که آخر صحبتهاش بهم زد ، مثل مرحمی بود که رو زخم دلم گذاشته شد. در حالی که هنوز تو بغلش بودم گفت : من مطمئنم خدا حقت رو از هر کسی که ناحقش کرده می گیره . تایماز هم حق تو و بچه ی تو شکمته . تا وقتی به حقت برسی ، اینجا خونه ی توه و تو امانت تایمازم هستی . مثل گل مواظبتم تا تحویلش بدم . ته مزه ی صحبتش اونقدر شیرین بود که بعد از سالها به خوبی حسش می کنم . از اون روز شدم دختر خواهر فخرتاج و بچه ام هم شد نوه ی خواهرش . فخرتاج بعضي وقتها حتي گل صباح صدام می کرد . می گفت : اونقدر شکلشی که یادم می ره تو دخترشی. سکه هام رو با کلی التماس و خواهش و تمنا به شوهرش سپردم که باهاش کار کنه و هم خودش سود ببره و هم به مقدار به من بده . مگه قبول می کرد ! وقتی دیدن اینجوری معذبم و ممکنه اونجا رو ترک کنم ، قبول کردن و این برای من مغرور خلی عالی بود . به فکر غرور شوهرم هم بودم . نمی خواستم بعدها بگن زنش جیره خور شوهر عمش بوده .با کمک نائب السلطنه که مرد لوطی صفتی بود و به خاطر اسم و رسم و منشش خیلی برو بیا داشت ، تو مدرسه ی ابتدایی روستای لاله دره سی ( دره ای که لاله داره ) مشغول تدریس شدم و خودم هم شبانه شروع به خوندن دبیرستان کردم . غیر از سه ماهه ی اول بارداری که بابكم بدجور اذیت می کرد ، بچم تا زمان زایمان هوای مادرش رو داشت. هر روز با یه درشکه به روستا می رفتم و عصر برمی گشتم . اونقدر از کارم لذت می بردم و زندگیم آروم شده بود که باورم نمی شد آی پارای مصیبت زده من باشم . ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾
✨﷽✨ ✨ الماس از تراش و انسان از تلاش می درخشد! صادق باش هنگامی که فقیری ! ساده باش وقتی که ثروتمندی ! مودب باش وقتی در قدرتی! ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
🌛 🌜 شب ها تا دست خداست... تا مهربانیش بی انتهاست..... راحت و آرام بخواب.... شبتون پر از نور خدا✨ 😴خوابهای خوب ببینید💫 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با نام یگانہ معبود خدای بزرگ و مهربان آغاز میکنیم روز دیگر را خدایا در این روز زیبا تورو به بزرگیت قسم تورو به مهربونی هات هرڪسی هرمشڪلی داره خودت برطرفش ڪن تا امروز بشه یه روز بیاد ماندنی برای همہ 🍃🌸بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم 🍃🌸الــهـــی بــه امــیــد تـــو ‎‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖✨خوشبخت کسی که 💖✨عشق احمد ‌‌‌ﷺ دارد 💖✨در قلب 💖✨درخش نور مُحَمَّدٍ ﷺ دارد 💖✨هر کس بفرستد 💖✨به مُحَمَّدٍ ﷺ صلوات 💖✨در آخرتش ثواب 💖✨بی حد دارد 💖✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد 💖✨وَآلِ مُحَمَّد 💖✨وَعَجِّل فَرَجَهُم ‎‌‌‌‌‌‌‌
💚 گل نرگس نظری کن که جهان بی تاب است!!! روز و شب چشم همه منتظر ارباب است..... مهدی فاطمه پس کی به جهان می تابی؟ نور زیبای تو یک جلوه ای از محراب است 🌤اللهُـمَّ عَجِّـل لِوَلِیِّکــ الــْفَرج🌤 ‎‌‌‌‌‌
💛خوش بادنسیمے ڪه زایوانِ توباشد 🌻شاداسٺ هرآن کس ڪه پریشانِ تو باشد 💛ای ڪاش ڪه صدبار زعشقِ توبمیرم 🌻هربارسرم بر روے دامانِ تو باشد. 💛السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، 🌻 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
☝️ 🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 18 بهمن ماه 1398 🌞اذان صبح: 05:35 ☀️طلوع آفتاب: 07:00 🌝اذان ظهر: 12:18 🌑غروب آفتاب: 17:37 🌖اذان مغرب: 17:56 🌓نیمه شب شرعی: 23:36
☝️ ☝️ 🍃 : ،،پس ازنمازظهرجمعه 🌺دورکعت نماز گذارد و درهر رکعت بعد از حمد ۷ توحید بخواند 🍃 ،100مرتبه 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🍃وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ این ذکر بهترین داروی ،معنوی است 📚 مفاتیح الجنان أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
✅صبحانه خوش اخلاقتان می‌کند صبحانه ی سالم با تامین ویتامین‌ها و املاح بدن، کمک می‌کند که با انرژی بیشتری روز را سپری کنید صرفنظر از آن موجب خستگی و کج‌خلقی می‌شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹این سبد گل زیبا 🍃تقدیم به شما 🌹آدینه مبارک 🍃شادی هاتون بی پایان 🌹دلتون پر از امید 🍃زندگیتون عاشقانه 🌹وهزارآرزوی زیبا 🍃نصیب لحظه هاتون 🌹آدینه تون زیبا و شاااد 🍃در کنار عزیزان تون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم💜 من شایستگی لذت بردن از زندگی را دارم. هرچه می‌خواهم می‌طلبم ﻭ با شادی و خوشی، پذیرای آن هستم. پروردگارا سپاسگزارم❣ 🌹تقدیم به شما دوستان مهربان🌹
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی سی و هفتم: بیت المال . ❤️احدی حریف من نبود… گفتم یا مرگ یا علی… به هر قیمتی باید برم جلو … دیگه عقلم کار نمی کرد… با مجوز بیمارستان صحرایی خودم رو رسوندم اونجا… اما اجازه ندادن جلوتر برم. . 🦋دو هفته از رسیدنم می گذشت، هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن… . آتیش روی خط سنگین شده بود… جاده هم زیر آتیش… به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه… ❤️توپخونه خودی هم حریف نمی شد… حدس زده بودن کار یه دیدبانه و داره گرا میده! چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن. علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن بدون پشتیبانی گیر کرده بودن… ارتباط بی سیم هم قطع شده بود… . 🦋دو روز تحمل کردم، دیگه نمی تونستم… اگر زنده پرتم می کردن وسط آتیش، تحملش برام راحت تر بود… ذکرم شده بود، علی علی… خواب و خوراک نداشتم… طاقتم طاق شد، رفتم کلید آمبولانس رو برداشتم… ❤️یکی از بچه های سپاه فهمید، دوید دنبالم … – خواهر … خواهر … جواب ندادم … – پرستار … با توام پرستار… دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه، با عصبانیت داد زد: 🦋– کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟ فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟ رسما قاطی کردم ❤️– آره … دارن حلوا پخش می کنن حلوای شهدا رو… به اون که نرسیدم، می خوام برم حلوا خورون مجروح ها… – فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست… 🦋بغض گلوش رو گرفت… به جاده نرسیده می زننت، این ماشین هم بیت الماله… زیر این آتیش نمیشه رفت… ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن… ❤️– بیت المال، اون بچه های تکه تکه شده ان … من هم ملک نیستم، من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن… و پام رو گذاشتم روی گاز، دیگه هیچی برام مهم نبود … حتی جون خودم … ○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی سی و هشتم: ✍و جعلنا . ❣و جعلنا خوندم… پام تا ته روی پدال گاز بود… ویراژ میدادم و می رفتم… حق با اون بود… جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته… 🦋بدن های سوخته و تکه تکه شده… آتیش دشمن وحشتناک بود… چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود… تازه منظورش رو می فهمیدم وقتی گفت دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن… ❣واضح گرا می دادن… آتیش خیلی دقیق بود… باورم نمی شد توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو… تا چشم کار می کرد شهید بود و شهید… بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن… با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم هیچی نمی فهمیدم… 🦋صدای سوت خمپاره ها رو نمی شنیدم… دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن… چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم، بین جنازه شهدا دنبال علی خودم می گشتم… . غرق در خون … تکه تکه و پاره پاره … بعضی ها بی دست… بی پا… بی سر… ❣بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده… هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود … تعبیر خوابم رو به چشم می دیدم… . بالاخره پیداش کردم… به سینه افتاده بود روی خاک… چرخوندمش… هنوز زنده بود… به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد… 🦋سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون… از بینی و دهنش، خون می جوشید… با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید… . چشمش که بهم افتاد، لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد… با اون شرایط، هنوز می خندید! ❣زمان برای من متوقف شده بود … سرش رو چرخوند… چشم هاش پر از اشک شد… محو تصویری که من نمی دیدم… لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد… آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم… 🦋پرش های سینه اش آرام تر می شد… آرام آرام… آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش خوابیده بود … ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
⌛️ 🔘در آخرالزمان، شیعیان واقعی با گریه بر امام حسین(ع) دل را شاد می ڪنند. حضرت محمد(ص) 🔘در آخرالزمان، بعضی از مردم صفت می شوند. حضرت محمد(ص) 🔘در آخرالزمان، مردم غصه از بین رفتن را نمی خورند. حضرت محمد(ص) 🔘در آخرالزمان، هیچ چیز سخت تر از مال و دوست باوفا یافت نمی شود. امام هادی(ع) 🔘در آخرالزمان، حفظ بهترین ڪار است. امام باقر(ع) 🔘در آخرالزمان، مؤمن واقعی از غصه می شود. حضرت علی(ع) 🔘در آخرالزمان، در اوج فتنه ها به پناه ببرید. حضرت محمد(ص) 🔘در آخرالزمان، ارزش در نظر مردم پایین میآید و دنیا باارزش می شود. حضرت محمد(ص) 🔘در آخرالزمان، مرد از زنش ڪرده و از پدر و مادرش می ڪند. حضرت محمد(ص) 📚منبع ڪتاب چهل حدیث آخرالزمان مؤلف:علی نجان/ناشر: خادم الرضا ‎‌‌‌‌‌‌
🔥يَوْمَ لَا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ 💥وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴿۵۲﴾ 🔥روز قیامت روزی است که عذرخواهی ظالمان 💥سودی به حالشان نمی بخشد و لعنت خدا 🔥بر آن ها، و برایشان بد فرجامی 💥آن سرای است (۵۲) 📚 سوره مبارکه غافِرَ ✍ آیه ۵۲
📚 👈 هفت سال حبس مرحوم آیت الله سید محمد باقر مجتهد سیستانی، پدر آیت الله العظمی حاج سید علی سیستانی، دامت برکاته، در مشهد مقدّس، برای آن که به محضر امام زمان (عج) شرفیاب شود، ختم زیارت عاشورا را چهل جمعه، هر هفته در مسجدی از مساجد شهر آغاز می کند. ایشان می فرمود: «در یکی از جمعه های آخر، ناگهان، شعاع نوری را مشاهده کردم که از خانه ای نزدیک به آن مسجدی که من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم، می تابید. حال عجیبی به من دست داد و از جای برخاستم و به دنبال آن نور، به در آن خانه رفتم. خانه کوچک و فقیرانه ای بود که از درون آن، نور عجیبی می تابید. در زدم. وقتی در را باز کردند، مشاهده کردم که حضرت ولی عصر امام زمان (عج)، در یکی از اتاق های آن خانه، تشریف دارند و در آن اتاق، جنازه ای را مشاهده کردم که پارچه ای سفید روی آن کشیده بودند. وقتی که من وارد شدم و اشک ریزان سلام کردم، حضرت، به من فرمودند: «چرا این گونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید (اشاره به آن جنازه کردند) تا من به دنبال شما بیایم.» بعد فرمود: «این، بانویی است که در دوره بی حجابی (دوران رضا خان پهلوی)، هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرم او را ببیند!» 📗 ، ج 3، ص 158 ✍ احمد قاضی زاهدی گلپایگانی
اگر هرگز به این فکر نکرده اید که کیوی را مثل هلو با پوست بخورید، حتما دوباره به آن فکر کنید! پوست این میوه خوردنی است و در حقیقت برای شما خوب است. پوست کیوی، مانند پوست مرکبات، حاوی ویتامین C است و در واقع بیشتر از بقیه میوه ‌ها حاوی فیبر است... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ 🍃 کسی را تحقیر مکن؛ شاید ⇦ ✺ محبوب خدا باشد 🍃 از هیچ غمی ناله نکن؛ شاید ⇦ ✺ امتحانی از سوی خدا باشد 🍃 دلی را نشکن؛ شاید ⇦ ✺ خانه خدا باشد 🍃 از هيچ عبادتی دریغ مکن؛ شاید ⇦ ✺ کلید رضايت خدا باشد 🍃 هيچ گناهي را كوچك ندان؛ شايد ⇦ ✺ دوری از خدا در آن باشد @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
تنها چیزی که عذابم می داد و باعث می شد خنده هام از ته دل نباشه ، دوری از تایماز و بی خبری ازش بود . می تونستم درک کنم الان چه حالی داره . من مرد با غیرتم رو خوب می شناختم . تایماز به این راحتی ها نمی تونست با فرار من کنار بیاد . اما پدر و مادر ظالمش چاره ای برام نذاشته بودن . مطمئن بودم تایماز با طلاقم موافقت نمیکرد. اونم با وجد حاملگیم . ولی واسه اینکه ازش دورم نکن ، ممکن بود تن به ازدواج با اون خان زاده بده و سرم هوو بیاره اما من نمی تونستم این رو تحمل کنم . اونم کی ؟ هووبی که حتما یکی بود مثل بانو !!! من یا چیزی رو نمی خواستم یا اگه می خواستم تمام و کمال می خواستم . حالا که من نبودم ، خان هیچ دستاویزی نداشت که تایماز رو وادار به کاری کنه که مایل نیست . دلم به خبر می خواست . به خبر از مردم . یه خبر که فقط بهم بگه خوبه !!! هر چند بعید می دونستم با کاری که من در حقش کردم ، خوب باشه . تایماز با نزدیک شدن به من که سلطان غم و بلا بودم ، زندگی آروم و بی دغدغه ای رو که می تونست داشته باشه ، په آسونی از دست داده بود . همش با خودم فکر می کردم ، بودن با من ارزشش رو داشت تایماز ؟ ارزشش رو داشت که تو اینقدر برام فدا کاری کنی ؟ تو جایگاهی داشتی که بهترین ها برات سر و دست می شکستن . اما انتخاب تو بدبختانه، من بودم . منی که وقتی دیدم ممکنه مال من نباشی ، مثل تو عمل نکردم. مثل تو مرد نبودم . تو وقتی دیدی من ممکنه مال تو نشم ، برم داشتی و پشت پا زدی به همه و باهام فرار کردی و منو گرفتی زیر چتر حمایتت و ازم این آی پارایی رو ساختی که هیشکی فکرش رو نمی کرد . کمکم کردی درس بخونم و به بزرگترین آرزوم برسم . اما من مثل تو شجاع نبودم . نموندم و نجنگیدم . مثل ترسو ها فرار کردم تا نبینم ازم گرفتنت . تا نبینم به خاطر کنار من بودن ، وارد به حجله ی دیگه می شی . تا نبینم صبح از اتاق خواب یکی دیگه می یای بیرون . می دونم ترک کردنت اصلا سزاوارت نبود . اصلا حقت نبود . اما منم مغرور بودم . منم آدم بودم . این عذاب وجدان و این غم درونی رو با خودم چهار سال اینور و اونور کشیدم . چهارسالی که حتی یه شبش بی یاد تایمازم . مرد مغرور و دوست داشتنیم نخوابیدم و حتی به سپیده دمش رو بی تصور چشمای جذاب و نگاه استخون سوزش بیدار نشدم . چهارسالی که دعای اول و آخر همه ی عبادتهام سلامتی اونو عاقبت بخیری بابکم بود . آسه رفتم و آسه اومدم تا کسی ندونم مردی بالاسرم نیست . فکر ، جسمم و روحم تو تسخیر تایماز بود . صدای خنده ی بابک که داشت با برفا بازی می کرد باعث شد لبخند نصفه نیمه ای بزنم . باز ذهنم پرکشید به گذشته . به روزی که درد زایمان وسط امتحان بچه ها امانم رو برید. به روزی که اونقدر درد بهم مستولی شد که نتونستم قدم از قدم بردارم و همونجا تو مدرسه ی روستای لاله دره ، با کمک قابله ی پیر و مهربونی که بدجور منو یاد باد دایه جانم انداخت ، بابکم رو به دنیا آوردم . بابکی که پدرش خوب می دونست پسره و دوست داشت اسمش رو بابای کوچیک بذاره . آره بابکم خیلی شبیه باباش بود . واقعا بابای کوچیک بود . خوشبختانه آخرین امتحان بچه ها بود و مدرسه سه ماه تعطیل می شد و من می تونستم با بچم باشم . اون روز وقتی فخرتاج منو تو درشکه با صورت زرد و زار و بچه بغل دید ، چه جیغی کشید و چه بلبشوری به پا کرد !!! بچه رو مثل به شیء قیمتی ازم گرفت و زل زد تو صورت سرخش . ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨پروردگارا ❄️امروزمان گذشت ✨فردایمان را ❄️با گذشتت شیرین کن ✨ما به مهربانیت محتاجیم ❄️رهایمان نكن ✨ شبتون خـوش ❄️لحظه هایتان سرشار از آرامش @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
▪🍃▪🍃▪🍃▪🍃▪️🍃▪️ مطابق 📅 ۱۹ بهمن ۱۳۹۸ هجری شمسی ۱۳ جمادی الثانی ۱۴۴۱ هجری قمری هشتم فوریه ۲۰۲۰ میلادی ◼ شهادت حضرت ام البنین س تسلیت باد. ☝ روز اول هفته را حتما با آغاز کنید . 🌸 اذکار روز شنبه : - یا رَبَّ العالَمین ( 100مرتبه ) - یا حی یا قیوم (1000 مرتبه) - يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن ▪ روز سیزدهم قمری روز خوبی نیست ، با صدقه اول صبح رفع نحوست کنید. از کارهای مهم ، منازعه و جنگ و جدل، دیدار با حکام و امرا، و ...باید پرهیز کرد. ▪ سه شنبه برای امور زیر خوب است: 🔹طلب حاجت 🔹طلب استغفار 🔹کشاورزی 🔹ساختمان سازی 🔹امور تعلیم و تعلم ☝ مسافرت خوب نیست در صورت ضرورت ، با صدقه باشد . 🌷 در این شنبه شب جهت فرزند دارشدن ،به قصد بچه دار شدن ، دستور خاصی وارد نشده اما برای سلامتی مفید است. ✂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، و موجب خصومت با شخصی گردد. 🚫 یا #فصد انداختن در این روز، از ماه قمری ، خوب نیست و موجب اندوه و ملال می گردد. 💢️ این شنبه برای (رفع موهای بدن با نوره) روز مناسب نیست. 👕 شنبه برای بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن روز مناسبی نیست . طبق روایات آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری و غم و اندوه می گردد. 🕧 وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 🔹اذان صبح: ۳۴ : ۵ 🔹طلوع آفتاب: ۵۹ : ۶ 🔹اذان ظهر: ۱۸: ۱۲ 🔹غروب آفتاب: ۳۸: ۱۷ 🔹اذان مغرب:: ۵۷: ۱۷ 🔹نیمه شب شرعی: ۳۶: ۲۳ 💫ذات الکرسی عمود۱۳:۴۰ ❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است. 🔴ذات الکرسی مخصوص روز است 📚 منابع مطالب ما: الدروع الواقیة سید بن طاوس ،سایت کانون قرآنی، وسائل الشيعه ؛ ج7 ، باب 190، حلیة المتقین، ختوم و اذکار، ج 1، ص 423، مفاتیح الجنان و بحارالانوار و تقویم المحسنین شیخ محدث کاشانی ▪🍃▪🍃▪🍃▪🍃▪🍃▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ❣ 🍃الهی به امیدتو🍃 ﺗﺎﺧﺪﺍﻫﺴﺖ ﺩﻟﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ!!! ﺍﺳﯿﺮﻟﻄﻒ ﺧﺪﺍﺑﺎﺵ... ﮐﻪ ﺑﯽ ﺧﺪﺍ.... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮﮔﺰ،ﺯﯾﺒﺎﻧﯿﺴﺖ .. ‍ ‍ ‍ 🍃🌹شروع یک ماه پُر برکت و رحمت با صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش🌹🍃 🌹 اللَّـهُمَّ 🌹 🌿 صَلِّ 🌿 🌺 عَلَى 🌺 🌿 مُحَمَّد 🌿 🌹وعلی آلِ 🌹 🌿 مُحَمَّد🌿 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌
❤️ 💚 💝 از غمت ڪمر خمیدھ‌ست بیا یڪبار دگر جمعه رسیدھ‌ست بیا اے باخبر از راز دل بیمارم تا عمر به آخر نرسیده ست بیا 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹
✋️ هرصبح سلامی به گل روی تو"ارباب" چون یادگل روی تو، یادآور عشق است أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهینِ سلام بر آن جایگاههاى براهین و حجج الهى 🔹صبحتون حسینی🔹