eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.9هزار دنبال‌کننده
22هزار عکس
15.5هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😊☝️انیمیشن کوتاه و جالبی در مورد کار گروهی حتما ببینید👌 💎 امام حسن عليه السلام : ✨هرگز گروهى در كارى يكدست و متّحد نشدند، مگر آن كه كارشان استحكام يافت و پيوندشان استوار گشت. ميزان الحكمه ج3 ص 389 ➿〰➿〰➿〰 💎امام حسین علیه السلام: هر که خشنودی مردم را با ناخشنود کردن خدا بجوید، خداوند او را به مردم واگذارد... 📚میزان الحکمه، جلد4، صفحه488
یا مَنْ یَشْفِی الْمَرضَی ای آنکه بیمار را شفا دهد برای شفای همه بیماران آشنا و غریبه قرائت بفرمایید حمد شفا(سوره حمد) به همراه صلوات برحضرت محمّد مصطفی و خاندان پاک و مطهرش ➖〰➖〰➖〰➖〰 حکایت بسیار زیبا از ❣ حضرت یونس (علیه السلام) به جبرئیل گفت: مرا به عابدترین اهل زمین راهنمایی کن! جبرئیل مردی را به او نشان داد که جذام، دست و پاهایش را قطع کرده و او را نابینا و کر ساخته بود؛ ولی می گفت: خدایا! تو را شکر می گویم که آن چه می خواستی از من گرفتی و آن چه می خواستی، برای من باقی گذاشتی و امید به خودت را در من زنده نگه داشتی. •┈••✾◆🍃🌸🍃◆✾••┈•
قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا ✨وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا ✨لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿۲۳﴾ ✨گفتند پروردگارا ما بر خويشتن ستم كرديم ✨و اگر بر ما نبخشايى و به ما رحم نكنى ✨مسلما از زيانكاران خواهيم بود (۲۳) 📚 سوره مبارکه الأعراف ✍آیه ۲۳
👆 ❓ : آیا نشستن و مکث بعد از دو سجده، در رکعت اول و سوم در نمازهای چهار رکعتی واجب است؟ 〰➿〰➿〰➿ 📲📿مزاحمت صدای موبایل در نماز📿📲 🤔سوال: حکم مزاحمت صدای موبایل در نماز چیست⁉️ ✍پاسخ: ❇️ هر چیزی که مانع توجه در نماز شود، مکروه است و اگر باعث مزاحمت شود، حرام است. 📚منبع: امام خمینی، توضیح المسائل (محشی - امام خمینی و دیگر مراجع)، ج 1، ص 630، م 1157. ➖🌺➖🌺 ✔️مروج احکام دین باشیم👇👇
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی میکنند، چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه‌روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟ پسر پاسخ داد: عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟ پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟ پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد، ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند، حیاط ما به دیوارهایش محدود می‌شود اما باغ آنها بی‌انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد: پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر هستیم...
✨﷽✨ 🔴شما به خدا یاد ندهید،خدا خودش بلد است! ✍️طلبه ای در یک از شهرها زندگی می کرد. از نظر مادی در فشار بود و از نظر ازدواج نیز مشکلاتی داشت. یک شب، متوسل به امام زمان(علیه السلام) شد، چند شبی بعد از این توسل امام زمان(علیه السلام) را در خواب دید. حضرت فرمودند: فلانی! می دانی چرا دعایت مستجاب نمی شود؟ گفت: چرا؟ فرمودند: طول امل و آرزو داری. گاهی انسان به در خانه ی خدا می رود، دعا می کند اما با نقشه می رود، دل به این طرف و آن طرف حرکت می کند. گاهی به خدا یاد می دهد و می گوید: خدایا! در دل فلانی بینداز بیاید مشکل مرا حل بکند...حضرت فرمودند: شما به خدا یاد ندهید خدا خودش بلد است. انسان به ائمه معصومین(علیه السلام) هم نباید یاد بدهد. باید بگوید خدایا، من این خواست را دارم و به هیچ کس هم نمی گویم...خودت برایم درستش کن. طلبه گفت: یابن رسول الله، من همین طور هستم که می فرمایید، هرکاری میکنم بهتر از این نمی توانم باشم، می خواهم خوب باشم اما تا می آیم دعا کنم فلانی و فلانی در ذهنم می آیند و این گونه دعا می کنم.حضرت فرمودند: حالا که طول امل و موانع اجابت داری، نایب بگیر. تا حضرت فرمودند نایب بگیر طلبه می گوید: آقا جان شما نائب می شوید؟ حضرت فرمودند: بله قبول می کنم. می گوید دیدم حضرت نایب شدند و لبهای حضرت دارد حرکت می کند. از خواب بیدار شدم، گفتم: اگر حاجتم هم برآورده نشود مهم نیست، در عالم رؤیا حجت خدا را یک بار زیارت کردم. بلند شدم و وضو بگیرم تا نماز شب و نماز شوق به جا بیاورم. دیدم در مدرسه را می زنند. گفتم: این وقت شب کیست که در مدرسه را می زند؟رفتم در مدرسه را باز کردم دیدم دایی خودم است. گفتم: دایی جان، چه شده این وقت شب؟ ☘️گفت: با تو کاری دارم. امشب هر کاری کردم دیدم خوابم نمی برد. فکر و خیالات مرا برداشته بود. یک مرتبه این خیال همه ی وجودم را فرا گرفت: من که پسر ندارم، همه ی اموالم از بین می رود. یک دختر هم که بیشتر ندارم. فکر کردم اگر دخترم را به تو بدهم همه ی اموالم هم در اختیار توست... 📘کتاب بهترین شاگرد شیخ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ______________ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 ✍مردی مادری پیر داشت که همیشه از دست مادرش می‌نالید و مادرش به دلیل کهولت سن در بینایی و شنوایی وراه رفتن ضعف داشت.مرد که از زندگی کردن با او خسته شده بود به نزد شیخی رفت و به او گفت تا راه چاره ای به او نشان دهد.شیخ به او گفت،مادرت هست و مراقبت از ان وظیفه ی توست او تو را بزرگ کرده وازتو مراقبت کرده الان وظیفه ی توست که ازاو مراقبت کنی.مرد گفت ده ها برابر زحمتی که برای بزرگ کردن من کشیده برای نگهداری او کشیده ام هیچ منتی برای بزرگ کردن من ندارد که هرچه کرده بیشتر از ان برایش کرده ام ودیگر نمیتوانم او را تحمل کنم مگر برای او پرستاری بگیرم.شیخ که این حرفا را از او شنید به او گفت،تفاوتی مهم بین مراقبت‌ کردن تو و مراقبت کردن مادرت است وان اینست که مادرت تورا برای ادامه زندگی بزرگ ومراقبت کرد وتواز او مراقبت میکنی به امید روزی که بمیرد پس تا عمر داری هرکاری برایش کنی نمیتوانی زحمات او را جبران کنی ‎‌‌‌‌‌‌ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم. شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد. استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی ؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. استاد به شاگرد گفت: همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه...! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
برای این که بین روز ناگهان انرژی‌تان ته نکشد آلوخشک، زردآلوی خشک یا کشمش میل کنید. این میوه‌های خشک سرشار از آهن هستند و مانند یک ماده‌ی ضدخستگی عمل میکنند 🔹میوه خشک، مثل برگ هلو، آلو، مویز،حاوی مقدار زیادی امگا۳ است که برای رشد مغز کودک ضروریست. 🔸بچه ها نیاز به مقدار زیادی انرژی دارند. 🔸میوه خشک منبع کاملی از انرژی سالم برای کودک است.
✨﷽✨ ✨ محبت تجارت پایاپای نیست! چرتکہ نیندازیم کہ من چہ کردم و درمقابل تو چہ کردی! بی‌شمار محبت کنیم حتی اگر به هر دلیلی کفہ ترازوی دیگران سبک‌تر بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️🍃 شب زیباتون متبرک به گرمی نگاه خدا الــــ❣ـــهی دلخوشی‌هاتون افزون دلاتون مملو از شادی و جمع خانواده‌تون پراز دلگرمی و عشق و لبخند‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 پروردگارا ! به هر چه بنگرم... تـو در آن آشکاری .. 🌸 و چه مبارک است روزی که با نام زیبای تو‌‌‌ و با توکل بر اسم اعظمت. آغاز می گردد ای صاحب کرامت 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو ... پناهمان باش ای بهترین ‎‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سلام صبح سه شنبه تون معطر به ذکر عطر خوش صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان  پاک و مطهرش 🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌹‌وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ در پناه لطف حق تعالی و عنایت اهل بیت علیهم السلام عاقبت بخیر باشید ان شالله 🌸 سه شنبه تون پر خیر و برکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋🌹 عشـق،هرروز به تکرار تو برمی خیـزد اشک هرصبح به دیدارتوبرمی خیـزد ای مسافر!به گلاب نگهم خواهم شسٺ گرد و خاکی که ز رخسارتوبرمی خیزد 🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلامُ عَلیکَ یااَباعَبْدِالله ✋ ❤️ حسین جانم 🌻پا میشوم بہ حرمٺِ نامٺ تمام قد 🌻خم میڪنم براے تو با احترام،قد 🌻هرگز مقابلِ احدے خم نمیشوم 🌻تا خم ڪنم براے تو در هر سلام،قد ✋
❤ و خدا فرمود: 🌸 وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ 🔹 ببخشید و چشم بپوشید ، آیا دوست ندارید خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است. 📖 سوره نور/٢٢ ________ بخشیده‌ام، شما هـم اگر بخواهید می‌توانید ببخشید؛ آدم، زمین نیست ڪه بتواند بار همه این تلخی‌ها را به دوش بڪشد ...
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 7 بهمن ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:42 ☀️طلوع آفتاب: 07:08 🌝اذان ظهر: 12:17 🌑غروب آفتاب: 17:26 🌖اذان مغرب: 17:45 🌓نیمه شب شرعی: 23:34
ذکرروز "سه شنبه"﷽" "۱۰۰مرتبه" ✨ ✨ ✨ای مهربان ترین مهربانان✨ 🌙دیگرگناه نمی کنم 🌙 🌻 ✅هرکس نمــازسه‌شنبه را بخواندبرایش هزاران شهرازطلا دربهشت بسازند↯ دورکعت؛ درهر رکعت بعد از حمد یک بارسوره تین توحید فلق ناس
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🔹در طول روز، روح اگر جراحتي بردارد؛ خداوند در هنگام خواب روح را جدا كرده و دوباره انرژي مي دهد و احيا مي كند و دوباره به جسم ما باز مي گرداند. 📖 سوره انعام_ آيه ٦٠ 🔹 روح و روان و احساسات آدمی بمراتب بيشتر از جسم نياز به ترميم دارد. 🔹 ترميم روح بسرعت جسم را سالم مي گرداند و از درون، احساس خوبِ شادماني داريد. 🔹 براي ترميم روح از هم اكنون شروع كنيد: به كساني كه با آنها قهر هستيد پيام بدهيد و بگوييد كه گذشته ها گذشت. روز و روزگارت خوش باد دوست عزيز واكنش آنها اصلا مهم نيست. آنچه مهم است آرامش دروني شما بعد از اين عمل و ترميم روح وروان شماست. 🌸 ببخشيد 🌸 رها كنيد 🌸 منعطف باشيد. 🌸 پذيرا باشيد، لجبازي نكنيد 🌸 كمك كنيد، بي توقع باشيد وحسادت و مقایسه نكنيد تا اندك اندك آثار ترميم روح در شما متجلي شود. 🔹 آنگاه خواهيد ديد هزاران ويروس از كرونا بدتر هم كه بيايد؛ نمي تواند روي جسم شما اثر كند زيرا روح شما سالم است و با قدرت تمام از جسمتان دفاع خواهد كرد. 🔹 علم MIS علم دوران بعد از كرونا و هزاره بعد خواهد بود. ✍دکتر فاطمه محمدی 📚 باشگاه پرورش مغز 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدوارم نگاه پرمهر خدا همراه لحظه هاتون سلامتی و نیکبختی گوارای وجودتون بارش برکت و نعمت جاری در زندگیتون و نور و عشق الهی مهمون دلتون باشه 🌹سه شنبه تون زیبا 🌹 و در پناه خدا
 مثبت که نگاه کنی؛ مهم نیست که امروز چه روزی ا‌ست، که چند شنبه ا‌ست، تو آرام و مهربان و عاشقی؛ عاشقِ زمین، عاشقِ هوا، عاشقِ تمامِ آدم ها... و جهان، پنجره‌ایست که از افکارِ تو باز می‌شود، بخواه که خوب ببینی، بخواه که خوب باشی، بخواه که حالِ زمین و زمانت خوب باشد ... 🌹 حال دلتون خوب خوب
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 ⭕️ ⭕️ 👈قسمت 5️⃣ 🌹وجیهه گفت: اول به بیمارستان عیسی بن مریم برویم.زینب چند روز پیش با یکی از مجروحین این بیمارستان مصاحبه کرد و صدای آن مجروح را روی نوار ضبط کرد و بعد، نوار را سر صف برای بچه ها گذاشت. آن مجروح سفارش های زیادی درباره ی نماز و حجاب و درس خواندن و کمک به جبهه ها کرده بود که همه ی ما سر صف به حرف های او گوش کردیم. تازه زینب بعضی از حرف های آن مجروح را روی روزنامه دیواری نوشت تا بچه ها بخوانند. وجیهه راست می گفت.مجروحی به اسم عطا االله نریمانی، یک مقاله درباره ی خواهران زینبی داده بود و زینب سر صف آن مقاله را خوانده بودو نوار صدای مجروح را هم برای هم کلاسی هایش گذاشته بود. ما تصمیم گرفتیم اول به بیمارستان عیسی بن مریم برویم. ماشین هرچه میرفت به تصفهان نمیرسیدیم. چقدر این راه طولانی شده بود! من هراسان بودم و هیچ کاری از دستم برنمی آمد. خدا خدا میکردم که زودتر به اصفهان برسیم.وقتی به اصفهان رسیدیم، اول به بیمارستان عیسی بن مریم رفتیم. دیروقت بود و نگهبان های بیمارستان جلوی ما را گرفتند. من با گریه و زاری ماجرای گم شدن دخترم را گفتم و داخل بیمارستان شدیم. اول دلم نیامد که سراغ ارژانس بروم. به هوای اینکه شاید زینب به ملاقات مجروحان رفته باشد، به بحش مجروحین جنگی رفتم و همه ی اتاق ها را یکی یکی گشتم.مادرم و بپه ها در راهرو منتظر بودند.وقتی در بخش، زینب را پیدا نکردم، به وجیهه به ارژانس رفتم و مشخصات زینب را به مسئول اورژانس دادم. دختری چهارده ساله، خیلی لاغر، سفیدرو و با چشمهای مشکی، قد متوسط و با چادر مشکی، روسری سورمه ای رنگ و مانتو و شلوار ساده. مسئول اورژانس گفت: امشب مجروح تصادفی با این مشخصات نداشتیم. اورژانس بیمارستان شلوغ بود و روی تخت های اورژانس، مریض های بد حالی بودند که آه و ناله شان به هوا بود.چند مجروح تصادفی هم با سرو کله ی خونی آورده بودند. پیش خودم گفتم: خدا به داد دل مادرهایتان برسد که خبر ندارند با این وضع اینجا افتاده اید. آنها هم مثل بجه های من بودند، اما پیش خودم آرزو کردم که ای کاش زینب هم مثل این ها الان روی یکی از تخت ها بود. فکر اینکه نمی دانستم زینب کجاست، دیوانه ام میکرد. از بیمارستان عیسی بن مریم خارج شدیم. شب از نیمه گذشته بود.سپورهای شهرداری، جاروهای بلندشان را به زمین می کشیدند و تیز صدا میداد.آن شب یک ماشین دربست کرده بودیم تا بتوانیم به همه ی بیمارستان ها سربزنیم. توی ماشین نشسته بودیم که شهرام با حالت بچگی اش گفت: مامان، نکند زینب را دزدیده باشند؟ مادرم اورا تکان داد که ادامه ندهد. من انگار آنجا نبودم. فقط جواب دادم: ها، خدا نکند. انگاری با حرف شهرام، زمین زیر پایم تکان خورد.ناخودآگاه فکرم سراغ حرف ها و کارهای زینب رفت. یکدفعه یاد نوشته های روی دفتر زینب افتادم «خانه ی خود را ساختم، اینجا جای من نیست. باید بروم، باید بروم.» خانه ی زینب کجا بود؟ کجا می خواست برود؟ شهلا با ترس گفت: مامان، صبح که به حمام رفتیم، زینب به من گفت: حتما غسل شهادت کن! مادرم با عصبانیت به شهرام و شهلا نهیب زد که «توی این موقعیت، این حرف ها چیست که میزنید؟ جای اینکه مادرتان را دلداری بدهید، بیشتر توی دلش را خالی می کنید.» من باز هم جوابی ندادم، اما فکرم پیش وصیت نامه های زینب بود؛ آن هم دوتا وصیت نامه. یعنی چه؟ تا آن شب همه ی این حرف ها و حرکات برایم عادی بود، اما حالاپشت هرکدام از این ها حرفی و حدیثی بود. آن شب آنچنان در میان افکار عجیب و غریب گرفتار شده بودم که وجیهه مظفری با رسیدن به یک بیمارستان دیگر، چند بار صدایم کرد تا مرا به خود آورد. گاهی گیج بودم و گاهی دلم میخواست فریاد بزنم و تا میتوانم توی خیابان های تاریک بدوم و همه ی مردم را خبر کنم که دخترم را گم کرده ام و کمکم کنند تا اورا پیدا کنم. وحشت همه وجودم را گرفته بود؛ از تاریکی، از سکوت، از بیمارستان،از اورژانس. آن شب از همه چیز می ترسیدم. سر زدن ما به بیمارستان ها نتیجه ای نداد. اذان صبح شد، اما ما هنوز سرگردان دور خودمان می چرخیدیم. آن شب سخت ترین و طولانی ترین شب زندگی من، مادرم و بچه هایم بود. صبح از درد ناچاری به پزشکی قانونی مراجعه کردیم؛ جایی که اسمش هم ترسناک است وتن هر مادری را میلرزاند. اما در آنجا هم رد و نشانی از گمشده ی من نبود. دختر چهارده ساله ی من در اولین روز سال جدید به مسجد رفته و بر نگشته بود. زینب من آن چنان بی نشان شده بود که انگار هیچوقت نبوده است؛ هیچوقت. دختری که تا بعداز ظهر بغلش میکردم، میبوسیدم، باش حرف میزدم، نگاهش میکردم، آن شب مثل یک خیال شده بود؛ خیالی دور از دسترس. ادامه دارد....
🌺🌸 دستنوشته شهیده زینب کمائی🌸🌺 🔺 شماره 5️⃣ 🔺
💢امام سجّاد عليه السلام: مؤمن مى كند تا ماند و سخن مى گويد تا برد 📚ميزان الحكمه ج1 ص461 〰➿〰➿〰 💢امام باقر عليه السلام: هيچ طمعى همانند مسابقه دادن براى كسب مقام، و هيچ عدالتى همانند انصاف، و هيچ تجاوزى همانند ستم كردن، و هيچ ستمى همانند پيروى از هواى نفس نيست... 📚تحف العقول، صفحه286 ➿〰➿〰➿〰 💢امام صادق (ع): 🔻هر كه به دنيا دل بسته شود، به سه چيز بسته مى شود: اندوه پايان ناپذير، دست نيافتنى، و اميد نارسيدنى🔺 📚کافی، ج ۲، ص ۳۲۰
👆 اگر در سجده سر با ضرب به مهر بخورد و بلند شود چه حکمی دارد ➿〰➿〰➿〰 هنگام نماز خواندن، آقایان چه مقدار از بدنشان باید پوشیده باشد ؟ ✅ پاسخ : ♦ پوشش هنگام نماز با جاهای دیگر متفاوت است . ♦ وقتی آقایان می خواهند جایی بروند که نامحرم هست باید پوششان متعارف باشد. ♦ اگر آستین کوتاه پوشیدند یا جوراب نپوشیدند یا دگمه ی پیراهن شان باز بود اشکالی ندارد. ♦ مردان مي توانند سر و گردن و مقداري از سينه و دستها و پاها را نپوشانند، ولي بقيه بدن که معمولا پوشانده مي شود را بايد بپوشانند. ♦♦ حالا فرض کنید آقایی می خواهد در منزل نماز بخواند و نامحرمی هم در آنجا نیست ،دیگر لازم نیست که پوشش به اندازه ی بیرون رفتن از خانه باشد. اگر از ناف تا زانو پوشیده باشد به همین اندازه کافی است و نمازش هم درست است . استفتاء از سایت مراجع عظام. سایت اسک احکام