eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺗﺰﺍﺭﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻭﻟﺖ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺭﺍ ﻣﺴﺒﺐ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﻗﻔﻘﺎﺯﯾﻪ ﺩﺍﻧﺴﺖ . ﺩﻭﻟﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﺻﻔﻮﯾﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺧﻨﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ‏( ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺷﺮﻟﯽ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﺑﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﻫﻨﮕﻔﺘﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﺎﻻﻫﺎﯼ ﺍﺻﯿﻞ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ‏) ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﺎ ﮐﻨﻮﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﯿﺮﻩ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ .ﺩﺭﺑﺎﺭﯾﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺤﺒﻮﺣﻪ ﺟﻨﮓ ﻋﺒﺎﺱ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺑﺎ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺍﺯ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺎﻃﻦ ﻧﻮﮐﺮﺍﻥ ﺳﺮﺳﭙﺮﺩﻩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﻀﻌﯿﻒ ﮐﻨﻨﺪ ‏( ﺁﺻﻒ ﺍﻟﺪﻭﻟﻪ ﮐﻪ ﻋﻤﻼ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻋﻤﺪﯼ ﺍﺯ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺱ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩ‏) - ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺟﻬﺖ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﻀﻌﯿﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ . ﺩﻭﻟﺖ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺪﺍﯾﺶ ﺧﻮﯾﺶ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺷﻮﻡ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﺎﯼ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ - ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻣﻐﻮﻻﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻫﻨﺪ ﺑﺎ ﻧﯿﺮﻧﮓ ﻭ ﺣﯿﻠﻪ ﻭ ﺗﺰﻭﯾﺮ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺎﺑﺴﺎﻣﺎﻧﯽ ﺩﻭﻟﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺑﯿﻦ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺭﻭﺱ ﻧﯿﺰ ﺍﮔﺮ ﻋﺒﺎﺱ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﮐﺎﻓﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﻗﻮﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺱ ﻫﺎ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻭﻻﯾﺖ ﻗﻔﻘﺎﺯﯾﻪ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺗﺼﺮﻑ ﻋﺒﺎﺱ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ . ﺍﻣﺎ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺑﺎﻃﻨﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻫﺎ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﻤﺎﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﮐﺮﺍﻥ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﻔﺲ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺑﮑﺸﺪ . ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﻣﺘﺤﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺧﺪﻋﻪ ﻭ ﻧﯿﺮﻧﮓ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻫﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺵ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻭ ﻋﻬﺪﻧﺎﻣﻪ ﻧﻨﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺮ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﻓﺘﻦ ﺣﺜﯿﺖ ﻣﻠﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩ ﺯﯾﺴﺘﻦ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺷﺪ . ﮐﺘﺎﺏ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻫﻤﻔﺮ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﺪ ﻭ ﺑﺒﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺗﺮﻓﻨﺪ ﻫﺎﯾﯽ ﻋﻤﻼ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺴﺘﻮﺭ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﻫﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻓﺘﺢ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ . ﺍﺟﯿﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻫﺎﯼ ﺟﻌﻠﯽ ﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺟﻬﺖ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﯾﻨﯽ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﻟﻮﺡ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭘﺴﺘﺘﺮﯾﻦ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺩﻭﻟﺖ ﺩﯾﻮ ﺻﻔﺖ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺍﺳﺖ . 📚ﮐﺘﺎﺏ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺩﻩ ﻫﺰﺍﺭﺳﺎﻟﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ - ﺟﻠﺪ 4 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
پهلوان و دشنام مردی به پهلوانِ قوی هیکلی ناسزا گفت پهلوان بسیار عصبانی شد به طوری که از شدت عصبانیت از دهانش کف بیرون زد و بر سرِ ناسزاگو فریاد بسیاری کشید! صاحبدلی از آنجا عبور می کرد و پهلوان عصبانی را دید و پرسید: چرا پهلوانِ به این شجاعی چنین می کند؟ گفتند: کسی به او ناسزا گفته است. صاحبدل گفت: هزار مَن وَزنه بلند می کند چطور طاقت ناسزا ندارد؟ او در بدن، پهلوان است ولی در روح، ناتوان. مَردی به آن نیست که مُشت بر دهان کسی بزنی اگر مَردی دهانی شیرین کن... 👈 کانال حکایت نامه @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
بز خری میکنی یک روز ملانصرالدین تصمیم گرفت گاوش را به بازار ببرد و بفروشد پیش از رفتن به بازار آب و ‏علف خوبی به گاوش داد و آن را به بازار برد . یکی از آدم‌های بد کار وقتی دید ملانصرالدین گاوش را به بازار آورده تا ‏بفروشد فکر شیطانی به ذهنش رسید و نقشه‌ای کشید که سر بیچاره کلاه بگذارد او با عجله به سراغ دوستانش رفت و نقشه‌اش را با آن‌ها در میان گذاشت و طبق نقشه یکی یکی به طرف ملا نصرالدین رفتند .‏ اوّلی گفت: عمو جان این بز را چند می‌فروشی؟ ملانصرالدین گفت: این حیوان گاو است و بز نیست. مرد گفت: گاو است؟ به ‏حق چیزهای نشنیده! مردم بز را به بازار می‌آورند تا به اسم گاو بفروشند. ملاّ داشت عصبانی می‌شد که مرد حیله‌گر راهش ‏را گرفت و رفت .‏ دوّمی آمد و گفت : ملاّ جان بزت را چند می‌فروشی ملّا از کوره در رفت و گفت : مگر کوری و نمی‌بینی که این گاو است نه ‏بز؟ ، مرد حیله‌گر گفت: (چرا عصبانی می‌شوی؟ بزت را برای خودت نگه دار و نفروش)‏ چند لحظه بعد سومّی آمد و گفت: «ببینم آقا این حیوان قیمتش چند است» ملا گفت: «ده سکه» خریدار گفت: ده سکه؟ مگر می‌خواهی گاو بفروشی که ده سکه قیمت گذاشتی این بز دو سکه هم نمی‌ارزد ملا باز هم عصبانی شد و گفت: گاو؟ پس چی که گاو می‌فروشم خریدار گفت : دروغ به این بزرگی! مگر مردم نادان هستند که پول گاو بدهند و بز بخرند.‏ ملاّ نگاهی به گاوش انداخت کمی چشم‌هایش را مالید و با خود گفت : «نکند من دارم اشتباه می‌کنم و این حیوان واقعاً بز است ‏نه گاو» خریدار چهارمی سر رسید و با لبخند آرامش گفت : ببخشید آقا! آیا این بز شما شیر هم می‌دهد؟ مّلا که شک در دلش ‏بود گفت : «نه آقا ، بز است ، به درد این می‌خورد که زمین را شخم بزند» خریدار گفت: «خوب حالا این بزت را چند می‌فروشی تا با آن زمینم را شخم بزنم» ملا با خود گفت: «حتماً من اشتباه می‌کنم مردی به این محترمی هم حرف سه نفر قبلی ‏را تکرار می‌کند» معامله انجام شد . ملا گاوش را که دیگر مطمئن بود ، بز است به دو سکه فروخت و به خانه‌اش برگشت دزدها هم با خیال راحت گاو را به آن طرف بازار بردند و با خیال راحت فروختند از آن به بعد وقتی خریداری بخواهد هر ‏جنسی را به قیمت کمتری بخرد می‌گویند : " بز خری می‌کنی @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
زبان و بینی نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده می‌شد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت. عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بی‌دلیل مغرور نشو! این‌ها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی‌آمدند و «علی» را انتخاب می‌کردند. معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نماز‌گزاران را ثابت می‌کند. پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخن‌رانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود‌ را به نوک بینی‌اش برساند، خدا بهشت را بر او واجب می‌نماید و بلافاصله مشاهده‌کرد که همه تلاش می‌کنند نوک‌ زبان‌ِشان را به نوک بینی‌ِشان برسانند تا ببینند بهشتی‌اند یا جهنمی؟ عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش می‌کند و سعی می‌کند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود. از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو می‌خواهند. ""علی""برای این جماعت حیف است. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
دلاوری از دیار اذرابادگان بابک خرمدین و نحوه کشتنش چون یک دست بابک را به شمشیر زدند، بابک با خونی که از بازویش فوران میکرد صورتش را رنگین کرد.اوپرسید: چرا چنین کردی؟ بابک گفت: وقتی دستهایم را قطع کنند خونهای بدنم خارج میشود و چهره‌ام زرد میشود، و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است.. چهره‌ام را خونین کردم تا زردیش دیده نشود. به این ترتیب دستها و پاهای بابک را بریدند. چون بابک برزمین درغلتید، خلیفه دستور داد شکمش را بدرد... پس از ساعاتی که این حالت بربابک گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا کند. پس ازآن چوبه‌ی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و لاشه‌ی بابک را بردار زدند، و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد . آخرین گفتار بابک چنین بوده است : تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود .. تو اکنون که مرا تکه تکه میکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت ! این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد . من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند مازیار هنوز مبارزه بجوش آمده آماده طغیان هستند مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند . اما تو ای افشین در انتظار روزی باش که همین معتصمی را که امروز مانند سگانی در برابرش زانو میزنی و وطنت را برای او فروختی در همین تالار و روی همین سفره سرت را از بدن جدا کند . مردی که به مادر خود ( میهن ) خیانت کند در نزد دیگران جایی نخواهد داشت و هیچکس به فرد خود فروخته اعتماد نخواهد کرد . و بدینسان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود : " پاینده ایران " روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است اعدام بابک چنان واقعه‌ی مهمی تلقی شد که محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبه‌ی بابک یعنی چوبه‌ی دار بابک در شهرِ سامرا که در زمان اعدام بابک پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یکی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی میشد برادر بابک یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت که اورا مثل بابک اعدام کند. طبری مینویسد که وقتی دژخیمْ دستها و پاهای برادر بابک را می‌بُرید، او نه واکنشی از خودش بروز میداد و نه فریادی برمی‌آورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بردار کردند. معتصم خلیفه عباسی، چنانکه نظام الملک در سیاست نامه خود می نویسد به شکرانه آنکه سه سردار مبارز ایرانی، بابک ، مازیار وافشین رو که هر سه آنها به حیله اسیر شده بودند به دار آویخته بود،مجلس ضیافتی ترتیب داده بود که در طول آن 3 بار پیاپی مجلس را ترک گفت و هربار ساعتی بعد برمی گشت. در بار سوم در پاسخ حاضران که جویای علت این غیبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به یکی از دختران پدر کشته این سه سردار تجاوز کرده است، و حاضران با او از این بابت به نماز ایستادند و خداوند را شکر گفتند. بر گرفته کتاب: تولدی دیگر نوشته: پروفسور شجاع الدین شفا @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✴️•⇐مروری‌بر خواص‌علمی کنجد⇘ ❂↜کاهش کلسترول بالا ❂↜کاهش فشــارخون بالا ❂↜سلامت استخـــــــوان‌ها ❂↜تسکین اســــــــــتئوآرتریت ❂↜مبارزه با استرس اکســیداتیو
✨﷽✨ ✨ ♦️خـــداوند مے فرماید : هرچه دیدے هیچے مگو ! من هم هرچه دیدم هیچے نمیگم ... یعنے تو در مصائب صبور باش و چیزے نگو، منم در خطاهایت چیزے نمیگم ! هرچه درد را آشکارتر کنے، دوا دیرتر پیدا میشود... اگر با ادب بودے و چیزے نگفتے راه را نشانت میدهد ... باید زبانت را کنترل کنے ولو اینکه به تو سخت بگذرد ؛ چون با بیانش مشکلاتت رو چند برابر میکنے ! 🔹صـــــبور باش راه باز مے شود👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ام البنین ادرکنی! ▪بی علمداری و داری ▪ سر دوشت" عَلمی ▪آنقدَر "فاطمه"هستی ▪که نداری"حَرَمی". ▪وفات حضرت ام البنین ▪سلام الله علیها تسلیت باد ▪ ▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️خدایا به تو توکل می‌کنم 🔹و حس داشتنت ◾️پناهگاهی می‌شود همیشگی 🔹در اوج سختی‌هایم ◾️روزهایم را با رحمتت به خیر بگردان.. ◾️بنام خدایی که تسکین دهنده 🔹دردها وآرامش دهنده قلبهاست 💙بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم💙 ▪️الــهــی بــه امــیــد تـــو▪️ ‎‌‌‌‌‌
برتو ای ام البنین مادر روضه صلوات بر مادر با وفــای ســـــقا صلوات رخسارِ مه و ستاره ها را صلوات آن چهار شهید و مادر پاک سرشت بر گلشــــن و باغبانِ والا صلوات ▪الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد ▪ٍوَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
▪ السلام علیک یا ام البنین ای بانی اشک و روضه های سقا ای فاطمه ی دوّم بیت مولا از دامن تو روح ادب را آموخت آن تشنه ی بی دست کنار دریا ▪وفات جانسوز ام الشهداء ام العباس، مادر مهربان یتیمان مولا علی(ع)، بر شما تسلیت باد.