eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 الهـــی به نام تو که بی نیازترین تنهایی... با تکیه بر لطف و مهربانی ات روزمان را آغاز می کنیم به امید روز سراسر خیر و برکت 🌹 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 الهی به امید لطف تو... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سلام طاعات و عبادات قبول روز دوشنبه تون معطر به ذکر عطر خوش صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان  پاک و مطهرش 🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌹‌وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ در پناه لطف حق تعالی و عنایت اهل بیت علیهم السلام عاقبت بخیر باشید ان شالله 🌸 دوشنبه تون پر خیر و برکت @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 دلم نموده دوباره هوای حضرت مهدی تمام داروندارم فدای حضرت مهدی اگردیده براهی بخوان دعای فرج را ظهور او رابرساند خدای حضرت مهدی مولای خوبم هر کجا هستی با هزاران عشق سلام 🌼 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌹 رسیده روز اهل روضه بسم الله دخیل نام شیرخوار کرببلا تمام تشنگی ما فدای طفل رباب که تشنه بود و سه شعبه رسید بی پروا کنار ماه عطش ماه صبر و استغفار دوباره زنده شده داغ ظهر عاشورا 🌹 🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 خانه ی دلدار ☝️ 👈ورودی باب القبله مقابل ضریح اباعبدالله الحسین علیه السلام ┈┈•✾🍃🌹🍃✾•┈┈ 🌹 صلی اللَّه عَلَيــــک 🌹 یٰا اباعَبْدِاللّٰه الْحُسَیْنِ(ع) شش سحرآمــده ام شـاه به من توشه بده ششمین روز شــــده روزی شش گوشه بـده ❤ خدایا زیارت امام حسین ❤ علیه‌السلام را روزی ما بفرما 🌹 اَللّهُمَ اَرزُقنـٰا فِي اَلْدُنْیٰا زیٰارَۃ اَلْحُسَیْن وَ فِي اَلْاٰخِرَۃ شِفٰاعَة اَلْحُسَیْن @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 ❁﷽❁ اَللّهُمَّ لا تَخْذُلْنى فیهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِیَتِکَ وَلاتَضْرِبْنى بِسِیاطِ نَقِمَتِکَ خدایا در این ماه به خاطر دست زدن به نافرمانیت خوارم مساز و تازیانه هاى عذابت را بر من مزن و از موجبات خشمت وَزَحْزِحْنى فیهِ مِنْ مُوجِباتِ سَخَطِکَ بِمَنِّکَ وَاَیادیکَ یا مُنْتَهى رَغْبَةِ الرّاغِبینَ بدان نعمت بخشى و الطافى که نسبت به بندگان دارى دورم بدار اى آخرین حداشتیاق مشتاقان.. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
2_281926790090331076.mp3
3.98M
‍ ‍ تلاوت تحدیر(تند خوانی) توسط «معتز آقایی»؛ از آیه 148 سوره «نساء» تا آیه 82 سوره «مائده»(33:06) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 30 فروردین ماه 1400 🌞اذان صبح: 04:57 ☀️طلوع آفتاب: 06:26 🌝اذان ظهر: 13:03 🌑غروب آفتاب: 19:41 🌖اذان مغرب: 20:00 🌓نیمه شب شرعی: 00:19 بسم الله دان کامل ۱۵۰۰ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ 👆دوشنبه یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد ✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره برایش نوشته شود 2رکعت ؛ درهر رکعت بعدازحمد یک آیة‌الکرسی ،توحید ،فلق وناس بعد از سلام۱۰ استغفار @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ؟ ♦ تفاوت اساسی بهشت و جهنم اين است که بعد از اينکه خلائق در بهشت و جهنم مستقر می‌شوند درب جهنّم هميشه بسته است و درب بهشت هميشه باز است. 🔥 درب جهنم بسته است، فىِ عَمَدٍ مُّمَدَّدَةِ فىِ عَمَد يعنی در جهنم پشت‌بند دارد و مُّمَدَّدَةِ یعنی در جهنم از بالا تا پايين به طور عمودی بسته است و این طور نیست که يک لنگه را به لنگه ديگر ببندند نيست 🔥 اين نه برای آن است که فرار نکنند، اصلاً نمی‌توانند فرار کنند، اما بسته بودن درب يک عذاب ديگری است! اينها که ديگران را با ربا، با رشوه و مانند آن به بند کشيدند، در جهنم بسته مي‌سوزند نه باز!  مُقَرَّنينَ فِي الْأَصْفاد؛ در زنجيرهای بسته مي‌سوزند، 🌸 اما درهای  بهشت باز است ولی کسی بیرون نمی‌آید ، مگر هيچ بهشتي حاضر است از بهشت بيايد بيرون؟ نه، اما مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْواب باز بودن درب، يک آزادی محسوب می‌شود و نعمتی روی نعمت‌های ديگر است. 🌸 درب بهشت باز است ولی نه بيگانه ميتواند وارد شود و نه آشنا حاضر است خارج شود؛  اما باز بودن درب، يک احترام ديگری است برای بهشتیان، گاهی می‌بينيد انسان دَر می‌زند، اين دَر زدن برای اين نيست که اين دَرب بسته است، برای احترام صاحبخانه است. 👈 اينکه گفت: دوش ديدم که ملائک در ميخانه زدند گِل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند 👌 اين در زدن‌ها گاهی برای احترام است، باز بودن درب برای آزادی و احترام است؛از آن طرف تمام اين درب بسته و از اين طرف تمام اين درب باز است. 📚 برگرفته از بیانات آیت الله جوادی آملی 📚تفسیر سوره زمر ، مورخه 93/10/24 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
🔴چه کنیم در ماه مبارک رمضان بدنمان در برابر گرسنگی و تشنگی بیشتر شود؟ 🔴این موضوع فقط به این ماه اختصاص ندارد؛ بهتر است بپرسیم چرا بدنها ضعیف شده است؟ ♻️یکی از این عواملی که باعث ضعف قوا میشوند روغن های مایع و نباتی هستند که دارند که موجب اختلال در عملکرد اندامها در بدن ما می شوند. بنابراین ما باید روغنی مصرف کنیم که طبیعت آن باشد. تا وقتی وارد بدن می شود با گرمای بدن سازگار باشد . 🔴 چه روغنهایی با طبیعت بدن ما هستند؟ روغن دنبه و کوهان شتر روغن زرد ( که از کره گاو یا گوسفند تهیه می شود ). روغن ارده کنجد روغن زیتون روغن آفتابگردان طبیعی(نه اینچیزی که در بازار موجود است) که همگی مزاجشان گرم و تر است. یکی از ویژگیهای این روغنها البته بغیر از روغن دنبه آنهم در سنین بالا، بقیه موجب بدن ما خصوصا میشوند. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
دعا میکنم در ششمین روز از ماه مبارک رمضان لحظاتت همہ شاد دلت از غم آزاد روزگارت لبخند دلت از کینہ تهی همہ جا، نام تو از مهر بہ لبها جاری و تو با یاد خــداوند بزرگ بہ سلامت ببری راه بہ پیش دوشنبہ زیبای بهاری تون دلنشین و هرچه لطف الهی است همه رابرایتان آرزومندم🤲 🌸 🌸 🌸 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
. 🍃 مرد زاهد و همسر زیبایش زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مؤمنی در آمد. مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته‌های من توجه نمی‌کنی، خود به کوچه و برزن می‌روم تا همگان بدانند که تو چه زن زیبائی داری و چگونه به او بی‌توجهی می‌کنی، من زر و زیور می‌خواهم! مرد در خانه را باز کرد و رو به زن گفت : برو هر جا که دلت می‌خواهد! زن درکمال ناباوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده! ... غروب به خانه آمد!! مرد خندان گفت: خب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد!! زن متعجب گفت: تو از کجا می‌دانی؟ مرد جواب داد: و نیز می‌دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید! زن باز هم متعجب گفت: مگر مرا تعقیب کرده بودی؟ مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان ━━━━💠🌸💠━━━━
. 🔵 رضا سگ باز ... یه لات بود تو مشهد... هم سگ خرید و فروش می‌کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می‌رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن ... که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگ‌های نامنظم“ داره تعقیبش می‌کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت : ”فکر کردی خیلی ؟!“ - رضا گفت: بروبچه‌ها که اینجور میگن.....!!! +چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه! به برخورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه...! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای میاد....! چند لحظه بعد با دست‌بند، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن : ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به دادن (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی‌کنه، یه دفعه سرش داد زد : ”آهای با تو ام.....! “ یک‌دفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله ! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“ - رضا گفت: داشتم می‌رفتم بیرون که بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! + چمران : ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ ... چمران و آقا رضا تنها تو سنگر ..... - رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده‌ای، چیزی؟!! + شهید چمران : چرا؟! - رضا : من یه عمر به هرکی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه..... + شهید چمران : اشتباه فکر می‌کنی....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکی رو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم … رضا جا خورد! .... ..... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار می‌کرد! تو گریه‌هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟ اذان شد. رضا نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. ..... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین‌افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) به‌به!! یه و واقعی !! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان ━━━━💠🦋💠━━━━
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 📚 ❤️ ❤️ دراتاق به صدا در اومد... مامان بود... اسماء جان ساعت ونگاه کردم اصلاحواسمون بہ ساعت نبود یڪ ساعت گذشتہ بود بلندشدم و درو اتاق وبازکردم جانم مامان   حالتون خوبہ عزیزم آقاے سجادے خوب هستید چیزے احتیاج ندارید ازجاش بلند شد وخجالت زده گفت بلہ بلہ خیلے ممنون دیگہ داشتیم میومدیم بیرون ایـن وگفت و ازاتاق رفت بیرون ب مامان یه نگاهے کردم وتودلم گفتم اخہ الان وقت اومدن بود؟ چرا اونطورے نگاه میکنے اسماء؟ هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان نه به ایـن ک دلت نمیخواد برن اخمے کردم وگفتم واااااا مامان من کے گفتم... صداے یا اللہ مهمونارو شنیدیم رفتیم تابدرقشون کنیم مادرسجادے صورتمو بوسید وگفت چی شد عروس گلم پسندیدے پسرمارو؟ باتعجب نگاهش کردم  نمیدونستم چی باید بگم که مامان به دادم رسیدحاج خانم با یہ بار حرف زدن که نمیشہ انشااللہ چند بارهمو ببینن حرف بزنـن بعد سجادے سرشو انداختہ بود پاییـن اصـلا انگار آدم دیگہ اے شده بود قــرارشد ک ما بهشون خبربدیم که دفہ ے بعد کے بیان بعداز رفتنشون نفس راحتے کشیدم ورفتم سمت اتاق که بوے گل یاس واحساس کردم نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز  تزئین شده بود عجب سلیقہ اے من و باش دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم... شب سختے بود انقدخستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم وخوابیدم صب که داشتم میرفتم دانشگاه خداخدا میکردم امروز کلاسے که باهم داشتیم کنسل بشہ یااینکہ نیادنمیتونستم باهاش رو در رو بشم  داشتم وارد دانشگاه میشدم ک یہ نفر صدام کرد سجادے بود بدنم یخ کرد فقط تو خونہ خودمون شیر بودم خانم محمدی.... سرمو برگردوندم ازم فاصلہ داشت  دویدطرفم🏃 نفس راحتے کشید. سرشو انداخت پاییـݧ و گفت سلام خانم محمدے صبتوݧ بخیر موقعے ک باهام حرف میزد سرش  پاییـݧ بود اصـݧ فک نکنم تاحالا چهره ے منو دیده باشہ  پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم _سلام صبح شما هم بخیر ایـݧ وگفتم و برگشتم ک ب راهم ادامہ بدم صدام کردببخشید خانم محمدے صبر کنید میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم راستش...من... انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید (آقای محسنی )پسر پرشرو شور دانشگاه رفیق صمیمیے سجادے بود اماهر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون وحاضر جواب اما درکل پسر خوبے بود رو کردسمت مـݧ و گفت بہ بہ خانم محمدے روزتون بخیر سجادے چشم غره اے براش رفت و از مـݧ عذر خواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت خلاصہ ک تو دلم کلے ب سجادے بدو بیراه گفتم اوݧ ازمراسم خواستگارے دیشب ک تشریف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان داشتم زیرلب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ  عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غرمیکنے مث پیر زنها اخمے بهش کردم گفتم علیک سلام  بیابریم بابا کلاسموݧ دیر شد خندیدو گفت:اوه اوه اینطور ک معلومه دیشب  یه اتفاقاتی افتاده. یارو کچل بود زشت بود ؟ نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالا ها احتیاج داری  ب ایـݧ فک. تازه اول جوونیتہ تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مث مـݧ جا خورد تو کلاس یه نگاه ب من میکرد یہ نگاه ب سجادے بعد میزد زیر خنده. نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے.... ◀️ ادامــــہ دارد... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹 📚 بعد دانشگاه منتظر  بودم ڪ سجادے بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد... پکر و بی حوصلہ رفتم خونہ تارسیدم مامان صدام کرد... اسماااااا سلام جانم مامان سلام دخترم خستہ نباشے سلامت باشے ایـن و گفتم رفتم طرف اتاقم مامان دستم و گرفٺ و گفت: کجا چرا لب و لوچت آویزونہ؟ هیچے خستم آهان اسماء جان مادر سجادے زنگ برگشتم سمتش و گفتم خب خب مامان با تعجب گفت:چیہ چرا انقد هولے کلے خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـن اخہ مامان ک خبر نداشت از حرف ناتموم سجادے... گفت ڪ پسرش خیلے اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید مظلومانہ داشتم نگاهش میکردم گفت اونطورے نگاه نکن گفتم ک باید با پدرش حرف بزنم إ مامان پس نظر من چے؟ خوب نظرتو رو با همون خب اولے ک گفتے فهمیدم دیگہ خندیدم و گونشو بوسیدم وگفتم میشہ قرار بعدیمون بیرون از خونہ باشه؟ چپ چپ نگاهم کرد و گفت: خوبہ والاجوون هاے الان دیگہ حیا و خجالت نمیدونـن چیہ ما تا اسم خواستگارو جلوموݧ میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم دیگہ چیزے نگفتم ورفتم تو اتاق شب ک بابا اومد مامان باهاش حرف زد مامان اومد اتاقم چهرش ناراحت بودو گفت اسماء بابات اصـن راضے ب قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشون... از جام بلند شدم و گفتم چے چرااااااا؟ مامان چشماش و گرد کرد و با تعجب گفت شوخے کردم دختر چہ خبرتہ تازه ب خودم اومد لپام قرمز شده بود.... مامان خندید ورفت بہ مادر سجادے خبر بده مث ایـن ڪ سجادے هم نظرش رو بیرون از خونہ بود خلاصہ قرارمون شد پنج شنبہ کلے ب مامان غر زدم  ک پنجشنبہ مـن باید برم بهشت زهرا ... اما مامان گفت اونا گفتـݧ و نتونستہ چیزے بگہ... خلاصہ ک کلے غر زدم و تو دلم ب سجادے بدو بیراه گفتم... دیگہ تا اخر هفتہ  تو دانشگاه سجادے دورو ورم نیومد فقط چهارشنبہ ک قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگہ میشہ نرم ... ایـن از کجا میدونست خدا میدونہ هرچے ک میگذشت کنجکاو تر میشدم بالاخره پنج شنبہ از راه رسید..... قرار شد سجادے ساعت۱۰ بیاد دنبالم ساعت ۹/۳۰ بود وایسادم جلوے آینہ خودمو نگاه کردم اوووووم خوب چے  بپوشم حالااااااا از کارم خندم گرفت نمیتونستم تصمیم بگیرم همش در کمد و باز و بستہ میکردم داشت دیر میشد کلافہ شدم و یه مانتو کرمی با یہ روسرے همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم ساعت۹:۵۵دیقہ شد ۵ دیقہ بعد سجادے میومد اما مـݧ هنوز مشغول درست کردݧ لبہ ے روسریم بودم کہ بازے در میورد از طرفے هم نمیخواستم دیر کنم ساعت ۱۰:۰۰ شد زنگ خونہ بہ صدا دراومد وااااااے اومد مـݧ هنوز روسریم درست نشده گفتم بیخیال چادرمو سرکردم و با سرعت رفتم جلو در تامنو دید اومد جلو با لبخند سلام کرد  و در ماشیـݧ و برام باز کرد اولیـݧ بار بود کہ لبخندشو میدیدم سرمو انداختم پاییـݧ و سلامے کردم و نشستم داخل ماشیـݧ تو ماشیـݧ هر دوموݧ ساکت بودیم من مشغول ور رفتـݧ با رو سریم بودم سجادے هم مشغول رانندگے اصـݧ نمیدونستم کجا داره میره بالاخره روسریم درست شد یہ نفس راحت کشیدم  کہ باعث شد خندش بگیره با اخم نگاش کردم نگام افتاد بہ یہ پلاک کہ از آیینہ ماشیـݧ آویزوݧ کرده بود اما نتونستم روشو بخونم بالاخره ب حرف اومد نمیپرسید کجا میریم منتظر بودم خودتوݧ بگید بسیار خوب پس باز هم صبر کنید حرصم داشت درمیومد اما چیزے نگفتم جلوے یہ گل فروشے نگہ داشت و از ماشیـݧ پیاده شد از فرصت استفاده کردم پلاک و گرفتم دستم و سعے کردم روشو بخونم یہ سرے اعداد روش نوشتہ اما سر در نمیوردم تا اومدم ازش عکس بگیرم .. از گل فروشے اومد بیروݧ... هل شدم و گوشے از دستم افتاد... ◀️ادامه دارد... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
🌿 اجابت دعا با قرآن 💎 امام حسن مجتبے (؏) ؛ هر کس "قـرآن" بخواند یک دعاے مستجاب دارد یا زود یا دیر 📚 بحارالانوار ۲۰۴/۹۲ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰 💎امام حسین (علیه‌السلام) : اگر کسی در گوش راستم مرا دشنام دهد و در گوش چپم عذرخواهی کند ، گذشت می‌کنم ؛ به این دلیل که پدرم علی (ع) از جدم رسول خدا (ص) روایت کرده که : کسی که عذرخواهی دیگران را نپذیرد ، چه عذرش موجّه باشد چه ناموجّه ، بر حوض کوثر وارد نخواهد شد ، و به شفاعت من نمی‌رسد . 📚 احقاق الحق ، ج ۱۱ ، ص ۴۳۱ . @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💫 برای دختران و پسرانِ کوچک 🎙حجت الاسلام خادم الخمسه 🌙 ➖〰➖〰➖〰➖〰 😌 😌 ⁉️ سوال: مبتلا به هستم و در روز چند مرتبه باید از استفاده کنم، مصرف هنگام روزه داری چه حکمی دارد؟ ✅ جواب: استعمال اسپری که حاوی داروی رفع است برای روزه دار اشکال ندارد و موجب بطلان نمی شود. 📣ما را در نشر احکام الهی یاری کنید.👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
﷽ 🌸 اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم ✨مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ 💫که پروردگارت تو را رها نکرده و موردخشم و کینه قرار نداده است. 📗سوره ضحی آیه۳ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 ⬇️⬇️⬇️⬇️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚☝️وقت افطار از خدا چی بخواهیم؟! ✅ پاداش صدقه در هنگام افطار حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: هرکس در هنگام افطار، به اندازه یک گرده نان به مسکینی صدقه دهد، خداوند گناهش را آمرزیده و ثواب آزاد کردن بنده ای از فرزندان اسماعیل از آتش برای وی نوشته می شود. 📚(بحارالأنوار، ج96، ص318 به نقل از کتاب فضائل الاشهرالثلاثة) 👌 توصیه: در ماه مبارک رمضان، هنگام افطار، برای سلامتی مولایمان، حضرت صاحب الزّمان (علیه السلام)، صدقه دهیم. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❢░🌸‍ꦿ🍃 🌸‍ ꦿ🍃🌸‍ ꦿ🍃░ ❇️❇️ 💘ای نور به هردرگاه سُبحانَکَ یا اللّه 💘روشنگر مهر و ماه سُبحانَکَ یا اللّه 💘درمانده.ام وخسته دل برکرمت بسته 💘دارم نفسی جانکاه سُبحانَکَ یا اللّه 💘ایجودتوهمچون کوه بخشندگیت انبوه 💘پیش تو منم چون کاه سُبحانَکَ یا اللّه 💘یارب توپناهم ده نوری به نگاهم ده 💘افتاده دلم در چاه سُبحانَکَ یا اللّه 💘دلخونم ومیبارم اشکیکه به رخ دارم 💘شد با غم دل همراه سُبحانَکَ یا اللّه 💘باجرم وگناه خود با حال تباه خود 💘لبریز شدم از آه سُبحانَکَ یا اللّه 💘دل راکه سیه کردم ازبسکه گنه کردم 💘دستم ز تو شد کوتاه سُبحانَکَ یا اللّه 💘ای بودونبودازتوای مُلک وجود از تو 💘ای بر همه عالم شاه سُبحانَکَ یا اللّه 💘ای نام خوشت گلشن،وی.ازهمه کس برمن 💘آگاه تر از آگاه سُبحانَکَ یا اللّه 💘"یاسر"توزایمانت با این همه عصیانت 💘بخشش زخدامیخواه، سُبحانَکَ یا اللّه @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
روزی بود ، روزگاری بود . در یکی از روزها دوستان ملانصرالدین با عجله در خانه ی ملا را زدند و به او گفتند : حاکم شهر عوض شده و حاکم جدیدی آمده . ملا گفت : حاکم عوض شده که شده ؟ به من چه ؟ دوستانش گفتند ، یعنی چه ؟ این چه حرفی است ؟ باید هر چه زودتر هدیه ای تهیه کنی و برای حاکم جدید ببری . ملا گفت : آها ؛ حال فهمیدم پس من باید هدیه ای تهیه کنم و ببرم پیش حاکم جدید تا اگر فردا برای شما گرفتاری پیش آمد ، واسطه بشوم و از حاکم بخواهم کمک تان کند ؟ دوستانش گفتند : بله همین طور است . ملا گفت : این وسط به من چه می رسد ؟ دوستانش گفتند : بابا تو ریش سفیدی ، تو بزرگی . یکی از دوستان ملا ، گفت : ناراحت نباش ، هدیه را خودمان تهیه می کنیم . یک مرغ چاق و گنده می پزیم تا تو مزد آن را به خانه ی حاکم ببری . ملا گفت : دو تا بپزید . یکی هم برای من و زن و بچه ام . چون من باید فردا ریش گرو بگذارم آنها قبول کردند و فردا با دو مرغ بریان به خانه ی ملا آمدند . ملا یک مرغ را به زنش داد و مرغ بریان دیگر را در سینی گذاشت تا نزد حاکم ببرد . در راه اشتهای ملا تحریک شد و سرپوش سینی را برداشت و یکی از پاهای مرغ را کند و خورد و دوباره روی آن را پوشاند و نزد حاکم برد . حاکم سرپوش را برداشت تا کمی مرغ بخورد . دید که ای دل غافل . مرغ ملا یک پا دارد . سوال کرد چرا مرغ بریان یک پا دارد . ملا گفت : مرغ های خوب شهر ما یک پا دارند . حاکم فهمید که ملا بسیار زرنگ و باهوش است و به او گفت : ناهار میهمان ما باشید از‌ آن به بعد هر کسی که روی حرف نادرست خود پافشاری کند می گویند : . @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چند راهکار ساده برای جلوگیری از و عطش در ♻️ بسیاری از افراد با روزه‌داری در طول روز دچار ضعف جسمی و عطش زیاد می‌شوند؛ ، پیشکسوت طب سنتی کشورمان چند راهکار ساده برای غلبه بر این دو مشکل ارائه داده است👆 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh