eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 (عج) 🌼چه شاعرانه نوشتیم ازآن کسی که سفرکرد 🌼ازعابری که نیامد ازآن مسافرشبگرد 🌼نبودنت شده عادت، چقدر عادت تلخی 🌼چقدر ساده گذشتیم از نبودن آن مرد 🌼چه ساکتی و صبوری چه ناشناس و غریبی 🌼درست مثل علی در میان کوفه ی نامرد 🌼برای قلب زمان و برای غربت جمعه 🌼نبودنش شده زخم و نیامدن شده یک درد 🌼برای آمدن او نه کوششی نه تلاشی 🌼فقط نشسته و گفتیم عزیز فاطمه برگرد 💚اَللهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفـَرَج💚 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
..♥️✨ 🥀سحر روز دهم چشم و دلم گریان است😢 🌿نمک سفره‌ی اشکم شَهِ لب عطشان است 🥀یاد روز دهم ماه محرم خواندم 🌿امشبی را شَهِ دین در حَرَمَش مهمان است 🥀سحر روز دهم شد د‌ل ما نالان است.. 🌿آسمان بهر حسین بن علی گریان است😭 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: اَللّهُمَّ اجْعَلْنى فیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلینَ عَلَیْکَ وَاجْعَلْنى فیهِ مِنَ الْفاَّئِزینَ لَدَیْکَ خدایا قرارم ده در این ماه از توکل کنندگان بر خودت و بگردانم در آن از سعادتمندان درگاهت وَاجْعَلْنى فیهِ مِنَ الْمُقَرَّبینَ اِلَیْکَ بِاِحْسانِکَ یا غایَةَ الطّالِبینَ و قرارم ده در آن از مقربان پیشگاهت به حق احسانت اى هدف نهائى جویندگان... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید ☝️ روزه دهم بیاد مصیبت حضرت خراسانی یا ذبیح العطشان 😔 روزه ی روز دهم زنده کند در یادم 😔 بین گودال صدا زد جگرم میسوزد ،،،😔 آه یا حسین 😔 جهت خوشنودی آقا نشر دهید نشر حداکثری صدقه جاریه است @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ ۰۰۰ 🌏اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 3 اردیبهشت ماه 1400 🌞اذان صبح: 04:51 ☀️طلوع آفتاب: 06:22 🌝اذان ظهر: 13:03 🌑غروب آفتاب: 19:44 🌖اذان مغرب: 20:03 🌓نیمه شب شرعی: 00:17 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️☝️ 🍃 : ،،پس ازنمازظهرجمعه 🌺دورکعت نماز گذارد و درهر رکعت بعد از حمد ۷ توحید بخواند 📚 مفاتیح الجنان أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ 🌼ذکر روز جمعه ۱۰۰ مرتبه 🌻خدایا درود بفرست بر محمد و آل محمد 🌼اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ 🌻وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم 🌼این ذکر موجب عزیز شدن می‌شود... منتظرند ناقوس آمدنت به صدا درآید تا پخش شود نوای ظهورت درون دلها... مهدی جان بیا و صدای آمدنت را به گوش ما برسان! 🌻اللهم عجل لولیک الفرج🌻 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💎 🔎پیامبر (صلى الله علیه و آله ) 15 سال قبل از هجرت با حضرت خدیجه كبرى (علیها السلام ) ازدواج نمودند. در احادیث منابع شیعه و اهل سنت آمده است كه حضرت خدیجه بنت خویلد بن اسد، در دانش و اطلاع به كتب زمان خود معروف بوده است. 🔎او از زنان قریش بوده و علاوه بر كثرت اموال و املاک به عقل و كیاست نیز بر دیگرن برتری داشت و در آن زمان او را «طاهره»، «مباركه»، «سیده نسوان» و «ملكه بطحاء» می‌نامیدند. او از كسانى بود كه انتظار قدوم پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را مى‌كشید و همیشه از علمای آن زمان نبوت آن حضرت را جویا مى شد. 🔎اشعار فصیح او در مدح رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) و كمال محبتش به آل عبد المطلب مشهور است كه گویای علم و ادب و محبت اوست. در همان روزى كه آن حضرت مبعوث به رسالت شد جناب خدیجه (علیها السلام ) ایمان آورد. 🔎حضرت خدیجه (علیها السلام ) از مال خویش و میراثى كه به او رسیده بود تجارت می‌ نمود، چندى نگذشت كه از بزرگان تجار شد، به‌ گونه‌اى كه هشتاد هزار شتر اموال تجاری او را حمل می‌ كردند و هر روز امول او زیادتر مى‌شد. بر بام خانه او، قبه‌اى از حریر سبز با طناب‌هاى ابریشمی بود كه علامت جلالت آن بانوی اول اسلام بود. 🔎افراد زیادى مانند، عقبه بن ابى معیط و ابن ابى شهاب كه هر كدام چهار صد كنیز و غلام و خدمتكار داشتند، و نیز ابوجهل و ابوسفیان و دیگر بزرگان عرب به خواستگارى آن حضرت آمدند؛ ولى قبول نكردند. سرانجام خود حضرت خدیجه (علیها السلام)، پیشنهاد ازدواج به پیامبر (صلى‌الله علیه و آله) را دادند و این ازدواج با آداب و مراسم خاصى انجام شد. 🔎حضرت خدیجه (علیها السلام) بیست و چهار سال و یک ماه با پیامبر (صلى الله علیه و آله ) زندگى كرد، و تا آن حضرت زنده بود، پیامبر (صلى‌الله علیه و آله) همسر دیگرى اختیار نكرد. 🔎همچنین حضرت خدیجه (علیها السلام) جمیع اموال خود را به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) واگذار كرد. 📚 فیض العلام: ص 211. قلائد النحور: ج ربیع الاول، ص 67. منتخب التواریخ: ص 20. زاد المعاد: ص 344. مصباح المتهجد: ص 732. بحار الانوار: ج 95 ص 357. 🖤 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
مادرِ زهرا چو دل را بر نبی تقدیم کرد جانثاری بهر احمد را به خود تصمیم کرد با نثار جان و مالش نزد زهرا دخترش یاری همسر نمودن را چنین ترسیم کرد اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا زَوْجَةَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ وفات حضرت خدیجه (صلواتُ اللهِ و سلامُهُ عَليها) تسلیت باد. ____🍃🥀🍃____ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
با خوردن این ۵ نوشیدنی در ماه رمضان تشنه نمی‌شوید 👌 🔸 مقداری گلاب را با آب مخلوط کنید و این شربت را بنوشید. نوشیدن گلاب خنک، گرمی درون را از بین می‌برد و بدن را تقویت می‌کند. بوییدن گلاب برای تقویت قلب و رفع بیهوشی و تقویت حواس باطنی مفید است. 🔸 آبلیمو، کمی شکر و آب؛ با همین ترکیب ساده می‌توانید آب زیادی در بدنتان ذخیره کنید. 🔸 تعدادی خیار را رنده کنید، کمی سکنجبین داخل لیوان بریزید، خیارهای رنده شده را به آن اضافه کنید و سپس آب و لیموترش بریزید 🔸 عرق بیدمشک را با مقداری آب مخلوط کنید و معجزه آن را ببینید؛ بی‌شک تفاوت‌اش را با روزهایی که آن را نخورده بودید خواهید دید. 🔸 ابتدا خاکشیر را بشویید و سپس با آبلیموی تازه و کمی شکر مخلوط کنید. شربت آماده است و می‌توانید از افطار تا سحر آن را میل کنید. اگر دوست داشتید می‌توانید تخم شربتی هم به این مخلوط اضافه کنید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سلام روزتون بخیر 🍃به دهمین روز از ماه مبارک رمضان 🌸خوش آمدیدن 🍃 آدینه تون پر از استجابت دعا 🌸یک سبد دعای خوشبختی 🍃تقدیم به تک تک شما 🌸طاعات و عباداتتون قبول حق 🍃جمعه تون معطر به عطر خدا 🌸 روزگارتون پر برکت و عالی 🍃 زندگی تون پراز حس خوشبختی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
📚 ❤️ پاییـݧ و گفت ایشالا خوشبخت بشي و رفت براے همیشہ باورم نمیشد پاهام شل شد وافتادم زمیـݧ بہ یہ گوشہ خیره شده بودم اما اشک نمیریختم آرزوهام و تصوراتم از آینده روسرم خراب شد _از جام بلندشدم چشمام سیاهے میرفت نمیتونستم خودمو کنترل کنم یہ ساعتے بود رامیـݧ رفتہ بود خودمو ب جلوے در پارک رسوندم صحنہ اے رو ک میدیدم باورم نمیشد رامیـݧ بایکے از دوستام دست در دست و باخنده میومدݧ داخل پارک احساس کردم کل دنیا داره دورسرم میچرخہ قلبم ب تپش افتاده بود و یہ صدایے تو گوشم میپیچیددیگہ چیزے نفهمیدم از حال رفتم... وقتے چشمامو باز کردم تو بیمارستاݧ بودم ماماݧ بالا سرم بود و داشت گریہ میکرد بابا و اردلاݧ هم بودݧ _خواستم بلند شم کہ ماماݧ اجازه نداد سرم هنوز تموم نشده بود دوباره دراز کشیدم و چشام گرم شد نمیتونستم چشام و باز کنم اما صداهارو میشنیدم بابا اومد جلو ک بپرسہ چہ اتفاقے افتاده اما ماماݧ اجازه نداد _دلم میخواست بلند شم وبپرسم کے منو آورده اینجا اما تواناییشو نداشتم آروم آروم خوابم برد با کشیدݧ سوزن سرم از دستم بیدار شدم دکتر بالا سرم بود ماماݧ و بابا داشتـݧ باهاش حرف میزدݧ _آقاے دکتر حالش چطوره❓ خدارو شکر درحال حاضر حالش خوبہ اینطور ک معلومہ یہ شوک کوچیک بهش وارد شده بود و فشارش افتاده بود ولے باز هم بہ مراقبت احتیاج داره بابا کلافہ دستے ب موهاش کشید و بہ ماماݧ گفت اخہ چہ شوکے میتونہ بہ یہ دختر ۱۸سالہ وارد بشہ چیشده خانم چہ خبره❓ ماماݧ جواب نداد و خودشو با مرتب کردݧ تخت مـݧ مشغول کرد _بلند شدم و نشستم ماماݧ دستم و گرفت و گفت: اسماء جاݧ چیشده چہ اتفاقے افتاده❓دکتر چے میگہ❓ نمیتونستم حرف بزنم هر چقدر ماماݧ ازم سوال میپرسید خیره بهش نگاه میکردم از بیمارستاݧ مرخص شدم یہ هفتہ گذشت تو ایـݧ یہ هفتہ دائم خیره ب یه گوشہ بودم و صداے رامیـݧ و حرفاش و دیدنش با اون دختر میومد تو ذهنم نہ با کسي حرف میزدم ن جواب کسے رو میدادم حتے یہ قطره اشک هم نریختہ بودم اگہ گریہ هاے ماماݧ نبود غذا هم نمیخوردم _اردلاݧ اومد تو اتاقم و ملتمسانہ درحالے ک چشماش برق میزد ازم خواهش کرد چیزے بگم و حرفے بزنم ازم میخواست بشم اسماء قبلے اما مـݧ نمیتونستم.... _ماماݧ رفتہ بود سراغ مینا و فهمیده بود چہ اتفاقے افتاده اما جرأت گفتنش ب بابا رو نداشت همش باهام حرف میزد و دلداریم میداد یہ هفتہ دیگہ هم گذشت باز مـݧ تغییرے نکرده بودم یہ شب صداے بابارو شنیدن کہ با بغض با ماماݧ حرف میزد و میگفت دلم براے شیطنت هاش، صداے خندیدݧ بلندش و سربہ سر اردلاݧ گذاشتنش تنگ شدہ او شب بخاطر بابا یہ قطره اشک از چشمام جاری شد _تصمیم گرفتـݧ منو ببرݧ پیش یہ روانشناس ماماݧ منو تنها برد و قضیہ رو براے دکتر گفت اوݧ هم گفت تنها راه در اومدݧ دخترتوݧ از ایـݧ وضعیت گریہ کردنہ باید کمکش کنید گریہ کنہ اگر همینطورے پیش بره دچار بیمارے قلبے میشہ _اما هیچ کسے نتونست کمکم کنہ بهمن ماه بود مـݧ هنوز تغییرے نکرده بودم تلوزیوݧ داشت تشیع شهداے گمنام و مادر هایے رو کہ عکس بچشوݧ تو دستشوݧ بود اروم زیر چادرشوݧ اشک میریختـݧ رو منتظر جنازه ے بچہ هاشوݧ بودݧ رو نشوݧ میداد خیلے وقت بود تو ایـݧ وادیا نبودم با شنیدݧ ایـݧ جملہ ک مربوط ب مادراے شهداے گمنام بود بغضم گرفت: گرچه میدانم نمی ایی ولی هر دم زشوق سوی در می ایم و هر سو نگاهی میکنم اوݧ روز تو دلم غم عجیبے بود شب با همیـݧ افکار بہ خواب رفتم... ◀️ ادامہ دارد.... 🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
📚 _با همیـݧ افکار به خواب رفتم... چند روزم با همیـݧ افکار گذشت هر روز کانال هاے تلوزیونو اینورو اونور میکردم ک شاید یہ برنامہ اے مستندے چیزے درباره ے شهدا نشوݧ بده اما خبرے نبود _بعد از مدت ها رفتم سراغ گوشیم پیداش نمیکردم همہ جاے کشو کمدو گشتم نبود کہ نبود رفتم سراغ مامانم میخواستم ازش بپرسم کہ گوشیم کجاست اما نمیشد نمیتونستم بعد دوماه حرف بزنم مظلومانہ نگاش میکردم و نمیتونستم حرف بزنم آخرم پشیموݧ شدم و رفتم تو اتاقم _بعد از مدت ها یہ بغض کوچیکے تو گلوم بود دلم میخواست گریہ کنم اما انگار اشک چشام خشک شده بود _تنهاچیزے کہ ایـݧ روزها یکم آرومم میکرد فکر کردݧ ب اوݧ برنامہ اے کہ درباره ے شهداے گمنام بود. اوݧ شب بعد از مدت ها باخدا حرف زدم: "خدا جوݧ منم اسماء هنوز منو یادت هست❓یادم نمیاد آخریـݧ دفہ کے باهات حرف زدم بگذریم... حال و روزمو میبینے اسماء همیشہ شادو خندوݧ افسردگے گرفتہ و نمیتونہ حرف بزنہ اسمائے کہ شاگرد اول کلاس بود و همہ بهش میگفتـݧ خانم مهندس الاݧ افتاده گوشہ ے اتاقش حتے اشک هم نمیتونہ بریزه نمیدونم تقصیر کیه❓مخالفت ماماݧ یا بے معرفتے رامیـݧ یاشاید حماقت خودم یا حتی شاید قسمت نمیدونم..." _خدایا نقاشیام همہ سیاه و تاریکـݧ نمیدونم قراره آینده چہ اتفاقے براے خودم و زندگیم بیوفتہ کمکم کـݧ نزار از اینے کہ هستم بدتر بشم همونطور خوابم برد...اون شب یہ خوابے دیدم کہ راه زندگیمو عوض کرد خواب دیدم یہ مرد جوون کہ چهرش مشخص نیست اومد سمت مـݧ و ازم پرسید اسم شما اسماء خانمہ❓ _بلہ اسمم اسماست بعد در حالے کہ ی چادر مشکے دستش بود اومد سمت مـݧ و گفت بیا ایـݧ یہ هدیست از طرف مـݧ بہ تو چادر و از دستش گرفتم و گفتم ایـݧ چیہ ارثیہ ے حضرت زهرا شما کے هستید چرا چهرتوݧ مشخص نیست مـݧ یکے از اوݧ شهداے گمنامم ک چند روزپیش تشیعش کردݧ _خب مـݧ چرا باید ایـݧ چادرو سر کنم❓ مگہ دیشب از خدا کمک نخواستے چرا اما... اما نداره خیلے وقت پیشا باید ازش کمک میخواستے خیلے وقت بود منتظرت بود ایـݧ چادر کمکت میکنہ کمکت میکنہ کہ گذشتتو فراموش کنے و حالت خوب بشہ مـݧ و بقیہ ے شهدا بخاطر حفظ حرمت ایـݧ چادر جونموݧ و دادیم اوݧ پیش تو امانتہ مواظبش باش ... باصداے اذاݧ صبح از خواب بیدار شدم حال عجیبے داشتم بلند شدم وضو گرفتم کہ ونماز بخونم آخریـݧ بارے کہ نماز خوندم سہ سال پیش بود _نمازمو کہ خوندم احساس آرامش میکردم تا حالا ایـݧ حس و تجربہ نکردم سر سجاده ے نماز بودم تسبیحو گرفتم دستم و مشغول ذکر گفتـݧ شدم _بہ خوابے کہ دیدم فکر میکردم ماماݧ بزرگ همیشہ میگفت خوابے کہ قبل اذاݧ صبح ببینے تعبیر میشہ اشک تو چشام جم شد یکدفہ بغضم ترکید و بعد از مدت ها گریہ کردم بلند بلند گریہ میکردم اما دلیلش و نمیدونستم مطمعـݧ بودم بخاطر رامیـݧ نیست ماماݧ و بابا اردلاݧ سریع اومدݧ تو اتاق کہ ببیننـݧ چہ اتفاقے افتاده وقتے منو رو سجاده نماز درحالے کہ هق هق گریہ میکردم دیدݧ خیلے خوشحال شدݧ ماماݧ اشک میریخت و خدا رو شکر میکرد اردلاݧ و بابا هم اشک تو چشماشوݧ جمع شده بود و همو در آغوش کشیده بودند.... ادامه دارد.... 🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
❣✨﷽✨❣ ✨ امام باقر علیه السلام: ✴️ اگر خواهان قرار گرفتن در مقامات رفیع هستید؛ اگر خواهان گشایش در هر امری هستید؛ اگر خواهان جلب رضایت خداوند می باشید؛ توجّه به دو امر الزامی است: ◁▣ شناخت امام زمان(عج) ◁▣ اطاعت از امام زمان(عج) ⚡️اگر شاه کلید «معرفت امام» در دست باشد، تمام قفل ها باز می‌شود. 📚 مکیال المکارم، ج۲، ص۱۸۰. ✍🏻 🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃 ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آیا سیستم دفاعی بدن در ماه رمضان ضعیف می شود؟🌙☝️ 💫روزه داری صحیح که با کاهش مقدار مصرف غذا همراه باشد، ثمراتی، چون فعال شدن سیستم ایمنی بدن را به دنبال دارد... 📣ما را در نشر احکام الهی یاری کنید. ➖〰➖〰➖〰➖〰 بسیاری از پدرها و مادرها به جهت مهربانی و دلسوزی نسبت به فرزند خود، نمی گذارند فرزندشان روزه بگیرد. در حالی که باید اجازه بدهند فرزندشان روزه بگیرد و غذاهای مقوی به او بدهند، دست آخر اگر دیدند روزه برایش ضرر داشت، نگذارند روزه بگیرد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ ✨كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ ✨لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿۱۸۳﴾ ✨اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد ✨روزه بر شما مقرر شده است ✨همان گونه كه بر كسانى كه پيش ✨از شما بودند مقرر شده بود باشد ✨كه پرهيزگارى كنيد (۱۸۳) 📚 سوره مبارکه البقرة ✍ آیه ۱۸۳ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
درمقام زن ولی مردانگی قانون توست تا قیامت هرکجا مؤمن بوَد،ممنون توست بردباری،صبر،دینداری همه مرهون توست هرکه از اسلام دارد بهره‌ای،مدیون توست رحلت جانگداز حضرت خدیجة اکبری(س) تسلیت باد🏴 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
خودت را بهتر کن این است همه ی کاری که برای بهتر کردن ِ جهان می توانی بکنی... 👤لودویگ ویتگنشتاین 🖋☕️ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
🌱حکایت بهلول خليفه از بهلول پرسيد : تا به امروز موجودی احمقتر از خود ديده‌ای ؟ بهلول گفت نه والله ڪه نخستين بار است این سعادت را پیدا ڪرده‌ام ...!! 🖋☕️ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
میان پروازتاپرتاب تفاوت اززمین تاآسمان است پروازکه کنی،آنجامی‌رسی که خودت می‌خواهی! پرتابت که کنند،آنجامی‌روی که آنان می‌خواهند، پس پرواز رابیاموز 🖋☕️ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
🌱 حکایت ابن هرمه به نزد منصور (خليفه عباسی) آمد. منصور وی را عزيز داشت و تکريم کرد و پرسيد: چيزی از من بخواه. گفت: "به کارگزارت در مدينه بنويس که هرگاه مرا مست گرفتند، مرا حد نزند!" منصور گفت: ابطال حدود را راهی نيست. چيز ديگری بخواه و اصرار کرد. اما ابن هرمه بيشتر اصرار کرد... سرانجام منصور گفت: به کارگزار مدينه بنويسيد: "هرگاه ابن هرمه را مست نزد تو آورند، وی را هشتاد تازيانه زن، و آورنده اش را صد تازيانه!!" از آن پس ابن هرمه مست در کوچه ها می رفت و کسی معترضش نمی شد! 🖋☕️ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
چند پرسی تو که: از عشقِ منت حاصل چیست؟ حاصل آنست که از تخت به خاک افتادم! 👤اوحدی 🖋☕️ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
🌱 داستان کوتاه پس گردنی یکی از اساتید حوزه نقل میکرد میگفت:روزی یکی از شاگرداش بهش زنگ میزنه که فورا استاد واسش یه استخاره بگیره استاد هم استخاره میگیره وبهش میگه:بسیار خوبه معطلش نکن و سریع انجام بده. چند روز بعد شاگرد اومد پیش استاد وگفت: میدونید استخاره رو برا چی گرفتم؟ استاد:نه!!! شاگرد:تو اتوبوس نشسته بودم دیدم نفر جلوییم، پشت گردنش خیلی صافه وباب زدنه؛ هوس کردم یه پس گردنی بزنمش. دلم میگفت بزن . عقلم میگفت نزن هیکلش از تو بزرگتره میزنه داغونت میکنه. خلاصه زنگ زدم واستخاره گرفتم وشما گفتین فورا انجام بده. منم معطل نکردم وشلپ زدمش. انتظار داشتم بلند شه دعوا راه بندازه امایه نگاهی به من انداخت وگفت استغفرالله. تعجب کردم گفتم:ببخشید چرا استغفار؟!؟!؟! گفت:چند دقیقه پیش از کنار یه امامزاده رد شدیم یه لحظه به ذهنم خطور کرد که این امامزاده ها الکی هستن ودکان باز کردن که پول جمع کنن. به خدا گفتم:ای خدا،اگه اشتباه میکنم یه پس گردنی بهم بزن. تااین درخواستو کردم تو از پشت سر محکم به من زدی!!! 🖋☕️ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆