هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حدیثصوتی☝️
✅وصیت نامه امام علی (ع)!
➿〰➿〰➿〰
💚 امیرالمومنین علی علیه السلام :
💚خدا را خالصانه ياد كنيد تا بهترين زندگى
را داشته باشيد و با آن راه نجات و
رستگارى را به پيماييد
📚بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 75، ص39
➿〰➿〰➿〰
◾️ حضرت فاطمه (علیها السّلام) :
◾️ همانا سعادتمند کامل و خوشبخت حقیقی کسی است که علی علیه السّلام را در زمان حیاتش و پس از وفاتش دوست بدارد.
📚 نهج الحیاة، ص ۴۸
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#عکس_نوشته👆#احکام_شرعی
حکم ارتباط تلفنی و چت با زن شوهر دار چیست؟
〰➿〰➿〰➿
✨🌸✨
✍چنتا توصیهی ساده دربارهی فضای مجازی
میدونم همهتون خوب هستید، ولی اینا رو از برادر کوچکترتون قبول کنید:
🔻نامحرم رو مفرد خطاب نکنید
🔻استیکر قلب و گل براش نفرستید
🔻سعی کنید صمیمیتی ایجاد نشه
🔻شوخی و خنده رو کنترل کنید
🔻از کلمات محترمانه استفاده کنید
🔻مراقب پاکی قلبتون باشید
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ
✨وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ﴿۷﴾
✨پروردگارت خود بهتر مى داند چه كسى
✨از راه او منحرف شده و
✨هم او به راه يافتگان داناتر است (۷)
📚 سوره مبارکه القلم ✍آیه ۷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#داستان_آموزنده
استادی صاحب اسم اعظم و قدرت الهیه بود؛ شاگردش اصرار داشت که آن را به او نیز یاد دهد اما استاد خودداری می ورزید و میگفت تو تحمل اسم اعظم را نداری!
شاگرد بسیار اصرار و التماس کرد؛
استاد برای آزمایش به او گفت: فردا صبح به دروازه شهر برو و آن چه دیدی برای من نقل کن.
شاگرد، صبح به دروازه شهر رفت؛ او پیرمرد ریش سفیدی را دید که باری از خار روی پشتش بود که به زحمت آن را برای فروش به شهر میبرد؛
در همین حال سربازی از او پرسید بار را چقدر می فروشی؟ پاسخ داد: ده درهم، سرباز پرسید: آیا به من پنج درهم میفروشی؟ جواب داد نه! سرباز با لگد، بارِ پیرمرد را بر زمین انداخت و به او ناسزا گفت و رفت.
شاگرد این صحنه را دید و به شدت خشمگین شد و با خود گفت این پیرمرد با جان کندن بار را به این جا آورده و سرباز به جای کمک کردن، بار او را به زمین انداخت و به او ناسزا هم گفت!
.
سپس به نزد استاد آمد و آن چه دیده بود برای استاد نقل کرد؛
استاد گفت: اگر اسم اعظم را میدانستی با آن سرباز چه میکردی؟
پاسخ داد به خدا سوگند او را به خرگوش تبدیل کرده و در بیابان رهایش میساختم!
استاد خندید و گفت آن پیرمرد استاد من بوده و من اسم اعظم را از او یاد گرفته ام! اگر اسم اعظم دست تو بیفتد روزی ده حیوان درست می کنی! تو هنوز لیاقت و ظرفیت آگاهی از آن را نداری؛
برو و خود را از صفات رذیله پاک کن که برای تو از هر چیزی بهتر است.
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📘 #داستان_آموزنده
🌀 ﺍﻫﺎﻟﯽ يک ﺭﻭﺳﺘـﺎ از بـهلول براي سخنراني ﺩﻋـﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. بهلول قبول مي کند اما در ازاي آن صـد سکه از آنها طلب مي ڪند.
مردم کنجکاو سکه ها را تهيـه کرده و در ميدان جمع مي شوند تا ببينند بهلول چه مطلب باارزشي دارد؟! در رﻭﺯ ﻣـﻮﻋﻮﺩ بهلول ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﻣﻨﺒـﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣردم مي ﮔﻮﯾﺪ: ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ و ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿـﺮﯾﺪ.
ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﮓ ﻭ ﮔﯿﺞ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﺁﻥ ﭘﻮﻝ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟
〽️ بهلول ﻟﺒﺨﻨـﺪي ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺩﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿـﺰﯼ ﭘﻮﻝ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﺍﺣﺴﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﺪ. ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨڪﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺩﻡ ﭘﻮﻝ ﺗﻮﯼ جیبهایش ﺑﺎﺷـﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨـﮓ ﺻﺤﺒـﺖ میڪند.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#یک_دقیقه_مطالعه
⚠ #زباله_های_ذهن :
🔸 از کوته نظران چندان بگریزید که گویی از "طاعون" گریخته اید. چرا که آنان با دیدگاههای محدودشان همواره انگیزه های شما را سرکوب میکنند.
👤 #دنیس_ویتلی
🔸ما هرگز دوست نداریم دیگران زباله هایشان را به درون خودروی ما بیندازند. اما به آنها اجازه میدهیم زباله های فکرشان را، افکار منفی، آیه های یاس، ناامیدی ها، ترس و بیم هایشان را به ذهن ما سرازیر کنند.
❓چرا؟؟
🔸تصور کنید که سلامت روانی ما مانند یک تابلوی نفیس و سنگین است که توسط چند میخ به دیواری نصب شده است. اگر میخ ها فرضا تلقینات منفی و پوسیده باشند تابلو وضعیتی ناپایدار پیدا میکند و احتمال دارد که پس از سقوط بر زمین نابود هم بشود.
یا اینکه شدیدا صدمه ببیند.
👈 در این شرایط، بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم...این است که به تدریج و یکی یکی میخ های فرسوده کج و ضعیف را خارج و به جای انها میخ های سالم را که همان تلقینات سالم و افکار مثبت است جایگزین کنیم.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🔸 ما همیشه میخوایم با یک جمله به موفقیت برسیم کپسولی و فوری ، ولی دوست نداریم زحمت بکشیم، مطالعه کنیم، تلاش کنیم تا به مهارت و موفقیت برسیم.
🔸 حتی پیش مشاوره هم که میریم ، ازش میخوایم با یک جمله زندگے مون رو متحول کنه ،در حالی که کلید و راز خوشبختی در دستان خود ماست.
🔸ما با انتخابها. افڪار، رفتارها و روابطی که با دیگران برقرار می کنیم مسیر زندگی مون رو مشخص می کنند.
⁉️اکثر انسانها از گذشته خودشون پشیمون هستند، چرا؟؟
🔸 چون بدون شناخت و مهارت دست به انتخاب زدند
و حتی با وجود شکست در زندگی، باز هم حاضر نیستند برای موفقیت در زندگی به دنبال شناخت و مهارت بروند.
👤 #استادمحمدشجاعی
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
#معجزه_تشویق
وقتی انشایم را خواندم، همه به افتخارم کف زدند؛ آموزگارم پیشانیام را بوسید و برایم نمرهی بیست را وارد کرد، آنقدر خوشحال شدم که دوست داشتم تمام کرهی زمین را در آغوشم بکشم و بر تمامش بوسههای آتشین بزنم. با خونیکه در رگ داشتم، دوست داشتم بنویسم:«عاشقِ هدفامم.»
توی کلاس، سیر برقصم؛ هرچند که رقصیدن را بلد نبودم، سوت بزنم و کف بزنم، سیر بخندم و هدفهایم را فریاد بزنم. ولی هنگامی که در همین حس و حال بودم، آموزگارم با خون سردی گفت:«تو هیچی نمیشی عزیزم!»
با شنیدن این حرف انگار تمام بدنم یخ زد و قلبم را از سینهام بیرون کشیدند و تکه تکهاش کردند. گویا پرندهای بیپر و بال در میان بیابانی بینام و نشان بودم که راه را گم کرده و عطش یک قطره آب را در سینه دارم. تمام وجودم داشت میسوخت، نمیدانم شاید رنگ از صورتم پرید و نتوانستم پلک بزنم؛ امّا هرچه توان داشتم زدم و به سختی زبانم را در دهانم چرخاندم و گفتم:«چرا این حرف رو میزنین!؟»
ولی او سکوت کرد و سرش را بر روی میز گذاشت. زنگ آخر زده شد و به زور خودم را به خانه رساندم و تا چندین سال نتوانستم به اهدافم فکر کنم. انگار هدفهایم در همان لحظه بیمار شدند. شک ندارم اگر آن روز آموزگارم مرا با چوب کتک یا برهنه در زیر برف و بوران شلاقم میزد، آنگونه اهدافم بیمار نمیشدند؛ حق داشتم، چون بیماریِ هدفها، درد بسیار بزرگیست و خیلی رنجآورتر از ناخوشی تن است.
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
👌#بسیار_زیبا
📝کسی آمد محضر آیت الله میلانی در مشهد.
در اطراف حرم امام رضا (ع) مغازه داشت.
عرض کرد:
مغازه دارم در اطراف حرم، در ایامی که شهر شلوغ است و زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا میبرم و بیشتر از نرخ متعارف می فروشم.
حکم این کار من چیست؟
آیت الله میلانی فرمود:
این کار “بی انصافی” ست.
مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است کفش هایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج می شد.
آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد!
برگشت!
آقا دهانش را گذاشت کنار گوش مغازه دار و گفت:
داستان کربلا را شنیده ای؟
گفت:بله!
گفت میدانی سیدالشهدا (ع) تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟
گفت:
بله آقا، شنیده ام.
آقای میلانی فرمود:
آن کار عمر سعد هم “بی انصافی” بود!
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستان_کوتاه_آموزنده
پادشاهی در زمستان به نگهبان گفت:
سردت نیست؟
گفت:نه عادت دارم
پادشاه گفت: میگویم برایت لباس گرم بیاورند و فراموش کرد
صبح جنازه نگهبان را دیدند که روی دیوار نوشته بود:
به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا از پای دراورد...
مواظب وعده هایمان باشیم
#تلنگر
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_سلامتے
🔹 #بهمیوهیضدافسردگی
💖امام باقر علیه السلام:
✅میوه به، غصه و دلتنگی شخص محزون را از میان می برد،
مانند اینکه انسان، با دستش عرق پیشانی خود را پاک می کند.
📚الکافی،ج۶،ص۳۵۸
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh