eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
💎مولاعلی(علیه السلام): 🔸آن كه كينه را كنار بگذارد، قلب و عقلش آرامش مى يابد.🔸 📚غرر الحكم : ح 8584 ➖〰➖➖〰➖〰➖〰➖ : الجِهادُ عِمادُ الدِّينِ ، و مِنْهاجُ السُّعَداءِ . جهاد ستون دين و راه روشن نيكبختان است. 📚 غرر الحكم : حدیث 1346 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖ ﷽ پرسش بستن شیر آب در حال وضو چه حکمی دارد؟ ✅پاسخ اشکال ندارد. نکته: اگر بعد از ریختن آب روی اعضای وضو، نخست شیر آب بسته شود و سپس وضوی اعضا کامل شود، از اسراف جلوگیری خواهد شد و برای مسح، اشکالی پیش نخواهد آمد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ ✨أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ ✨مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ ✨لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ(۲۱) ✨و از نشانه‌هاى او آن است كه ✨از جنس خودتان همسرانى براى ✨شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد ✨و خداوند ميان شما دوستی و‌ مهربانی ✨قرار داد بى شك در اين نعمت الهى ✨براى گروهى كه مى‌انديشند ✨نشانه‌هاى قطعى است(۲۱) 📚 سوره مبارکه الروم✍آیه ۲۱ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
📚 💎 پسر جوانی بیمار شد. اشتهای او کور شد و از خوردن هر چیزی معده‌اش او را معذور داشت. حکیم به او عسل تجویز کرد.جوان می‌ترسید باز از خوردن عسل دچار دل‌پیچه شود لذا نمی‌خورد. حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم. جوان خورد و بدون هیچ دردی معده‌اش عسل را پذیرفت.حکیم گفت: می‌دانی چرا عسل را معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟ جوان گفت: نمی‌دانم. حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو، یک‌بار در معده زنبور هضم شده است. پس بدان که عسل غذای معده توست و سخن غذای روح توست. و اگر می‌خواهی حرف تو را بپذیرند و پس نزنند و زود هضم شود، سعی کن قبل سخن گفتن، سخنان خود را مانند زنبور که عسل را در معده‌اش هضم می‌کند، تو نیز در مغزت سبک سنگین و هضم کن سپس بر زبان بیاور! به کانال ما بپیوندید🔽http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚 راز و حکایت خواندنی ملانصرالدین 🔴روزی بود و روزگاری بود... یک روز ملانصرالدین تصمیم گرفت "گاوش" را به بازار ببرد و بفروشد. پیش از رفتن به بازار "آب و علف" خوبی به گاوش داد و آن را به بازار برد. یکی از آدم های "بدکار" وقتی دید ملانصرالدین گاوش را به بازار آورده تا بفروشد "فکر شیطانی" به ذهنش رسید و نقشه ای کشید که سر بیچاره "کلاه بگذارد." او با عجله به سراغ دوستانش رفت و نقشه اش را با آن ها در میان گذاشت و "طبق نقشه" یکی یکی به طرف ملا نصرالدین رفتند. اوّلی گفت: عمو جان این "بز" را چند می فروشی؟! ملانصرالدین گفت: "این حیوان گاو است و بز نیست." مرد گفت: گاو است؟ به حق چیزهای نشنیده! مردم بز را به بازار می آورند تا به "اسم گاو" بفروشند. ملاّ داشت "عصبانی" می شد که مرد حیله گر راهش را گرفت و رفت. دوّمی آمد و گفت: ملاّ جان بزت را چند می فروشی؟! ملّا از کوره در رفت و گفت: "مگر کوری و نمی بینی که این گاو است نه بز؟" مرد "حیله گر" گفت: چرا عصبانی می شوی؟ بزت را برای خودت نگه دار و نفروش! چند لحظه بعد سومّی آمد و گفت: «ببینم آقا این حیوان "قیمتش" چند است» ملا گفت: «ده سکه» خریدار گفت: ده سکه؟!! "مگر می خواهی گاو بفروشی که ده سکه قیمت گذاشتی این بز دو سکه هم نمی ارزد..." ملا باز هم عصبانی شد و گفت: گاو؟ پس چی که گاو می فروشم... خریدار گفت: دروغ به این بزرگی! مگر مردم "نادان" هستند که پول گاو بدهند و بز بخرند. ملاّ نگاهی به گاوش انداخت کمی چشم هایش را مالید و با خود گفت: «نکند من دارم اشتباه می کنم و این حیوان واقعاً بز است نه گاو!!» خریدار چهارمی سر رسید و با لبخند آرامش گفت: ببخشید آقا! آیا این "بز شما" شیر هم می دهد؟ مّلا که "شک" در دلش بود گفت: «نه آقا، بز است، به درد این می خورد که زمین را شخم بزند» خریدار گفت: «خوب حالا این بزت را چند می فروشی تا با آن زمینم را "شخم بزنم"» ملا با خود گفت: «حتماً من اشتباه می کنم مردی به این "محترمی" هم حرف سه نفر قبلی را تکرار می کند» "معامله انجام شد." ملا گاوش را که دیگر "مطمئن" بود، بز است به "دو سکه" فروخت و به خانه اش برگشت. " دزدها هم با خیال راحت گاو را به آن طرف بازار بردند و با خیال راحت فروختند." از آن به بعد وقتی خریداری بخواهد هر جنسی را به قیمت کمتری بخرد می‌گویند؛ " بز خری می کنی " به کانال ما بپیوندید 🔽 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 ─┅═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═┅─
🔴داستان درخت عجیب ، عابد و رهگذر” در داستانهاى پيشين آورده اند كه كسى درختى را ديد كه مردم آنرا عبادت ميكردند، پس رفت و تبر را برداشت تا اينكه درخت را قطع كند تا مردم آنرا عبادت نكنند. در راه شخصى به او برخورد و از او پرسيد: با اين تبر كجا ميروى؟ گفت: مردم اين درخت را عبادت ميكنند و مرتكب شرك شده اند و من ميخواهم آنرا قطع كنم تا اينكه دست از عبادت آن بردارند. آن شخص رهگذر به او گفت: ولى تو كه آنرا عبادت نميكنى پس چه ضررى براى تو دارد؟ او گفت: نه، من حتما بايد اين درخت را قطع كنم و با شخص رهگذر درگير شد و سه بار او را بزمين زد. شخص رهكذر پس از اين كه با شكست روبرو شده بود به او گفت كه: دست از اين كار بردار و در عوض هر روز صبح دو دينار در زير بالشتت خواهى يافت و ميتوانيد يك دينار براى خودت بردارى و دينار ديگر را صدقه بدهى كه در اينصورت اجر و پاداش نيز ميگيرى. آن شخص اين نصيحت را نيكو پنداشت و قبول كرد ولى به او گفت كه چه ضمانتى ميدهی كه آن دو دينار را هر روز در زير بالشتم بيابم؟ آن شخص رهگذر به او ضمانت و قول داد كه حتما آنرا ميابد. پس او دست از قطع درخت برداشت و رفت. از قضا چند روزى آن دو دينار در زير بالشتش ميافت ولى پس از چندى فقط يك دينار يافت و پس از چند روز هيچى نيافت. آن مرد دوباره خشمگين شد و تبر را برداشت و سراغ آن درخت رفت تا اينكه آنرا قطع كند، در راه دوباره آن رهگذر با او روبرو شد و گفت: با اين تبر كجا ميروى؟ او همان قضيه قطع درخت را بخاطر خدا تكرار كرد. ولى اين مرتبه آن رهگذر به او گفت كه نميتوانى اين كار را انجام دهى ! پس آن مرد با او درگير شد ولى اينبار در هماى لحظه اول از آن رهگذر شكست خورد و تعجب كرد و به او گفت: من تو را دفعه قبل سه بار شكست دادم ولى اين مرتبه تو مرا در وحله اول شكست دادى، قضيه چيست؟ آن رهگذر گفت: قضيه اين است كه تو در مرتبه اول لله آمدى كه درخت را قطع كنى و خداوند پشت و پناهت بود و لذا مرا شكست دادى، ولى اين مرتبه براى دفاع از آن دو دينار و براى نفس خويش آمدى، پس من توانستم تو را شكست دهم. آن مرد گفت: مگر تو كى هستى؟ گفت: شيطان 📚موضوع:, حكايتها و نكته ها 📚برچسب ها : حكايتهاي خوب, داستان عابد و رهگذر, داستانهاي جالب به کانال ما بپیوندید 🔽 ⇝http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 ─┅═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═┅─
اگر پيش همه شرمنده‌ام - پيش دزده رو سفيدم يكی‌ از ثروتمندان‌ ، ميهمانی‌ باشكوهی‌ ترتيب‌ داد‌ و از همه‌ی اشراف‌ و مقامات‌ بلندپايه‌ی شهر دعوت‌ كرد تا در ميهمانی‌اش‌ شركت‌ كنند. همه‌ی‌ ميهمانان‌ خوشحال‌ به‌نظر می‌رسيدند. انواع‌ و اقسام‌ غذاها، ميوه‌ها، نوشيدنی‌ها، شيريني‌ها و خوردنی‌هایی ، براي‌ پذيرايی از ميهمانان‌ آماده‌ شده‌ بود . خدمتگزاران‌ از ميهمانان‌ پذيرايی می‌كردند. يكی از خدمتگزاران‌ بيمار و ضعيف‌ بود و قدرت‌ حركت‌ زيادی‌ نداشت. به‌ همين‌ دليل‌ كارش‌ اين‌ شده‌ بود كه‌ گوشه‌ای‌ بنشيند و كفش‌ ميهمانان‌ را جفت‌ كند. به‌خاطر بيماری حال‌ و حوصله‌ی‌ خنديدن‌ و خوش‌آمد گفتن‌ هم‌ نداشت. سرش‌ را پايين‌ انداخته‌ بود و كار خودش‌ را می‌كرد. ناگهان‌ يكی‌ از ميهمانان‌ با صدای‌ بلندی‌ گفت: "ساعتم! ساعت‌ طلای گران‌قيمتم‌ نيست." ميهمانان‌ دور مردی‌ كه‌ ساعت‌ طلايش‌ گم‌ شده‌ بود، جمع‌ شدند و هركس‌ حرفی‌ می‌زد: مطمئن‌ هستيد كه‌ آن‌ را با خودتان‌ آورده‌ بوديد؟ نكند ساعتتان‌ را توی خانه‌ی‌ خودتان‌ جا گذاشته‌ باشيد. بهتر نيست‌ جيب‌ لباس‌هايتان‌ را يک‌بار ديگر بگرديد؟ شايد كسی‌ ساعت‌ شما را دزديده‌ باشد. آخر اينجا كسی‌ نيست‌ كه‌ اهل‌ دزدی‌ باشد. بله، راست‌ می‌گفت. كسی‌ باور نمی‌كرد كه‌ حتی‌ يكی‌ از آن‌ ميهمانان‌ ثروتمند و با شخصيت‌ دزد باشد. صاحب‌ ساعت‌ گفت: "بله‌ حتماً يک‌نفر آن‌ را دزديده‌ است. من‌ ساعت‌ طلايم‌ را با خودم‌ به‌ اينجا آورده‌ بودم. مطمئنم، همين‌ نيم‌ساعت‌ پيش‌ بود كه‌ به‌ ساعتم‌ نگاه‌ كردم‌ ببينم‌ ساعت‌ چند است." صاحب‌ ساعت‌ از اين‌كه‌ ساعت‌ باارزش‌ و طلای خودش‌ را از دست‌ داده‌ خيلی ناراحت‌ بود. اما ميزبان‌ از او ناراحت‌تر بود. او اصلاً دلش‌ نمی‌خواست‌ ميهمانی‌ باشكوهش‌ بهم‌ بخورد و آن‌ همه‌ هزينه‌ و دردسری‌ كه‌ تحمل‌ كرده‌ از بين‌ برود. ميهمانی‌ تقريباً بهم‌ خورد. همه‌ دنبال‌ ساعت‌ طلا می‌گشتند . اوضاع‌ ناجور ميهمانی‌ را فرياد يک‌نفر ناجورتر كرد: "هر كس‌ خواست از باغ‌ خارج‌ شود بگرديد تا شک و ترديدها از بين‌ برود." اين‌ حرف، توهين‌ بزرگی‌ به‌ آن‌ ميهمانان‌ عاليقدر به‌ حساب‌ می‌آمد صدای‌ اعتراض‌ همه‌ بلند شده‌ بود كه‌ ناگهان‌ يكی‌ از ميهمانان‌ رو كرد به‌ بقيه‌ و با صدای‌ بلند گفت: "ما آدم‌های‌ با شخصيتی‌ هستيم. مسلماً دزدی‌ ساعت‌ كار هيچ‌ يک از ما نيست. اما من‌ فكر می‌كنم‌ دزد ساعت‌ را پيدا كرده‌ام." همه‌ به‌ حرف‌های‌ او توجه‌ كردند. او با اطمينان‌ خدمتگزار بيمار و ضعيف‌ را نشان‌ داد و گفت: "رفتار او خيلي‌ مشكوک است. حتماً ساعت‌ را او دزديده‌ است." پيش‌ از اين‌كه‌ صاحب‌ ميهمانی واكنشی‌ از خود نشان‌ بدهد، خدمتگزاران‌ ديگر به‌ سر آن‌ خدمتگزار بيچاره‌ ريختند و تمام‌ سوراخ‌سمبه‌های‌ لباسش‌ را جستجو كردند. خدمتگزار بيچاره‌ كه‌ گناهی‌ نداشت، با ناله‌ گفت: "اگر پيش‌ همه‌ شرمنده‌ام، پيش‌ دزد رو سفيدم. لااقل‌ يک‌نفر توی‌ اين‌ جمع‌ هست‌ كه‌ به‌ بی‌گناهی‌ من‌ اطمينان‌ دارد. و او كسی‌ جز دزد ساعت‌ طلا نيست." نگاه‌ خدمتگزار بيچاره، هنگامی‌ كه‌ اين‌ حرف‌ را می‌زد، به‌سوی‌ همان‌ كسی بود كه‌ او را متهم‌ به‌ دزدی كرده‌ بود. ناخودآگاه‌ همه‌ متوجه‌ او شدند. ميزبان‌ به‌طرف‌ او رفت‌ و گفت: "چه‌ ناراحت‌ بشوی‌ و چه‌ نشوی‌ بايد تو را بگردم." و پيش‌ از آن‌كه‌ مرد فرصت‌ دفاع‌ از خود را پيدا كند، به‌ جستجوی‌ جيب‌های او پرداخت. خيلی‌ زود ساعت‌ طلا از توی جيب‌ بغل‌ ميهمان‌ ثروتمند پيدا شد. همه‌ فهميدند كه‌ بيهوده‌ به‌ خدمتگزار بيچاره‌ اتهام‌ دزدی‌ زده‌اند. ميهمان‌ با سری‌ افكنده‌ ميهمانی‌ را ترک كرد. از آن‌ به‌ بعد، وقتی آدم‌ بی‌گناهی امكان‌ دفاع‌ از خود را نداشته‌ باشد، می‌گويد: "اگر پيش‌ همه‌ شرمنده‌ام، پيش‌ دزد روسفيدم." @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
با طناب کسی توی چاه رفتن شبی هنگام خواب، صاحب خانه متوجه دزدی شد که وارد خانه شده است. صاحب خانه با زیرکی و به دروغ، به همسرش گفت مقداری پول در چاه داخل حیاط پنهان کرده ام تا از دست دزدان در امان باشد، دزد که صدای صاحب خانه را شنید فریب حرف صاحب خانه را خورد و خوشحال به داخل چاه رفت. سپس صاحب خانه به زنش گفت خانم چون هوا خیلی گرم است امشب رختخواب را در حیاط روی در چاه پهن کن. دزد که در پی یافتن پول به داخل چاه رفته بود هنگامی که از یافتن پول نا امید شد خواست که از چاه بیرون بیاید، دید که صاحب خانه روی در چاه خوابیده و به همسرش وعده خرید طلا می دهد و می گوید برای تو چنین و چنان می کنم. دزد از داخل چاه بلند فریاد زد: آهای زن صاحب خانه، من با طناب شوهرت به چاه رفتم تو مواظب باش با طناب او در چاه نروی. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
‍ ‍ ‍ ابوعلی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری،جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید،از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست. شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند. خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. خر سوار گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی. شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب خر، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت. قاضی به صاحب خر گفت: این مرد لال است ؟ روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد. قاضی پرسید: با تو سخن گفت؟چه گفت؟ صاحب خر گفت: او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را میشکند. قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت. قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟! ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد در زبان پارسی به مثل تبدیل شد: "جواب ابلهان خاموشی ست" 📚 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
پودر سنجد با هسته برای پوکی استخوان و تقویت استخوانها مفیداست و بخاطر غنی بودن املاح کلسیم و منیزیم میباشد 1 قاشق پودر سنجد 1 قاشق عسل 1 لیوان شیر بعد از شام میل شود @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
┅┅┄┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┄┅┅ 💢خلاصه اذکار ماه رجب المرجب 🔶در طول ماه رجب 100 مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» 🌸در طول ماه رجب هزار مرتبه: «لا إِلٰهَ إِلا اللهُ» 🌸در طول ماه رجب روزانه هفتاد مرتبه بگوید: ‌«أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» 🌸در طول ماه رجب صد مرتبه ذکربگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ ذُوالْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ» 🌸در طول ماه رجب: «هزار یا صد مرتبه سوره «قل هو الله أحد» را بخواند» 🌸روزانه 10 مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ┅┅┄┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┄┅┅
✨﷽✨ ✨ 4نصیحت لقمان به فرزندش : 1⃣درحال نمازمراقب دلت باش 2⃣سرسفره مراقب شکمت باش 3⃣درخانه ی‏ مردم مراقب چشمت باش 4⃣درميان مردم مراقب زبانت باش @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا !✨ در طوفانهاے سنگین و بنیان ڪن بعضے تو را از دست مےدهند و برخے تورا بہ دست مےآورند دست ما را از دست خودت در نیاور و دست و دلمان را از خودت خالے نڪن! شبتون بخیر🌙 نگاهتون به آینده پراز امید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ‎‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو 🍃🌸روزمان راشروع کنیم ودهانمان را خوشبو کنیم به عطر دل نشین صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ و خاندان مطهرش 🌸🍃 ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ اللهم صل ؏ محمد وآل محمد ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ اللهم صل ؏ محمد وآل محمد ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ اللهم صل ؏ محمد وآل محمد ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌿ڪربَلایـے شـدنِ مـا♡ 🌷بہ همین سادگـے اسٺ♡ 🌿دسـٺ بَر سینـہ گذاریـم♡ 🌷و بگوییـم ، حُسیـْـن♡ السلام علی الحســیـن (علیه السلام) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️ ✨روزی که چشمانمون از شدت ترس خیره شده ! به ماه تاریک و پیوستن خورشید و ماه به هم ! اون روز دنبال راه فراریم اما نه راه فراری داریم نه پناهگاهی! ✨ سوره قیامت آیات ۷ تا ۱۱ ☝️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ 🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 18 بهمن ماه 1400 🌞اذان صبح: 05:33 ☀️طلوع آفتاب: 6:58 🌝اذان ظهر: 12:18 🌑غروب آفتاب: 17:38 🌖اذان مغرب: 17:57 🌓نیمه شب شرعی: 23:35 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد ✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره برایش نوشته شود 2رکعت ؛ درهر رکعت بعدازحمد یک آیة‌الکرسی ،توحید ،فلق وناس بعد از سلام۱۰ استغفار @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 🔸 قانون جهان هستی بر پایه احساس است، اگر به هر دلیلی احساس خوبی نداشته باشید و این احساس را ادامه دار کنید جهان اتفاقات بد را وارد زندگیتان می کند و این زنجیره آنقدر ادامه پیدا خواهد کرد تا روندتان را تغییر دهید 🔸 به عبارتی شما از قانون = سرپیچی کردید و مجازات آنرا با اتفاقات بد زندگیتان می دهید. 🔸نمی توانیم به مشکلات کمتر توجه کنیم، اما می توانیم بر نکات مثبت زندگیمان تمرکز کنیم و بابتشان سپاسگزار باشیم  و طبق قانون جهان پاداش حس خوبمان را با اتفاقات خوب دریافت کنیم. 🔸با پیاده روی کردن ؛ با در آغوش کشیدن فرزندانمان، با دوش گرفتن با نوشتن با نماز خواندن  با آواز خواندن با نوازش و با محبت کردن به عزیزانمان  با صحبت کردن با خداوند احساسات 👌 هرکس به هر طریقی که خودش میداند. 🌹 زندگیتون پر از احساسات و اتفاقات خوش @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
درمان چربی خون ✍️ صبحانه «ناشتا» یک عدد سیب درختی رسیده و هچنین خوردن آب لیموترش تازه با آب 👌 بین روز یک استکان جوشانده یا دمکرده مریم گلی «در حاملگی ممنوع❌» @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💔 رفــــع انــدوه 🍃🍂 قرائت این آیات بی عدد خاص خیلی سریع غم و اندوه را از بین می برد @shamimrezvan ღگشا👆👆
💰 🍃🍂 جناب آقاے سیاح ؛ ‌‌‌⇦ چنانچہ نیاز بہ پول دارید این آیہ شریفہ را به عدد ابجد اسم خودتان تڪرار ڪنید 🍃🍂 📚 کشکول سیاح ۳۹/۲ @shamimrezvan ღگشا👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸دوشنبه‌ 18 بهمــ🌹ــن‌ماهتون گلباران یه سـلام گرم یه آرزوی زیبا یه دعای قشنگ برای تک تک شما مهربانان 🌸الهی 🤲 روزگارتون بر وفق مراد و زندگیتون پراز عشق و محبت باشه در پناه خداوند باشید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh