2.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حال و هوای حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام♥️✋🏻🥺
#محرم
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
❣ #تدبر_در_قرآن
📢 آتش جهنم، هیزم و شعلههایش را همین معاصی و گناهان ما فراهم می کند! سوخت اصلی جهنم، اهل معصیت و کفر هستند (همین دشمنان اهل بیت!) پس حسابی مراقب باش! اصلا سوز شعلههایش به کنار! میتوانی روزها و ساعتها، همسایه و شانه به شانه شمر و یزید و قنفذ و فلانی و بهمانی و....، سپری کنی دوران محکومیت و جهنم گناهانت را!
🌴 سوره بقره 🌴
🕋 اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ «۲۴»
⚡️ترجمه:
بپرهیزید از آتشی که هیزم آن مردم بدکار و سنگهای خارا است که (از قهر خدا) برای کافران مهیا شده است.
#محرم
#ذکر_روزانه🔰
❣ eitaa.com/joinchat/1501757468C885d27dfb4
#محرم #حکایت #قسمت_آخر
☯️ولی تقدیر و اراده خداوند بر این تعلق گرفته بود تا مسئول هیأت در آن اولین دقیقههای صبح و در همان جلوی خانه رسول همه رؤیا و خوابش را برای رسول بازگو کند، در آن لحظه، مسئول هیأت به هیچ وجه تصور نمیکرد و نمیدانست که او هم اکنون و در آن لحظات واسطه و رساننده یک پیام دعوتی رمزدار از جانب امام حسین(ع) برای رسول ترک است، اما عاقبت شروع به تعریف کردن رویای دیشبش کرد و رسول ترک نیز با دقت و کنجکاوی به صحبتهای او گوش میداد.
مسئول هیأت در شب گذشته در عالم خواب دیده بود، در شبی تاریک و صحرای کربلا قرار دارد، او در خواب دیده بود که خیمهها و یاران و اصحاب امام حسین(ع) در یک طرف هستند و یاران و خیمههای لشکریان یزد در سویی دیگر، مسئول هیأت تصمیم میگیرد برای مشاهده اوضاع و احوال خیمههای امام حسین(ع) به سوی خیمههای آن حضرت حرکت کند، هنوز بیشتر از چند قدم برنداشته بود که ناگهان متوجه میشود سگی در حال پاسبانی و نگهبانی از خیمههای امام حسین(ع) است، آن سگ با پارسها و حملههای جسورانهاش به هیچ غریبهای اجازه نمیداد به خیمههای امام حسین(ع) نزدیک شود.
مسئول هیأت قدم برمیدارد و با احتیاط به سوی خیمههای سیدالشهداء حرکت میکند، ولی آن سگ به سوی او نیز حملهور میشود و با سماجت مانع از نزدیک شدن وی به خیمههای حسینی میشود، مسئول هیأت در آن تاریکی و ظلمت شب با آن سگ درگیر میشود و میخواهد خودش را به خیمهها برسانند، او به سختی و با کوشش و تلاش زیاد در حال رها شدن از آن سگ بوده است که ناگهان با نگاه به سر و کله آن سگ متوجه یک منظره بسیار عجیب و غریبی میشود، مسئول هیأت با گریه و اشک به رسول ترک میگوید: «... رسول! من در حالی که با آن سگ رودررو شده بودم یک دفاع متوجه مسئله عجیبی شدم، من ناگهان متوجه شدم که سر و صورت آن سگ، سر و صورت توست، این سر و کله تو بود که بر روی هیکل و بدن آن سگ قرار داشت؛ رسول! در واقع این تو بودی که در حال پاسداری از خیمههای امام حسین(ع) بودی...»
عجب صبح زیبا و عجب لحظه نابی بود، عجب شب قدری بود... هر چند زمانی که رسول ترک را از هیأت بیرون میکردند و او در مقابل آن جور و جفا فقط صبر پیشه کرد شب بود، هر چند که مسئول هیأت خوابش را در شب و شاید هم در وقت سحر مشاهده کرده بود و هر چند که مسئول هیأت در خوابش دیده بود که در ظلمت شب به سوی خیمههای امام حسین(ع) میرود و در ظلمت شب سر و کله رسول را بر روی پیکر سگ نگهبان خیمهها دیده بود، اما زمانی که مسئول هیأت این خواب را در جلوی خانه رسول تعریف میکرد، ماه رمضان نبود، بلکه ماه محرم بود؛ شب نبود و یکی از روزهای دهه اول محرم بود.
اما در حقیقت از زاویه نگاه عارفان و سالکان، آن روز صبح، شب قدری برای رسول ترک بود، در آن صبح زیبا و در آن شب قدر، همه مقدرات رسول به یک باره زیر و رو شد و انقلابی شگفت و باور نکردنی در رسول به جوشش آمد و یک شیدایی و سوختگیای به جان رسول ترک افتاد، او به یک باره اسیر سر زلف امام حسین(ع) شد و دیگر هر چه بر زبان میآورد شهد و شکری سوزان بود.
رسول ترک بعد از شنیدن رویای مسئول هیأت، شروع به گریه و زاری میکند، او نالهکنان، تند تند از مسئول هیأت میپرسیده است: «...راست میگویی یعنی واقعاً من سگ نگهبان خیمههای امام حسین(ع) بودم؟...» و سپس بعد از در آوردن صدای سگ با شور و وجدی آمیخته به گریه و اشک فریاد کشید: «از این لحظه به بعد من سگ حسینم... خودشان مرا به سگی قبول کردهاند...»
در آن لحظه همه وجود رسول ترک مملو از عشق حسینی شده بود؛ عشقی عمیق و واقعی و او به سب این عشق به یک توبه واقعی دست یافته بود؛ توبهای نصوح و همیشگی، او از آن روز و از آن لحظه به بعد یکی از شیداترین و دلسوختهترین دلدادهها و ارادتمندان به امام حسین(ع) محسوب میشد، به گونهای که از آن روز به بعد هر سخنی که از زبان و لبهای او درباره امام حسین(ع) بیرون میآمد، هر شنوندهای را گریان و منقلب میکرد.
و این چنین شد که رسول ترک به یک باره توبه کند و زندگی جدیدی را با 180 درجه تغییر و تحول برای بقیه عمرش در پیش گرفت
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🕯🥀🍂
🥀
❇️ قالیچه سوخته
💠 مردی، ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود و ﻓﻘﻂ يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻮﺷﻪ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩﺍﯼ كه میرفت، میگفتند:
ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔر ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ، ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ۱۵۰ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ نمیخریم.
ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ، ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت.
🔹 داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩﻫﺎ، ﻣﻐﺎﺯﻩﺩﺍﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﭼﯽ ﺷﺪﻩ كه ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟
ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎلها ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ.
ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ مىتونى ﺍﺯﻡ ﺑﺨﺮ، ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ😭
🔹 ﻣﻐﺎﺯﻩﺩﺍﺭ پرسید: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟
گفت: بله.😭
🔹 مغازهدار گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ، ﻣﻦ یک ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ میخرم.😭
قالیچه رو خرید و روی میزش پهن کرد و تا آخر عمرش، همیشه گلمحمدی و رز میخرید و روی قسمت سوخته قالیچه، که به اندازه کف دست بود، پرپر میکرد و دوستان صمیمی و همکارانش همه به نیت تبرک یک پر از گل را برداشته یا در جانمازشان میگذاشتند یا در قوری چای یا غذایشان میریختند.
🍀 یکی از ثمرات «تربیت اقتصادی» این است که برا اهلبیت علیهمالسلام بی حساب خرج میکنی، و خدا هم بی واسطه روزیت را چند برابر می کند.
#امام_حسین علیهالسلام
#محرم
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
حضرت عيسي (علیه السلام) با جمعي در جايي نشسته بود. مردي هيزم شکن از آن راه با خوشحالي و خوردن نان مي گذشت.
حضرت به اطرافيان خود فرمود: «شما تعجب نمي کنيد از اين که اين مرد بيش از يک ساعت زنده نيست؟».....
ولي آخر همان روز آن مرد را ديدند که با بسته اي هيزم مي آيد. تعجب کردند و از حضرت عیسی علیه السلام علت نمردن او را پرسيدند.
حضرت بعد از احوال پرسي از مرد هيزم شکن فرمود: «هيزمت را باز کن».
وقتي که باز کرد، مار سياهي را در لاي هيزم او ديد.
حضرت عيسي علیه السلام فرمود:
اين مار بايد اين مرد را بکشد ولي تو چه کردي که از اين خطر عظيم نجات يافتي؟
گفت: نان مي خوردم که فقيري از مقابل من گذشت. قدري به او دادم و او درباره من دعا کرد.
حضرت فرمود: بر اثر همان دستگيري از مستمند، خداوند اين بلاي ناگهاني را از تو برداشت و 50 سال ديگر زنده خواهي بود.
***********
#محرم
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
حکایت عجیبی است گودال و چاه
حسین از گودال و یوسف از چاه به عزت رسیدند
#محرم
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
اگر اینها سرباز نباشند آنها امیر نمی شوند.
سیاهی لشکرها باید گوش به فرمان عمر سعد به هر سو که فرمان داد بتازند.
فارغ از راهی که می روند باید بروند.
سیاهی لشکر یزید کسانی هستند که نا آگاهانه برای منفعتی هر چند کوچک به کربلا آمده اند.
آنها قطره هایی هستند که وقتی در کنار هم قرار می گیرند دریایی می سازند بی انتها و فتح ناشدنی.
گناه این سیاهی لشکرها از گناه فرماندهانشان کمتر نیست.
اگر اینها سرباز نباشند آنها امیر نمی شوند.
#محرم
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
1.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🏴🏴
شام غریبان حسین است امشب
عاشورای حسینی😭
#محرم
#عاشورا
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
44.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مداحی شام غریبان محرم
با نوای سید مجید بنی فاطمه
#محرم
#عاشورا
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
2.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ ماجرای مقام کسی که فقط به
خاطر چایی مجلس روضه میرفت ...
🎙استاد عالی
#محرم
#امام_حسین علیهالسلام
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊
میگن یهجایی هست که
اگه داغون داغونم باشی
اونجا آروم میشی💚🌱
#محرم
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
4.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚داستان زیبا استاد دارستانی
آقاماشالله و امام حسین (علیهالسلام)
#امام_حسین علیهالسلام
#محرم
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝