هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#سلام_امام_زمان
آجَـــــرَکَ ألله یـا بَـقــیَّـة ألله یـا صـــــاحِـــبَ الــزَّمــان
یـا فـارس الـحـجـاز! تــســـلـّــی دهـم تـو را
مـن عرض تسلیت به ماتم عُظمی دهم تو را
تـاعــرض تـسلـیت زمـحــبـّـان کنی قـبـول
مـولا
#روایات_آخرالزمانی
✍امام محمد باقر علیه السلام چنین فرمودند : قائم قیام نمی کند مگر پس از وحشت شدید ، زلزله ها ، فتنه ها و بلاهای فراگیری که بر مردم چیره می شودو طاعونی پیش از آنها شایع شود. شمشیر بسیار برنده ای در میان عرب پدید آید و اختلاف در میان مردم افتد و امور مذهبی مختل شود و حالشان دگرگون گردد به طوری که هر صبح و شام آرزوی مرگ کنند. و این در اثر طغیان و پرده دری است که مردم به خون یکدیگر تشنه می شوند و خون همدیگر را می خورند(۱)
در روایتی دیگر رسول اکرم چنین می فرماید :ددر آن ایّام قلب مومن در درون خود آب می شود ؛ آن چنانکه نمک در آب ذوب می شود زیرا منکر را می بیند و قدرت جلوگیری و تغییر آن را ندارد . مومن در میان آنها با ترس و لرز راه می رود که اگر حرف بزند او را می خورند و اگر ساکت شود ، از غصه می میرد و دق می کند(۲)
📚منابع :
۱-غیبت نعمانی صفحه۲۳۵
۲-تفسیر قمی ،جلد۲، صفحه۳۰۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
📖 #بدونقرآننباش
👈 به خودم میگم
اگر تونستی هر شب یک جزء...
نشد... نیم جزء..
نشد... یک حزب..
نشد... دو صفحه..
نشد... یک صفحه..
☜ از #قرآن بخون..
🔸اگر یک شب حالِ #قرآن خوندن نداشتی...
☜ #قرآن رو بردار. باز کن.. چند لحظه نگاه کن..
ببوس و بعد برو بخواب ، ولی بدونِ #قرآن نباش
🌸 فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن.
هرچه برایتان میسّر است، #قرآن بخوانید.
📖 سوره مزّمّل، آیه ۲۰
🌹 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸.
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
🌸 جدیدترین روش ترک اعتیاد با ایجاد بی میلی شدید نسبت به مواد در ابتدای شروع دوره درمان و بدون درد و خماری 🌸
🌿 اگر درحال مصرف تریاک، هرویین ،ب۲، متادون، شیره، شیشه، ترامادول، اپیوم، دتا هندی، ماریجوانا
هستید، جهت مشاوره (رایگان) و ترک شماره تلفن قرار بدهید 👇🏻
@clinic_eetemad
ویا با شماره زیر تماس بگیرید
09391014817
کانال رضایتمندی:
https://eitaa.com/joinchat/857997713C28d3d2b5ae
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
■شهادت امام باقر علیه السلام تسلیت■
✅ امام محمد باقر علیه السلام در اول ماه رجب یا سوم صفر سال ۵۷ قمری در شهر مدینه چشم به جهان گشود و در روز دوشنبه ۷ ذی الحجه سال ۱۱۴ قمری در سن ۵۷ سالگی به دستور هِشام بن عبدالملک خلیغه اُموی بوسیله سمی که ابراهیم بن ولید بن عبدالملک به حضرت داده شد، به شهادت رسید و در مدینه در قبرستان بقیع مدفون شدند. آن حضرت در واقعه کربلا حضور داشت و در آن وقت ۴ سال از عمر مبارکش گذشته بود.
#احادیثازامامباقرع
❶ نیکی و صدقه ، فقر را از بین می برد و بر عمر می افزاید و هفتاد نوع بلا را دفع می کند.
⇦خصال ج۱ ص۴۸
❷ جهاد یک زن خوب شوهرداری کردن است.
⇦وسائل الشیعه ج۲۰ ص۱۶۲
❸ شبی را از بیماری یا درد نخوابیدن، برتر و اجرش از یک سال عبادت بیشتر است.
⇦الکافی ج۳ ص۱۱۴
❺ 🍃به شیعیان ما امر کنید که به زیارت امام حسین علیه السلام بروند زیرا رزق را زیاد و عمر را طولانی و بدی ها را دفع میکند.
⇦کامل الزیارات
📚 احادیث الطلاب ص۶۶۴ تا ص۶۸۱
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#کرامتی_از_ایت_الله_معصومی_همدان
🔆 بنایی نقل می کرد که در #مسجد آخوند همدانی مشغول کار بنایی بودم.
🔆 یک روز #پولی که داشتم تمام شد و تصمیم گرفتم به خدمت آقای آخوند بروم و مقدار مشخصی از اجرتم را بگیرم.
🔆 وقتی به نزد#اخوند رسیدم، دیدم جمعیت بسیاری در گرد ایشان نشسته اند.
🔆 یکباره #مرحوم دست در زیر تشک خود برد و مقداری پول درآورد و به من داد و فرمود ((پولی که میخواستی بگیر)).
🔆 من#پول را گرفتم و شمردم دیدم بدون اینکه من سخنی بر زبان بیاورم و حاجتم را بگویم همان مقدار #مقصود را به من داده اند.
کتاب همچو سلمان ص89
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚#حڪـایــت
🔰داستان جالب بهلول و شکستن سر استاد
🔶 روزے بهلول در حالے که داشت از کوچہ اے مےگذشت شنید که استادے به شاگردانش مےگوید :
❗️من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سہ مورد با او کاملا مخالفم !
1⃣ یک اینکہ مےگوید: خداوند دیده نمےشود پس اگر دیده نمےشود وجود هم ندارد.
2⃣ دوم مےگوید: خدا شیطان را در آتش جهنم مےسوزاند در حالے کہ شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیرے در او ندارد.
3⃣ سوم هم مےگوید: انسان کارهایش را از روے اختیار انجام مےدهد در حالے که چنین نیست و از روے اجبار انجام مےدهد.
🔴 بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگے به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد اتفاقا کلوخ به وسط پیشانے استاد خورد و آنرا شکافت !
🔹استاد و شاگردان در پے او افتادند و او را به نزد خلیفہ آوردند.
❓خلیفہ گفت: ماجرا چیست؟
☑️ استاد گفت: داشتم به دانش آموزان درس مےدادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست !
👈بهلول پرسید: آیا تو درد را مےبینی؟
گفت: نہ
👌بهلول گفت: پس دردے وجود ندارد.
👈ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستے و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیرے ندارد.
👈ثالثا: مگر نمےگویے انسانها از خود اختیار ندارند؟
👌پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم
⭕️استاد دلایل بهلول دیوانہ را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت !!!
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
#میل_به_صدرنشینی
🔆 آیت الله شیخ عباس #تهرانی از شاگردان میرزا جواد ملکی از قول ایشان نقل می کرد :
🔆 بنده چون در نجف اشرف به خدمت عارف #کامل جناب آخوند ملاحسینقلی همدانی رسیدم از آن بزرگ توجهی نسبت به خود ندیدم تا اینکه روزی به خدمت ایشان عرض کردم: آقا من به امید رسیدن به کمال خدمت شما رسیده ام چرا به من عنایتی نمی فرمایید؟
🔆 ایشان فرمود: تو که #ادم بشو نیستی!
🔆می بینم هنگام وارد شدن در مجلس نقطه#خاصی را در نظر میگیری!
🔆منظور آخوند ملا حسینقلی همدانی این بوده که توجه و میلی به صدرنشینی داری و بالا نشستن در #مجلس را
می پسندی.
🔆 حاج میرزا جواد آقا فرمود :از آن روز به بعد پای من به بالای#هیچ مجلسی نرسید.
🔆 این خصلت مرحوم ملکی تا پایان
#عمر ادامه داشت.
شیخ مناجاتیان ص51
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
#حڪـایــت
🔰مورچه: خدایا ما نوعے از مخلوقات تو هستیم و از رزق تو بے نیاز نیستیم
ما را بہ خاطر گناهان انسانها بہ هلاڪت نرسان.
🔶در زمان حضرت سلیمان، بر اثر نیامدن باران، قحطے شدیدے بہ وجود آمـد.
بہ ناچار مردم بہ حضور حضرت سلیمان آمدہ و از قحطے شڪایت ڪـردنـد و درخواست نمودند تا حضرت سلیمان براے طلب باران، نماز (استسقا) بخواند.
💠سلیمان بہ آنها گفت: فردا پس از نماز صبح، با هم براے انجام نماز استسقا بہ سوے بیابان حرڪت میڪنیم.
🔶فرداے آن روز مـردم جمع شدند و پس از نماز صبح، بہ سوے بیابان حـرڪـت ڪـردنـد.
🐜نـاگـهان سلیمان(ع) در راہ مورچہ اے را دید ڪہ پاهایش را روے زمین نهادہ بود و دست هایش را بہ سوے آسمان بـلـنـد نمودہ و میگوید:
💥خدایا ما نوعے از مخلوقات تو هستیم و از رزق تـو بـے نیاز نیستیم، ما را بہ خاطر گناهان انسان ها بہ هلاڪت نرسان.
💠سلیمان رو بہ جمعیت ڪرد و فرمود: بہ خانہ هایتان بازگردید، خـداونـد شـمـا را بہ خاطر غیر شما (مورچگان) سیراب ڪرد.
🌧در آن سال آن قدر باران آمد ڪہ سابقہ نداشت.
📔داستان دوستان، ج۴، ص۲۲۱
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🍃🌸🍃 #احسن_القصص
حضرت عيسي با يقين خالصانه
گفت:
(بسم الله) و بر روي آب حركت كرد!
مرد كوتاه قد، هنگامي كه ديد عيسي بر روي آب راه مي رود، با يقين راستين گفت:
بسم الله، و روي آب به راه افتاد تا به حضرت عيسي رسيد. در اين حال مرد دچار خودبيني و غرور شد و با خود گفت:
عيسي روح الله روي آب راه مي رود و من هم روي آب راه مي روم، بنابراين، عيسي چه فضيلتي بر من دارد؟ هر دو روي آب راه مي رويم.
همان دم يك مرتبه زير آب رفت و فريادش بلند شد:
(اي روح الله مرا بگير و از غرق شدن نجاتم ده!)
حضرت عيسي دستش را گرفت و از آب بيرون آورد و فرمود: اي مرد مگر چه گفتي كه در آب فرو رفتي؟
مرد كوتاه قد گفت:
من گفتم، همان طور كه روح الله روي آب راه مي رود، من نيز روي آب راه مي روم. پس با اين حساب چه فرقي بين ماست! خودبيني به من دست داد و به كيفرش گرفتار شدم.
حضرت عيسي فرمود:
تو خود را (در اثر خودبيني) در جايگاهي قرار دادي كه شايسته آن نبودي بدين جهت خداوند بر تو غضب نمود و اكنون از آنچه گفتي توبه كن!
مرد توبه كرد و به رتبه و مقامي كه خدا برايش قرار داده بود بازگشت و موقعيت خود را دريافت.
امام صادق عليه السلام پس از نقل اين قضيه فرمود:
(فاتقوا الله و لا يحسدن بعضكم بعضا.)
(پس شما نيز از خدا بترسيد و پرهيز كار باشيد و به همديگر حسد نورزيد.)
#بحارالانوار
@tafakornab
@shamimrezvan
✨﷽✨
🌷داستان کوتاه
مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است، به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد.
به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیق تر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد، این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو:
« ابتدا در فاصله چهار متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله سه متری تکرار کن. بعد در فاصله دو متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.»
آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود چهار متر است، بگذار امتحان کنم.
سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید: « عزیزم ، شام چی داریم؟ »
جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت: « عزیزم شام چی داریم؟ » و همسرش گفت: « مگه کری؟! » برای چهارمین بار میگم: « خوراک مرغ »!
👈 شاید مشکل از خود ماست
↶【به ما بپیوندید 】↷
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀سلام دوشنبه تون بخیر
عزاداری هاتون قبول
🥀 در این روز معنوی
دعا می کنم حاجات تون رو
از دستتان پر برکت و مهربان
امام باقرعلیه السلام بگیرید .
و دوشنبه خوبی داشته باشید
🥀شهادت جانسوز حضرت
🥀محمد باقر ع تسلیت باد .
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
✨﷽✨
🌷حکایت
✨روزی کسی در کوچه پس گردنی محکمی به ملانصرالدین زد و سپس شروع به عذرخواهی کرد که ببخشید اشتباه کردم و شما را به جای کس دیگر گرفته بودم.!
✨ملا قانع نشد ، گریبان او را گرفت و پیش قاضی برد و ماجرا را باز گفت.
✨قاضی حکم کرد: ملا در عوض یک پس گردنی به آن شخص بزند.!
ملا به این امر راضی نشد.
✨قاضی حکم کرد به عوض پس گردنی یک سکه طلا بایستی آن مرد به ملا بدهد. ناچار تسلیم شده و برای آوردن سکه از محکمه بیرون رفت.
✨ملا قدری به انتظار نشست، بعد در حالی که داشت در محکمه قدم میزد نگاهش به پس گردن کلفت قاضی افتاد پس درنگ نکرد و پس گردنی محکمی نثار قاضی کرد و گفت:
✨چون عیال در خانه منتظر من است و من زیاد وقت نشستن ندارم هر وقت آن مرد سکه را آورد شما در مقابل این پس گردنی آن سکه طلا را بگیرید.
↶【به ما بپیوندید 】↷
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ داستان زیبای حضرت موسی (ع)
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ﴿۲۱۷﴾
✨و بر خداى عزيز مهربان توكل كن (۲۱۷)
📚سوره مبارکه الشعراء✍آیه ۲۱۷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی #احکام_طهارت
#_فتاوای_امام_خامنه_ای_حفظه_الله_تعالی
#_سوالات_مبتلا_به
س 88: کودکى که هميشه خود را نجس مى کند، دست تر، آب دهان و باقىمانده غذايش چه حکمى دارد؟ کودکانى که دست تر خود را بر پاهايشان مى گذارند، چه حکمى دارند؟
ج: تا زمانى که يقين به نجاست آن حاصل نشده، حکم به پاکى مى شود.
♈️استفتائات مقام معظم رهبری♈️
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امامصادقعليهالسلامفرمودند:
📄مَن نَظَرَ إلي أبَوَيهِ نَظَرَ ماقِتٍ وَ هُما ظالِمانِ لَهُ لَم يَبقَلِ اللهُ لَهُ صَلاةً .
📜 کسی که با نظر کینه و بغض به پدر و مادر خود نگاه کند ، خداوند هیچ نمازی را از او نمی پذیرد ، هر چند آن دو به او ستم کرده باشند .
📚مستدرک الوسائل جلد ۱۵ صفحه ۱۷۶
🍁#حدیث_گرافی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥺داستانی که جوان گنهکار را آرام کرد...
🎙 #گزیده_سخنرانی حجتالاسلام حسینی قمی
#گزیده_مراسم_حرم
🤝 #مشکل_گشاست_علی (ع)
❣️
🆔@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
✨﷽✨
🌷حکایت
✨روزی کسی در کوچه پس گردنی محکمی به ملانصرالدین زد و سپس شروع به عذرخواهی کرد که ببخشید اشتباه کردم و شما را به جای کس دیگر گرفته بودم.!
✨ملا قانع نشد ، گریبان او را گرفت و پیش قاضی برد و ماجرا را باز گفت.
✨قاضی حکم کرد: ملا در عوض یک پس گردنی به آن شخص بزند.!
ملا به این امر راضی نشد.
✨قاضی حکم کرد به عوض پس گردنی یک سکه طلا بایستی آن مرد به ملا بدهد. ناچار تسلیم شده و برای آوردن سکه از محکمه بیرون رفت.
✨ملا قدری به انتظار نشست، بعد در حالی که داشت در محکمه قدم میزد نگاهش به پس گردن کلفت قاضی افتاد پس درنگ نکرد و پس گردنی محکمی نثار قاضی کرد و گفت:
✨چون عیال در خانه منتظر من است و من زیاد وقت نشستن ندارم هر وقت آن مرد سکه را آورد شما در مقابل این پس گردنی آن سکه طلا را بگیرید.
↶【به ما بپیوندید 】↷
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
💞تابستان سال 1389 بود. در حال رانندگی بودم حواسم نبود. ناگهان یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست! همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمر ایستاد.
چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم . شیشه های هر دو تامون پائین بود . یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد . منم مستقیم بهش نگاه میکردم.
گفتم، آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نرهستند. تو باید به من میگفتی خر. دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم.
سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم. یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام. منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش.
با اشاره اون، هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد.
این ماجرا به ما میگوید، کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive یعنی واکنش، و کلمه دیگری هست به نام creative یعنی خلاقیت. اگر دقت کنیم با جا به جائی حرف c یک واکنش تبدیل میشه به یک خلاقیت.
یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی. هم وقتمون رو میگرفت هم هزینه ساز بود.
رئیسم میگفت وقتی آخرش تو کلانتری باهم آشتی میکنیم چرا الان آشتی نکنیم. میلیونها انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدند؛ ولی امروز کل اروپا هوای هم رو دارن و متحدن.
۱-آخر هر جنگی صلحه
۲- عاقل کسی است که از تهدید فرصت میسازه ما هر دو تامون عاقل بودیم
۳- فحش دادن دلیل کسانی است که حق با آنها نیست
۴- وقتی کسی عصبانیت میکنه یعنی تونسته برتو چیره شود.
✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾
┄•●❥ @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔶💞تعریف اصل واقعه از زبان خود ریزعلی خواجوی:
" باجناقی داشتم که از میانه به خانه ما در روستا آمده بود و شب که شد قصد کرد که برگردد، هرچقدر به او گفتم که شب است و هوا هم بارانی، بگذار فردا صبح برو قبول نکرد که نکرد، گفت که دوستانش قرار است فردا برای بردن گوسفند به تهران بروند و او هم باید خودش را به آنها برساند. پس فانوسم را با تفنگ شکاری که داشتم برداشتم و با هم از کنار رودخانه راهی خانه رئیس ایستگاه راه آهن شدیم؛ وقتی او را سپردم به رئیس ایستگاه که برای رفتن راهنمایی اش کند، خودم کنار خط راه آهن را گرفتم و برگشتم، همین طور که می آمدم دیدم که بین دو تونل قطار که یک فضای باز 50 متری داشت کوه به شدت ریزش کرده و ریل را بسته است".
ریز علی اول قصد می کند موضوع را نادیده بگیرد و راهی خانه شود اما بعد یادش می افتد که قطار مسافربری در همین ساعتها از ایستگاه راه آهن حرکت می کند و قطعا در برخورد با این سنگهای عظیم سرنگون خواهد شد، پس تصمیم به بازگشت به ایستگاه راه آهن می گیرد تا مانع از حرکت قطار به این سمت شود.
" با سرعت به سمت ایستگاه می دویدم اما به یکباره دیدم که قطار آرام آرام در حال آمدن است، این وسط باد هم فانوسم را خاموش کرد، نمی دانم چه شد اما کتم را در آوردم و نفت فانوس را رویش ریختم و کبریت را کشیدم و آن را آتش زدم و شروع کردم به دویدن سمت قطار"
تا اینجای ماجرا در کتابهای درسی تقریبا آمده اما ریز علی می گوید که سوزنبان این شعله آتش را ندیده و او مجبور شده با تفنگ شکاری اش چند گلوله به هوا شلیک کند تا شاید قطار از حرکت بایستد.
" با تفنگ چند گلوله که به هوا زدم قطار ایستاد و سوزنبان آمد پایین و شروع به کتک زدن و دادن فحش و ناسزا به من کرد که مردک این چه کاری است که تو می کنی و چرا با تفنگ شلیک کردی و خلاصه هر چه می آمدم توضیح بدهم فایده ای نداشت و حسابی کتک خوردم؛ وقتی رئیس ایستگاه و بقیه رسیدند و من را مواخذه کردند گفتم که به خدا جلوتر کوه ریزش کرده و بیایید خودتان ببینید، وقتی رفتیم و دیدند که راست می گویم، همه من را تشویق کردم و حتی مسافران قطار دست من را بوسیدند که جانشان را نجات دادم و این واقعه به خیر گذشت".
بعد از این واقعه ریزعلی خواجوی به شدت بیمار شد و نزدیک به 40 روز در بیمارستان تبریز بستری می شود؛ " به علت شدت سرما و عرقی که بر اثر دویدن کرده بودم تمام ریه و رگهای خونی ام عفونت کرد و مجبور شدم برای درمان به تبریز بروم که من را عمل کردند و مجبور شدم همه گوسفندهایم را برای درمان بفروشم"
از او می پرسم که چطور شدی دهقان فداکار و وارد کتابهای درسی شد؟ می گوید که " یک روز در خانه بودم که در را زدند و گفتند رئیس آموزش و پرورش زنجان تو را خواسته، آخر آن موقع مدارس میانه زیر نظر آن ناحیه بود، گویا ماجرا را شنیده بود، من هم رفتم و آنجا از من خواست همه واقعه را برایش تعریف کنم، وقتی توضیح دادم آن را نوشت و سال بعد معلم روستا آمد در خانه مان که " ریزعلی مژده بده! تو رفتی توی کتابهای درسی! اسمم را گذاشته بودند دهقان فداکار
✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾
┄•●❥@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
سرخکردنیها پیرتان میکنند!
هرچیز به مدت طولانی در روغن سرخ شود باعث تسریع فرآیندهای التهابی در بدن میشود
این فرآیند سلولهای بدن را در معرض فرسودگی و پیرشدگی قرار میدهند.
#پیام_سلامتی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پندانـــــــهـــ
🔅سه قانون طلایی در زندگی :
🔅کسی راکه به شما
یاری میرساند ، فراموش نکنید
🔅نسبت به کسی که شما را
دوست دارد ،کینه نورزید
🔅به کسی که شما
را باور دارد خیانت نکنید
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
روے ﺩﯾــﻮﺍﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﺑﻨـــﻮﯾﺴﯿﺪ:
❤️#خـــﺪﺍﻫﺴـــﺖ❤️
نه ﯾـــک ﺑــﺎﺭ ﻭ ﻧـﻪ ﺩﻩ ﺑـاﺭ
که ﺻـــﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﯾـــﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﻮﺍﺿــﻊ ﺑﻨــﻮﯾﺴﯿــﺪ
❤️#ﺧـــــﺪﺍﻫﺴﺖ❤️
ســـﺮ ﺁﻥ ﺳــﻔﺮﻩ ے ﺧــﺎلے ﮐــﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ
ﺍﺷــﮏ ﯾﺘﯿﻢ ﺍﺳﺖ
❤️#ﺧــــــﺪﺍﻫﺴﺖ❤️
پشــﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔــلے ﭘﯿـﺮﺯنے ﮔﻔــﺖ:
❤️#ﺧـــــﺪﺍﻫﺴﺖ❤️
ﺁﻥ ﺟـــﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻤــﻪے ﺧﺴﺘــگے ﻭ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﻬــﺎ ،
ﺳﺮ ﺗﻌــﻈﯿﻢ ﻓﺮﻭ ﺑــﺮﺩ ﻭ ﭼﻨــﯿﻦ ﮔﻔﺖ:
❤️#ﺧــــــــﺪﺍﻫﺴﺖ❤️
ﮐﻮﺩﮐـــے ﺭﻓــﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺗــﺨﺘﻪ
گوﺷﻪ ﺗﯿﺮﻩ آن ﺗﺨﺘﻪ ﻧﻮﺷﺖ:
ﺩﺭ ﺩﻝ ﮐــﻮﭼﮏ ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﺯﯾـﺎﺩ ﺍﺳــﺖ
ﻭﻟـے ﯾﺎﺩ #ﺧـــﺪﺍهست
#خداياشـــــکرت❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوبان، دائمی اند
و ماندگار،
مهرشون خالص است
و همدلی شون شیرین
دوستان بهتر از جانم
سعادتتون پاینده،
مهرتون پایدار،
و بهترینهای خدا نصیبتون
#شب_خوش
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh