هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستانک
ثروتمندزاده اى در كنار قبر پدرش نشسته
بود و در كنار او فقیرزاده اى كه او هم
در كنار قبر پدرش بود.
ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى كرد
و مى گفت: صندوق گور پدرم سنگى
است و نوشته روى سنگ رنگین است.
مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در
میان قبر، خشت فیروزه به كار رفته است،
ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و
مشتى خاك، درست شده، این كجا و آن كجا؟
فقیرزاده در پاسخ گفت:
تا پدرت از زیر آن سنگ هاى سنگین
بجنبد، پدر من به بهشت رسیده
#سعدی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
📚موسی (ع) و درویش
#سعدی در بیان حکایتی می گوید:
موسی علیه السلام ، درویشی را دید از #برهنگی به ریگ اندر شده.
گفت:ای موسی ! #دعا کن تا #خدا عزوجل مرا کفافی دهد که از بی طاقتی به جان آمدم. موسی دعا کرد و برفت. پس از چند روز که از #مناجات باز آمد، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده.
گفت:این چه حالت است؟
گفتند: #خمر خورده و #عربده کرده و کسی را کشته. اکنون به #قصاص فرموده اند.
«وَلَوْ بَسَطَ اللّه ُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوَ فِی الاَْرْضِ؛ اگر خداوند درِ هر نوع #روزی را بر بندگانش می گشود، در زمین ستم پیشه می کردند». (شورا:27)
موسی علیه السلام ، به #حکمت جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش #استغفار .
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚موسی (ع) و درویش
#سعدی در بیان حکایتی می گوید:
موسی علیه السلام ، درویشی را دید از #برهنگی به ریگ اندر شده.
گفت:ای موسی ! #دعا کن تا #خدا عزوجل مرا کفافی دهد که از بی طاقتی به جان آمدم. موسی دعا کرد و برفت. پس از چند روز که از #مناجات باز آمد، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده.
گفت:این چه حالت است؟
گفتند: #خمر خورده و #عربده کرده و کسی را کشته. اکنون به #قصاص فرموده اند.
«وَلَوْ بَسَطَ اللّه ُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوَ فِی الاَْرْضِ؛ اگر خداوند درِ هر نوع #روزی را بر بندگانش می گشود، در زمین ستم پیشه می کردند». (شورا:27)
موسی علیه السلام ، به #حکمت جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش #استغفار .
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستانک
ثروتمندزاده اى در كنار قبر پدرش نشسته
بود و در كنار او فقیرزاده اى كه او هم
در كنار قبر پدرش بود.
ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى كرد
و مى گفت: صندوق گور پدرم سنگى
است و نوشته روى سنگ رنگین است.
مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در
میان قبر، خشت فیروزه به كار رفته است،
ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و
مشتى خاك، درست شده، این كجا و آن كجا؟
فقیرزاده در پاسخ گفت:
تا پدرت از زیر آن سنگ هاى سنگین
بجنبد، پدر من به بهشت رسیده
#سعدی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
📚موسی (ع) و درویش
#سعدی در بیان حکایتی می گوید:
موسی علیه السلام ، درویشی را دید از #برهنگی به ریگ اندر شده.
گفت:ای موسی ! #دعا کن تا #خدا عزوجل مرا کفافی دهد که از بی طاقتی به جان آمدم. موسی دعا کرد و برفت. پس از چند روز که از #مناجات باز آمد، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده.
گفت:این چه حالت است؟
گفتند: #خمر خورده و #عربده کرده و کسی را کشته. اکنون به #قصاص فرموده اند.
«وَلَوْ بَسَطَ اللّه ُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوَ فِی الاَْرْضِ؛ اگر خداوند درِ هر نوع #روزی را بر بندگانش می گشود، در زمین ستم پیشه می کردند». (شورا:27)
موسی علیه السلام ، به #حکمت جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش #استغفار .
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔻من آنم که خود میدانم
يكى از بزرگان را در مجلسى ، بسيار ستودند و در وصف نيكيهاى او زياده روى كردند. او سر برداشت و گفت : ((من آنم كه خود مى دانم . )) (خودم را مى شناسم ، ديگران از عيوب من بى خبرند.)
شخصم به چشم عالميان خوب منظر است
وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پيش
طاووس را به نقش و نگارى كه هست خلق
تحسين كنند و او خجل از پاى زشت خويش
🦚🦚🦚
حکایتهای #سعدی
#شعر
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔻حکایت سعدی
دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی باری این توانگر گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟ گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلّت خدمت رهایی یابی؟ که خردمندان گفتهاند نان خود خوردن و نشستن به که کمر شمشیر زرّین به خدمت بستن.
حکایتهای#سعدی
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆
آموزش دلبری بدون سانسوروسیاستهای همسرداری ودعاهای رفع اختلاف
eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21
#جویننشیضررکردی👆👆👆
🔻عطاشو به لقاش بخشيدم
📖جناب سعدي ميگه:
براي يه مستمندي مشكلي پيش امد يكي به او گفت :فلاني وضعش خيلي خوبه اگر بري پيشش حتما كمكت ميكنه
مستمند سمت خانه آن فرد رفت وقتي به اونجا رسيد ديد او اخم هایش را در هم كشيده و غضب الود و عصباني نشسته
نيازمند چيزي نگفت و از همان جا برگشت
به او گفتن چه شد؟
گفت:عطاشو به لقاش بخشيدم...
#سعدی
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆