eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.2هزار عکس
15.7هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بهشت 🌺ازهمان جایی شروع میشود که ❤به خدا اعتماد می کنی 🌺✨صبح آدینه تون بهشت ✨در این آدینه ی زیبای شهریور ماه 🌺ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ✨ﺳﻪ ﺗﺎ "س" 🌺ﺳﻌﺎﺩﺕ.. ﺳﻼﻣﺖ.. ﺳﺮﺑﻠﻨﺪﯼ ✨ﭼﻮﻥ ﭘﺮﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻪ ❤️آدینه تون بخیر @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
بنا به آمار ده درصد آمریکایی ها هرگز از ایالتی که در اون متولد شدن اصلا خارج نشدن و 40 درصد از اونها از کشور پا فراتر نذاشتن + منم بودم پامو از اونجا بیرون نمیذاشتم 😂 🆔 📸 http://eitaa.com/joinchat/3579904022Ca7da734213 🌍👆به مابپیوندید
✨رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ ✨فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ ﴿۵۳﴾ ✨پروردگارا به آنچه نازل كردى ✨گرويديم و فرستاده ات را ✨پيروى كرديم پس ما را در ✨زمره گواهان بنويس (۵۳) 📚سوره مبارکه آل عمران ✍آیه ۵۳ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 (( مارگیر )) 🌷شروع کردیم به گشتن، کل خونه رو زیر و رو کردیم، تا پیدا شد. سعید رفت سمتش برش داره که کشیدمش عقب. – سعید مطمئنی این زهر نداره؟ علی رغم اینکه سعید اصرار داشت مارش بی خطره، اما یه حسی بهم می گفت اصلا این طور نیست. آرومی بود و یه گوشه دور خودش چمبره زده بود، آروم رفتم سمتش و گرفتمش. ـ کوچیک هم نیست، این رو کجا نگهداشته بودی؟ ـ تو جعبه کفش 🌷مار آرومی بود ولی من به اون حس، بیشتر از چیزی که می دیدم اعتماد داشتم. به سعید گفتم سینک ظرف شویی رو پر آب کنه و انداختمش توی آب، به سرعت برق از آب اومد بیرون و خزید روی کابینت. 🌷ـ سعید شک نکن مار آبی نیست. اون که بهت دروغ گفته آبیه. بعید می دونم بی زهر بودنش هم راست باشه. چند لحظه به ماره خیره شدم. – خیلی آروم برو کیسه برنج رو خالی کن توی یه لگن و بیارش. 🌷سعید برای اولین بار، هر حرفی رو که می زدم سریع انجام می داد. دو دقیقه نشده بود با کیسه برنج اومد. خیلی آروم دوباره رفتم سمتش و با سلام و صلوات گرفتمش و انداختمش توی کیسه، درش رو گره زدم. رفتم لباسم رو عوض کردم. ـ کجا میری؟ 🌷ـ می برمش ، اونها حتما می دونن این چیه. اگر زهری نبود برش می گردونم. ـ صبر کن منم میام. و سریع حاضر شد. ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 صد_و_بیستم(( مرغ عشق)) 🌷اول باور نمی کردن. آخر در کیسه رو باز کردم و گفتم: ـ خوب بیاید نگاه کنید، این که دیگه این همه سر به سر گذاشتن نداره. کیسه رو از دستم گرفت، تا توش رو نگاه کرد، برق از سرش پرید. 🌷– بچه ها راست میگه، ماره، زنده هم هست. یکی شون دستکش دستش کرد و مار رو از توی کیسه در آورد و بعد خیلی جدی به ما دو تا نگاه کرد. – این مار رو کی بهتون فروخته؟ این مار نه تنها مار آبی نیست، که خیلی هم سمیه. گرفتنش هم حرفه ای می خواد، کار راحتی نیست. سعید بدجور رنگش پریده بود. 🌷– ولی توی این چند روز، هر چی بهش دست زدم و هر کاریش کردم، خیلی آروم بود. – خدا به پدر و مادرت رحم کرده. مگه مار، ؟ که به جای حیوون خونگی خریدی بردیش؟ رو کرد به همکارش 🌷ـ مورد رو به ۱۱۰ اطلاع بده، باید پیگیری کنن. معلوم نیست طرف به چند نفر دیگه مار فروخته، یا ممکنه بفروشه. سعید، من رو کشید کنار – مهران من دیگه نیستم، اگه پای خودم گیر بیوفته چی؟ دلم ریخت 🌷ـ مگه دروغ گفتی یکی بهت فروخته؟ ـ نه به قرآن ـ قسم نخور، من محکم کنارتم و هوات رو دارم. تو هم الکی نترس. خیلی سریع، سر و کله پیدا شد. . ✍ادامه دارد...... @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°
📜 👆 💎امیرالمومنین (ع): 🚪 قبل از آن که [مهدی] درب هایتان را بکوبد بسوی او بشتابید، اگر چه بر روی ابرها پرواز کنید یا سینه خیز بر روی برف (یخ) بشتابید ❄️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔴خدای مهربانتر از مادر! 🌺در زمان حضرت موسی(علیه السلام) جوانی بسیار مغرور زندگی می کرد.  ⛔️او همواره مادر پیرش را رنج می داد. بی مهری او به مادر به جایی رسید که روزی مادرش را به کول گرفت و بالای کوه برد و در آنجا نهاد تا طعمه درندگان بیابان شود!🔘هنگامی که مادرش را در آنجا نهاد و از آن کوه پایین آمد تا به خانه بازگردد...🌾مادرش در این فکر افتاد که مبادا پسرم در مسیر پرتگاه کوه بیفتد و بدنش زخمی شود و یا طعمه درندگان گردد! ☘لذا برای پسرش چنین دعا کرد: خدایا! پسرم را از طعمه درندگان و از گزند حوادث حفظ کن تا به سلامت به خانه اش بازگردد.✨از سوی خداوند به موسی(علیه السلام) خطاب شد: ای موسی! به آن کوه برو و منظره مهر مادری را ببین.💥 ببین مهر مادری چه ها می کند؟ جفا دیده اما دعا می کند.🌹موسی به آنجا رفت، وقتی مهر مادری را دریافت، احساساتش به جوش و خروش درآمد، که به راستی مادر چقدر مهربان است.💐خداوند به موسی(علیه السلام) وحی کرد: «ای موسی! من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم. 📚منبع: سرگذشتهای عبرت انگیز، محمدی اشتهاردی 💜اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ💖 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
چند قانون ضروری برای زندگی سالم و شاد خشمگين نخواهم شد نگران نخواهم شد در حفظ سلامت جسم و روانم میکوشم شكرگزارخواهم بود عزت نفسمو بالا میبرم نسبت به عزیزانم مهربان خواهم بود ❣ 🌸🍃🌺 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃 حکایت خر و زنبورها در چمنزاری خرها و زنبورها در کنار هم زندگی می کردند. روزی از روزها خری برای خوردن علف به چمنزار می آید و مشغول خوردن می شود. از قضا، گل کوچکی را که زنبوری در بین گلهای کوچکش مشغول مکیدن شیره بود، می کند و زنبور بیچاره که خود را بین دندانهای خر اسیر و مردنی می بیند، زبان خر را نیش می زند و تا خر دهان باز می کند او نیز از لای دندانهایش بیرون می پرد. خر که زبانش باد کرده و سرخ شده و درد می کند، عر عر کنان و عربده کشان زنبور را دنبال می کند. زنبور به کندویشان پناه می برد. به صدای عربده خر، ملکه زنبورها از کندو بیرون می آید و حال و قضیه را می پرسد. خر می گوید : « زنبور خاطی شما زبانم را نیش زده است باید او را بکشم.» ملکه زنبورها به سربازهایش دستور می دهد که زنبور خاطی را گرفته و پیش او بیاورند. سربازها زنبور خاطی را پیش ملکه زنبورها می برند و طفلکی زنبور شرح می دهد که برای نجات جانش از زیر دندانهای خر مجبور به نیش زدن زبانش شده است و کارش از روی دشمنی و عمد نبوده است. ملکه زنبورها وقتی حقیقت را می فهمد، از خر عذر خواهی می کند و می گوید: « شما بفرمائید من این زنبور را مجازات می کنم.» خر قبول نمی کند و عربده و عرعرش گوش فلک را کر می کند که نه خیر این زنبور زبانم را نیش زده است و باید او را بکشم. ملکه زنبورها ناچار حکم اعدام زنبور را صادر می کند. زنبور با آه و زاری می گوید: « قربان من برای دفاع از جان خودم زبان خر را نیش زدم. آیا حکم اعدام برایم عادلانه است ؟» ملکه زنبورها با تاسف فراوان می گوید: « می دانم که مرگ حق تو نیست. اما گناه تو این است كه، در این ماجرا، با خر جماعت طرف شدی که زبان نمی فهمد و سزای کسی که با خر طرف شود همین است» باید آهسته نوشت با دلی خسته نوشت گرم و پر رنگ نوشت روی هر سنگ نوشت تا بدانند همه: که اگر عقل نباشد ، جان نیست 🌼🍃 🍃🌼 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
✅به جای مصرف بیش از حد پمادهای شیمیایی، هلو بخورید! متخصصان نشان داده اند که خاصیت موجود در هلو به ترمیم و بازسازی پوست ملتهب ناشی از اشعه های مضر UV کمک می کند. قابل ذکر است عصاره هلو که در محصولات مراقبت از پوست یافت می شود می تواند پوست مرده را پاکسازی کند و سطح پوست را شاداب تر سازد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ هرگز اجازه نده که دنیا این پنج چیز را از تو بگیرد: لحظه ناب مناجات با خدا نیکی به والدین محبت به خانواده‌ احسان به اطرافیان و اخلاص در کردار ‍ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
#یاصاحب_الزمان_عج کدام جمعه ی موعود می زنی لبخنـــد؟ به این جهان کــه پرازقحطی تبسم شد!😔 #ایها_العزیز (روزهای چشم براهی) #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب به درگاه خدا براتون دعامیکنم تا فرداتون پرامید زندگیتون پویا عشقتون خدا حاجتتون روا و شبتون پرازآرامش باشه @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❤️هر کسی هم که تنهایت بگذارد او هرگز رهایت نمیکند دستان رحمت خداوند همیشه بر شانه های توست! ❤️وقتی خدایی این چنین بزرگ وتوانا پشتیبان توست؛ "چگونه میتوانی غمگین باشی؟" 🌹به بودنت دلم خوشه🌹 ❤️بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ❤️ ❣الهی به امیدتو❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آغاز هفته‌ای پربرکت باعطر خوش صلوات 💗اللّهُمَّ ✨🌸صَلِّ ✨✨💗عَلَی ✨✨✨🌸مُحَمَّد ✨✨✨✨💗وَ آلِ ✨✨✨✨✨🌸مُحَمَّد ✨✨✨✨💗وَ عَجّلْ ✨✨✨🌸فَرجَهُمْ ✨✨💗وَ اَهْلِکْ ✨🌸اَعْدَائَهُمْ 💗اجمعین @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃❤️🍃 نمۍدانم از نـور آفٺابـــــ☀️ اسٺ یا از ٺـ❤️ـو فقط مۍدانم صبــح بخیرهایٺ دنیاے مرا نورانۍ مۍڪند! السلام علیک یا صاحب الزمان عج ‌‌ 🕊┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄🕊 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رو به شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح بردن نام حسین بن علی می چسبد اَلسلام علَی الْحسَیْن و علی علی بْن الْحسین وعلی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین صلے الله علیڪ یا ابا عبدالله (ع) مثل یڪ دیوانہ و چشم انتـظار فصل عشـق مےشمارم ساعتها را تا محرم ، یا حسـین @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 9 شهریور ماه 1398 🌞اذان صبح: 05:07 ☀️طلوع آفتاب: 06:35 🌝اذان ظهر: 13:05 🌑غروب آفتاب: 19:34 🌖اذان مغرب: 19:52 🌓نیمه شب شرعی: 00:21 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 ⚜﷽⚜ ❣ذكر روز شنبه 🥀يا رَبَّ العالَمين 🌸اي پروردگار جهانيان هرڪس روزشنبه این نماز را بخواند خدا او را در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد [۴رڪعت ودر هر رڪعت حمد، توحید، آیة‌الکرسے] 📚مفاتیح الجنان @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🥛فواید مصرف آب قبل از صبحانه 👈🏻مبارزه با کبد چرب 👈🏻تضمین سلامت قلب 👈🏻افزایش سوخت و ساز بدن 👈🏻پیشگیری از پوسیدگی دندان ✅نیم ساعت قبل غذا=کمک به هضم ✅قبل حمام=کاهش فشارخون ✅قبل خواب=جلوگیری سکته قلبی ✅بین ورزش= کمک به کاهش وزن ✅1تا3 لیوان آب بین صبحانه تا ناهار= کاهش اشتها @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شنبه تون زیبا 🌷پنجره شنبه را 🍃رو به مهربانی باز کنید 🌸روزتون قشنگ 🌸خونه هاتون پرمحبت 🍃سهم امروزتون خوبی 🌺سهم زندگیتون عشق 🌺سهم قلبتون مهربانی 🍃سهم چشمتون زیبایی 🌼سهم عمرتون عزت ان شاءالله 🌼امیدوارم هفته خوبی رو 🍃 پیش رو داشته باشید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 💟در زيارت عاشورا كه 100 مرتبه لعن و100 مرتبه سلام دارد اگر يك بار بگوييم كافي است؟ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ ✨يَوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَكُمْ ✨مِنْ مَلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَمَا ✨لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ ﴿۴۷﴾ ✨پيش از آنكه روزى فرا رسد ✨كه آن را از جانب خدا برگشتى نباشد ✨پروردگارتان را اجابت كنيد آن روز ✨نه براى شما پناهى و نه ✨برايتان مجال انكارى هست (۴۷) 📚سوره مبارکه الشوری ✍آیه ۴۷ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((ژست یک قهرمان)) 🌷هر چند بعد از جمله محکمی که به سعید گفتم ... جسارتش بیشتر شد ... اما بدجور ترسیده بود ... توی صحبت ها معلوم شد که ... بعد از اینکه مار رو خریده ... برده مدرسه و چند تا از همکلاسی هاش هم ... توی ذوق و حال جوانی ... پاشون رو گذاشتن جای پای سعید و شیر شدنکه اونها هم مار بخرن ... و ترسش از همین بود ... 🌷عبداللهی ، افسر پرونده ... خیلی قشنگ با مورد سعید برخورد کرد ... و انصافا شنیدن اون حرف ها و نصیحت ها براش لازم بود ...  🌷سعید هم که فهمید باهاش کاری ندارن ... آروم تر شده بود... اما وقتی ازش خواستن کمک شون تا طرف رو گیر بندازن... دوباره چهره رنگ پریده اش دیدنی شده بود ... 🌷- مهران اگه درگیری بشه چی؟ ... تیراندازی بشه چی؟ ... به زحمت جلوی خنده ام رو گرفتم ... 🌷ـ وقتی بهت میگم اینقدر فیلم جنایی و آدم کشی نگاه نکن... واسه همین چیزهاست ... از یه طرف، جو می گیرتت واسه ملت شاخ و شونه می کشی ... از یه طرف، این طوری رنگت می پره ... 🌷قرار شد ... سعید واسطه بشه ... و یکی از سربازهای کلانتری ... به اسم همکلاسی سعید و خریدار جلو بیاد ... منم باهاشون رفتم ... پلیس ها تا ریختن طرف رو بگیرن ... سعید مثل فشنگ در رفت ...  🌷آقای عبداللهی که ازش تشکر کرد ... با اون قیافه ترسیده اش ... ژست قهرمان ها رو به خودش گرفته بود ... و تعارف تکه پاره می کرد ... ـ کاری نکردم ... همه ما در قبال جامعه مسئولیم ... و ... 🌷من و آقای عبداللهی به زحمت جلوی خنده مون رو گرفته بودیم ... آخر خنده اش ترکید ... و زد روی شونه سعید ... ـ خیلی کار خوبی می کنی ... با همین روحیه درس بخون... دیگه از این کارها نکن ... قدر داداشت رو هم بدون ... 🌷از ما که دور شد ... خنده منم ترکید ... - تیکه آخرش از همه مهمتر بود ... قدر داداشت رو بدون ...  با حالت خاصی بهم نگاه کرد ...  - روانی ... یه سوسک رو درخته ... به اونم بخند ... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((فیل و پیری)) 🌷خسته از برگشته بودم. در رو که باز کردم، یه نفر با صدای مضطرب و ناراحت صدام کرد. ـ آقا مهران برگشتم سمتش، انسیه خانم بود. با حالت بهم ریخته و آشفته 🌷– مادرت خونه نیست؟ ـ نه، دادگاه داشتن بیشتر از قبل بهم ریخت. ـ چی شده؟ کمکی از دست من برمیاد؟ سرش رو انداخت پایین ـ هیچی 🌷و رفت … متعجب، چند لحظه ایستادم. شاید پشیمون بشه برگرده و حرفش رو بزنه. اما بی توقف دور شد. رفتم داخل، سعید چند تا از هم کلاسی هاش رو دعوت کرده بود، داشتن دور هم فیلم نگاه می کردن. دوست هاش که بهم سلام کردن تازه متوجه من شد، سرش رو آورد بالا و نگاهی بهم کرد. 🌷– چیه قیافه ات شبیه علامت سوال شده؟ نشستم کنارشون و یه مشت تخمه برداشتم. ـ هیچی دم در انسیه خانم رو دیدم. خیلی بهم ریخته بود، چیزی نگفت و رفت. نگرانش شدم. با حالت خاصی زل زد بهم 🌷ـ تو هم که نگران هر احمق بیشعوری که رسید بشو. و بعد دوباره زل به صفحه تلویزیون ـ حقشه بلایی که سرش اومده، با اون مازیار جونش – برای مازیار اتفاقی افتاده؟ 🌷ـ نه، شوهرش می خواد دوباره ازدواج کنه. مردک سر پیری، فیلش یاد هندستون کرده. و بعد دوباره با حالت خاصی بهم نگاه کرد، چشم هاش برق می زد. 🌷– دختره هم سن و سال توئه، از اون هاست. دست مریم رو از پشت بسته ✍ادامه دارد..... @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°
🔅 (ص) : 🔸 خِيارُ اُمَّتِي المُتَأَهِّلونَ ، وشِرارُ اُمَّتِي العُزّابُ . 🔹«بهترين هاى امّت من ، همسرداران اند ، و بدترين هاى امّتم ، بى همسران اند .» 📚 جامع الأخبار : ص ٢٧٣ ح ٧٤٨ ✅ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh