eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸 عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿۸۵﴾وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ.. ما بر خدا توکل کردیم، بار الها ما را دستخوش فتنه اشرار و قوم ستمکار مگردان. و ما را به رحمت و لطف خود از شر ڪافران نجات ده. 📖 سوره مبارکه یونس/ ۸۵_۸۶ ❤ حضرت‌دلبر همین که می دانم هستی... همہ دلهـــــره‌های جهـــــان می میرند.. همیشه کنارم باش بهترین یارم ... 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
💥5 دسته افراد بیشتر مریض میشوند ✨افراد استرسی ✨افراد عصبی ✨افراد پر خور ✨افراد کم تحرک ✨افرادی که صبحانه نمیخورند (برای هم به اشتراک بگذاریم تا از بیماری ها در امان بمانیم) 👇👇🏿👇
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 👌️ به کسی که به تو بدی کرده، خوبی کن. 🌷 حاج اسماعیل دولابی 🔸از کمالات انسان این است که تا می‎تواند، کسی را رد نکند. انسانی که با حق‌تعالی انس و ربط کامل پیدا نمود، آن‌قدر قوی می‎شود که ممکن است اصلاً حالت رد نداشته باشد و هر کس را در حدّ خود پذیرا باشد و به او بهره دهد. 🔸 دیگر از کمالات انسان این است که با بدها احسان و خوبی کند: صِل مَن قَطَعَکَ وَ اعفُ عَمَّن ظَلَمَکَ وَ اعطِ مَن حَرَّمَکَ وَ اَحسِن اِلى مَن أَساءَ اِلَیکَ: با کسی که از تو بریده، رابطه برقرار کن و کسی را که به تو ستم کرده، ببخش و به کسی که از تو دریغ نموده، عطا کن و به کسی که به تو بدی کرده، خوبی کن. 🔸چون این کار بر خلاف مزاج انسان و مخالف با نفس اوست، اخلاص در آن بیشتر است و الاّ احسان به خوب‎ها چندان هنر نیست و مال مبتدیان است. که علم و حلم و رضا داشته باشد، کارش به انتها رسیده است. 🔸عفّت، همسایه‌ی عصمت است. 📚 مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 24 آبان ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:13 ☀️طلوع آفتاب: 06:40 🌝اذان ظهر: 11:49 🌑غروب آفتاب: 16:58 🌖اذان مغرب: 17:17 🌓نیمه شب شرعی: 23:05
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸میگن شروع هفته رو 🍃هرجورےشروع کنی 🌸تا آخرش 🍃همینجورےپیش میره 🌸منم ازخدا میخوام 🍃شروع هفته تون عالی باشه 🌸که تا آخر هفته 🍃عالی ترپیش بره 🌸تقدیم به شما 🍃شروع هفته تون پر از بهترینها 🌸وپر ازنعمت الهی 🍃امروزتون سرشار از موفقیت
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و پنجم ✍ بخش پنجم 🌸دلم برای تورج خیلی می سوخت ….. برای همین وقتی خواست گل بخره و به من گفت رویا توام بیا تو انتخاب کمکم کن…. منم روش و زمین ننداختم …. حتی وقتی جلوی شیرینی فروشی نگه داشتیم هم پرسید میای رویا با میل پیاده شدم و کیک رو انتخاب کردم …اون بازم یه چیزایی می گفت که منو به خنده مینداخت و با هم می خندیدیم … 🌸مثلا می گفت : این بار امتحان می کنیم… اگر دیدم زن گرفتن مزه میده بازم می گیرم ….خوب منم خندم می گرفت …. و همین طور شوخی می کرد…….ولی وقتی برگشتم تو ماشین با اوقات تلخ ایرج و عمه روبرو شدیم …. پشت در خونه ی مینا … دوباره همه به عمه التماس کردیم اخماشو باز کنه ….ولی اون چنان بغض داشت که نمی شد کاری کرد …. سوری جون در و باز کرد …با روی خوش… ولی خیلی دستپاچه یک جورایی می لرزید … پشت سرش آقای حیدری اومد و تعارف کردن و رفتیم تو سوری جون با من رو بوسی کرد ولی عمه روشو گردوند و رفت اون بالا نشست و کیفشو گذاشت روی پاش . انکار موقتی نشسته بود …. 🌸سوری جون گفت : تو رو خدا راحت باشین شکوه خانم …. عمه پشت چشمی نازک کرد و گفت : راحتم ممنون …..من رفتم پیش مینا …. اون باید میومد جلوی در رفتیم که ازش ایراد بگیرم … ولی وقتی دیدمش متوجه شدم چرا نیومده …. 🌸رنگ به صورت نداشت ، بدنش یخ کرده بود و دهنش اونقدر خشک بود که نمی تونست حرف بزنه ….. منو که دید خودشو انداخت تو بغل من و گریه افتاد … گفتم نکن الان صورتت خراب میشه دختر چی شده ؟ …. 🌸گفت رویا این ازدواج زورکی رو نمی خوام پشیمون شدم با این وضع هم خودمو بدبخت می کنم هم تورج رو… نمی خوام من هنوز مطمئن نیستم تورج منو دوست داشته باشه ….. گفتم داره ، به خدا خودش به من گفت همه ی هوش و حواسش تویی تو رو خدا تو دیگه اذیتش نکن به اندازه ی کافی ما تو خونه حرص شو در میاریم و اون بیچاره سکوت می کنه …. 🌸گفت : می دونم ولی اگر پدر و مادرش راضی نباشن من راضی نیستم … گفتم بیا تو دختر بزرگی هستی چرا نمی ری خودت اینا رو بهشون بگی نترس لولو خور خوره که نیستن حرفتو بزن منم کمکت می کنم بیا ….. ببین خوستگارات یکی منم یکی ایرج و یکی هم تورج خوب عمه رو هم که میشناسی به خدا مهربونه صبر داشته باش …. 🌸گفت : نه رویا من به تورج شک دارم شک دارم که خودش دلش بخواد با من ازدواج کنه تو معذورت اخلاقی قرار گرفته …. گفتم خوب به من بگو چطوری بالاخره بهت گفت میاد خواستگاری یا نه ؟ … زود باش بگو منتظرن …. گفت باور می کنی بازم هیچی … اون موقع که با تو حرف زدم زنگ زد و گفت مینا یک کم بهم فرصت بده و صبر کن ….بعد رفت و دیگه نیومد ….تا یک روز زنگ زد حال منو بپرسه بابام گوشی رو برداشت و بهش گفت تورج جان راست و حسینی یا این وری یا اون وری هر کاری می خوای بکنی الان وقتشه.. 🌸اونم گفته بود تا دوسه روز دیگه بهتون خبر میدم و دیشب زنگ زد و من گوشی رو بر داشتم گفت : خانم برای امر خیر مزاحم شدم وقت دارین فردا شب خدمت برسیم ….راستش من خود خواهانه اونو مجبور به این کار کردم …از پس گریه و زاری کردم بابام طاقت نیاورد و این حرفو بهش زد ، حالا از خودم بدم میاد چون اونقدر تورج رو دوست دارم که نمی خوام باعث آزارش بشم ….. در واقع ما به اون پیشنهاد ازدواج دادیم خوب اونم مجبور شده ……. 🌸دستشو گرفتم و گفتم بیا یک بار تو زندگی شجاعت به خرج بده و اینا رو جلوی همه بگو به خدا که آخرش به نفع تو میشه بیا …..معطل نکن …. اگر تو نگی من میگم ولی از دهن تو بشنون یک چیز دیگه اس ……. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و ششم ✍ بخش اول 🌸ایرج دست اونو محکم گرفت و نشوند سر جاش و گفت آروم باش داداش بشین درست حرف بزن ، آروم باش چیزی نشده … منم رفتم سراغ سوری جون گفتم: این طوری نمیشه شما اینجا وایستادین اونا تو اتاق بیاین بشینین رو در رو همه ی حرفاتون بزنین این بهترین کاره الان……. مینا خواهش می کنم اینقدر از خودت ضعف نشون نداه به خدا بَده,, از همه مهم تر ، تورج رو ناراحت میکنی ؛؛ داری با این کارت بدتر اونو مجبور می کنی ، تو دلت می خواد اون دلش به حالت بسوزه ؟…… بزار همه چیز با خوبی و خوشی تموم بشه…. 🌸سوری جون یک دست به صورتش کشید. مثل اینکه می خواست غبار غمی که تو دلش هست رو پاک کنه ، و گفت بریم راست میگه بهتره رو در رو حرف بزنیم ….. ایرج گفت : ….آقای حیدری ، چرا اینطوری می کنید ما اومدیم از دخترتون خواستگاری کنیم آخه چی شده شما عصبانی هستین ؟ آقای حیدری : گفت : آخه درد سر اینه که شکوه خانم باید این کارو بکنه که ایشون هم معلومه دلشون نمی خواد و رضا نیستن …. خوب من دنبال شما نفرستادم شما به این عنوان آمدید منزل ما ، باشه قدم سر چشم گذاشتید ولی من اینطوری دختر شوهر نمیدم ….. 🌸تورج گفت : مامان ؟ مامان ؟ ….عمه یک کم خودشو تکون داد و گفت همون طور که شما متوجه شدین این خواست تورج بوده که ما اینجایم ولی من به نظرش احترام می زارم … بحث من مینا نیست …. خوب من نمی خوام تا این درس خلبانیش تموم نشده حرف ازدواج رو بزنه تا ببینیم اون موقع چی قسمت میشه …. ولی خوب مثل اینکه اصرار داره ما هم ناچار تن در دادیم …. 🌸سوری جون اومد نشست نزدیک عمه و گفت … شما رو به خدا قسمتون میدم شکوه خانم رو در واسی که نداریم ، حقیقت رو به ما می گفتین … ما که علم غیب نداریم ، از دل شما خبر داشته باشیم خودتون باید بگین نظرتون چیه اونوقت ما صلاح بدونیم قبول می کنیم صلاح نباشه شما رو به خیر و ما رو به سلامت خواستگاری برای همینه دیگه دنیا که آخر نمیشه …..حالا ما همدیگر رو می شناسیم پس باید راست و حسینی حرف تون رو بزنین … به بچه ها هم کار نداشته باشین ….شما با این ازدواج موافق نیستی ؟ 🌸عمه گفت : ببین سوری خانم من خوشبختی بچه مو می خوام درست مثل شما …. سوری جون گفت : نه شما فقط یک کلام بگو موافقی یا نه همینو بگو بقیه اش باشه بعدا بحث می کنیم ……. همه چشمها طرف عمه بود …و اون به تورج نگاه می کرد …. آخر گفت: راستش چی بگم ؟ تورج خیلی اصرار داره من موافق نبودم ، ولی منو راضی کرده تا خدا چی بخواد هر چی قسمت باشه ….همه یک نفس راحت کشیدیم با اینکه حرف خیلی خوبی هم نزده بود مخالفت هم نکرد ….. 🌸ولی آقای حیدری گفت : شکوه خانم ما تورج خان رو خیلی دوست داریم از خدا هم می خوایم که اون داماد ما بشه ولی دوست نداریم شما ناراضی باشین از این واضح تر بگم ؟ شما الان برین فکراتونو بکنین ما به شما فشار نمیاریم البته اینم برای این می گم که می دونم این بچه ها همدیگر رو دوست دارن خدا رو شکر نه پسر شما ایرادی داره نه دختر من …خوب اگر این وصلت شد که چه بهتر اگر نشد حتما قسمت نبوده و جای دیگه ای قسمتشون رو پیدا می کنن ….. اصلا اصراری نیست، به خدا این عین حقیقته که خدمتون عرض می کنم ما هم بیشتر فکر می کنیم و شما هم همینطور تا روز دوشنبه بهم خبر میدیم ….. 🌸 اگر وصلت شد که میشینیم و با شما و آقای تجلی حرف می زنیم که شرط ما رضایت کامل و اشتیاق شماست …. اگر نشد هیچ دلخوری ما بین نباشه همین طور دوست و آشنا باقی می مونیم …… ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
💚پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: 🍀 یا عمار! اِذا سَلَكَ النّاسُ كُلُّهُمْ وادِياً وَ عَلِيٌّ سَلَكَ وادِياً فَاسْلُكْ وادِياً سَلَكَهُ عَلِيٌّ وَخَلِّ النّاسَ طُرّاً... 🍀 عمار! هر وقت دیدی که علی تنها به راهی می رود و همه ی مردم به راهی دیگر، تو مردم را واگذار و در مسیری برو که علی می رود... 📚 /ج۱۱/ص۶۱۳ 📚 /ج۱۳/ص۱۸۷ 〰➿〰➿〰➿〰➿〰 💚پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: 🔸إنَّ أعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللَّهِ یوْمَ القِیامَةِ أمشَاهُمْ 🔸فِی أرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ 🔸برترین مقام در پیشگاه خدا در روز قیامت 🔸برای کسی است که بیش از همه برای ارشاد 🔸و خیر خواهی مردم گام بردارد. 📚كافى، ج 2، ص 208.
✳️سلام علیکم میخواستم بدونم برای حلالیت گرفتن از کسی که پشت سرش غیبت کردیم و رومون نمیشه ازش حلالیت بگیریم میتوانیم پولی برای صدقه یا کار نیک بزاریم کنار و بگیم ثوابش اون دنیا بهش برسه ؟ ایت الله نوری همدانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✳️درصورت امکان ونداشتن مفسده حلالیت بگیرید واگر ممکن نیست برایش طلب بخشش ومغفرت کنید. انجام کار نیک وهدیه کردن ثواب برایش اشکال ندارد. ☀️ ✳️☀️ ☀️✳️☀️ ✳️☀️✳️☀️ منتشر کنید👇
🍃🌹يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ 🍃🌹شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا ﴿۴۵﴾ 🍃🌹اى پيامبر ما تو را گواه و بشارتگر 🍃🌹و هشدار دهنده فرستاديم (۴۵) 📚 سوره مبارکه الأحزاب ✍آیه ۴۵
قاضـــ🌺ـی و بـــ🌸ــهلول 🍃روزی بهلول نزد قاضی بغداد نشته بود که قلم قاضی از دستش به زمین افتاد. 🍃 بهلول به قاضی گفت: جناب قاضی کلنگت افتاد آنرا از زمین بردار. 🍃 قاضی گفت : واقعاً اینکه میگویند بهلول دیوانه است صحیح است آخر قلم است نه کلنگ 🍃 بهلول جواب داد:مردک تو دیوانه هستی که هنوز نمیدانی با احکامی که به این قلم مینویسی خانه های مردم خراب می کنی، تو بگو قلم است یا کلنگ؟ •┈••✾◆🍃🌸🍃◆✾••┈• @tafakornab @shamimrezvan •┈••✾◆🍃🌸🍃◆✾••┈
یه حکایتی بود میگفت یک سروان به سرباز دستور داد که اتاق منو رو مرتب کن و... تیسمار داره میاد، خلاصه سربازه از صبح شروع کرد نظافت و... اما تیمسار نیماد چند ساعت بعد که تیمسار آمد و سراغ سروان را از سرباز گرفت، سرباز گفت: تیمسار شمایی؟ تیمسار گفت: بله سرباز گفت: دهنت سرویسه از صبح جناب سروان منتظرته! حالا حکایت دولت روحانیه! مگه میشه رییس جمهور دستور بده، استانداری قبول نکنه!!! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
مهدی باکری رفتگر می شود در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاوم شد، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقا مهدی است. آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت. ادامه دادم، آقا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم. زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش. اشک تو چشمام حلقه زد. هر چی اصرار کردم، آقا مهدی جارو رو بهم نداد؛ ازم خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا دیگران متوجه نشن، رفتگر آن روز محله ما، شهردار اورمیه بود. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💎 فردی از کشاورزی پرسید: آیا گندم کاشته‌ای؟ کشاورز جواب داد: نه، ترسیدم باران نبارد. مرد پرسید: پس ذرت کاشته‌ای؟ کشاورز گفت: نه، ترسیدم ذرت‌ها را آفت بزند مرد پرسید: پس چه چیزی کاشته‌ای؟! کشاورز گفت: هیچ‌چيز، خیالم راحت است! 👈همیشه بازنده‌ترین افراد در زندگی، کسانی هستند که از ترس هرگز به هیچ کاری دست نمی‌زنند... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فریدون کمونیست شده بود. از او پرسیدند: فریدون میدونی کمونیسم یعنی چه؟ گفت: میدانم گفتند: میدانی اگر دو تا اتومبیل داشته باشی و یکی دیگر اتومبیل نداشته باشد ناچار خواهی بود یکی از آن دو را بدهی!؟ گفت: بله کاملاً حاضرم همین حالا گفتند: میدانی اگر دو تا الاغ داشته باشی باید یکی را بدهی به کسی که الاغ ندارد! گفت: با این مخالفم! این کار را نمی توانم انجام دهم... گفتند: چرا این که همان منطق است و همان نتیجه؟ گفت: نه این همان نیست چون من الان دو تا الاغ دارم ولی دو تا اتومبیل ندارم! بسیاری از مردم تا زمانی به شعارهای زیبایشان پایبند هستند که منافع خودشان در خطر نباشد آنها قشنگ حرف میزنند اما در مقام عمل هرگز بر اساس آنچه میگویند رفتار نمی كنند. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار: 🌸حکایت اول: از کاسبی پرسیدند: چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟ گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند!!!؟ 🌸حکایت دوم: پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود... پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!! پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید: انشاءالله خدا او را هدایت میکند...! دختر گفت: پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟؟!!!!... 🌸حکایت سوم: از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟؟... گفت: آری... مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛ یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم.. صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد...! گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم... گفتند: پس تو بخشنده تری...! گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد!! اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم...!! 🌸حکایت چهارم: عارفی راگفتند: خداوند را چگونه میبینی؟! گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، اما دستم را میگیرد.... @tafakornab @shamimrezvan
این تخمه جادویی سرشار از منیزیم بوده و برای ❣پروستات ❣انگل زدایی ❣پوکی استخوان ❣کاهش کلسترول ❣وپیشگیری از سرطان مفید است
✨﷽✨ ✨ شادمان‌ترین مردم، بهترین چیزها را در زندگی ندارند بلکه آنها بهترین "برداشت" را از زندگی دارند به امید برداشت های خوب از زندگی.🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ايمان دارم😇 که قشنگترین عشق💞 نگاہ مهربان خداوند💕 به بندگانش است زندگی را به او بسپار و مطمئن باش تا وقتی که پشتت به خدا گرم است تمام هراس های دنياخندہ دار است شبتون بخیر عزیزان✨🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘🌸به جهان خرّم از آنم که جهان خرم از اوست🌸☘ 💖عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست💖 🍃الهی به امید تو🍃 🌺 بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 سلام روزتون بخیر و نیکی 🌹 یکشنبه خود را معطر  می کنیم به عطر دل نشین صلوات بر حضرت محمد و آل مطهرش 🌸 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ 🌸 وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹 در پناه لطف خدا و عنایت حضرت محمد(ص) و خاندان پاکش علیهم السلام روزتون پر خیر و برکت ان شاءالله 🌹زیارت معصومین علیهم السلام روزی دنیا و آخرت شما ان شاءالله 🌹 یکشنبه تون پر خیر و برکت
❤️ ❤️ 💚 💚 💝 💝 ترسم که شعر مزار من این شود او هم جمال یوسف زهرا ندید و رفت😭 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹
از دور سلامم بہ تو اے اے پیڪر صد پاره شده زخمے خنجر جانم بہ فــدا ےتو و یاران شهیدٺ لبیڪ ڪشتہ‌ے بےسر به رسم ادب هرروز: السلام علی رسول الله وآل رسول الله السلام علیک یااباعبدالله الحسین(ع) السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا جمیعاورحمت الله
👆 = 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 25 آبان ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:14 ☀️طلوع آفتاب: 06:41 🌝اذان ظهر: 11:49 🌑غروب آفتاب: 16:57 🌖اذان مغرب: 17:16 🌓نیمه شب شرعی: 23:05
👆 🌸 یکشنبه ۱۰۰ مرتبه 💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐 🌸ای صاحب جلال و بزرگواری 💗این ذکر موجب فتح و نصرت می‌شود 👇 ✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛ رکعت اول⇦حمدو3ڪـوثر رکعت دوم⇦حمدو3توحید 📚جمال الاسبوع۵۴