هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســـــ🌸ــــلام
آخرین شنبه بهمنماه
واولین شنبه ماه رجبتون عالی
امروز از خدا
برای تک تکون اینگونه
دعا کردم..
الــــ🌸ـــــهی 🤲
همه چیزتون عالی باشه
حس وحالتون عالی
لحظه هاتون عالی
و از همه مهمتر
زندگیتون عـــالی باشه
🌸 شروع هفته تون عالی
خاطره دوم از شهید ازدواج (حاتمی)
که الان بدست بنده رسید☺️
سلام علیکم
ممنون میشم ماجرای ما رو در مورد (شهیدحاتمی) مسول کمیته ازدواج بزارین تو کانالتون
چند سال پیش، با تعدادی از خواهران و برادران شیرازی راهی جنوب بودیم/تقریبا 10تا اتوبوسی میشدیم/
ما هم به عنوان راوی نوکریشونُ میکردیم، تقریبا هر 4الی 5 ساعتی میرفتیم تویِ یکی از اتوبوس ها
از اهواز حرکت کردیم به سمت هویزه،استثنائا فرصت کردم 3تا از ماشین ها رو برم(تقریبا هر ماشینی نیم ساعت)
ماجرای شهید حاتمی رو هم بین روایت ها مطرح کردیم
آخرین ماشین که رسید، ماشینی بود که ما وستر شده بودیم(یکی از اتوبوس پسرا)
بچه ها با چه شور و حالی دوره کرده بودن ما رو و میگفتن قبر شهید حاتمی کجاست
وقتی رسیدیم اونجا، با تعجب همه دیدیم که حدود 50الی 60 تا از دخترایِ خودمون حلقه زدن دور شهید حاتمی و چه حالات معنوی.... /لباسا و پرچم های مخصوصی داشتیم که مشخص بود از کجا اومدیم و اهل کدوم شهریم/
همینجوری منتظر بودیم، که مسول کاروان که بنده خدا هم شاهد ماجرا بود و میدید پسرا مثل اسپند رو آتیش دل تو دلشون نیست، گفت:کاروان شیراز حرکت
اصلا یه وضع عجیبی شده بود، همه منتظر بودن که یهو گفتن حرکت
من دیدم چاره ی دیگه ای نیست
سریع رفتم بالا سر شهید حاتمی گفتم:خواهرای محترم
از خود گذشتگی نشون بدین، پسرا هم گره تو کارشون هست
یهو همه الفرار
پسرا رو نگو، که مثل بچه های مدرسه ای که فقط منتظر شنیدن زنگ آخر هستن تا فرار رو بر قرار ترجیح بدن. هاج و واج منتظر بودن
بین پسرا یه جوون 27. 28 ساله ای بود(فکر کنم اسمش وحید بود) که از اون شلوغ های شیراز بود، از اون مجید سوزوکی های امروزی که فقط کارش موتور و تیپ و رفیق بازی و لوتی بازی بود
لحظه ای که خواهرا بلند شدن،/هنوز یه چند نفری بودن/
دیدم پسرا به سرعت... خودشون رسوندن اونجا... که یه وقت دیدم همون جوون خودش رو کامل انداخت رو قبر شهید حاتمی و کاملا دراز کشید رو قبر شهید حاتمی و قبر و بغل گرفت
جوری که هیچکس دیگه ای دستش به قبر نمیرسید
گفتم چیکار میکنی وحید آغو
گفت:حاجی ولمون کن، بعد یه عمری که نَنَمون(مامانم) نتونست برام زن پیداکنِ
یه نفر پیدا شده میتونه کار 100 تا ننه رو انجام بده
امروز نمیخواد 100تا زن پیدا کنِ
در حق ما برادری کنِ و فقط برا من زن پیدا کنِ
اونجا بود که بقیه ی رفقا بیخیال خودشون شدن و مجلس شد خنده و درخواست حاجت از شهید حاتمی برا نز گرفتن وحید آغویِ گل
یاعلی3
کانالهای ما را دنبال کنید👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
خاطره شهید ازدواج🤦♂😁
منو حمید رفته بودیم راهیان نور به نیت حاجت ازدواج گرفتن از شهید حاتمی🙈
هر لحظه که میرفتیم سر مزار این شهید شلوغ بود و همیشه هم خواهران سر مزار بودن😂🙈
و منو و دوستم قسمت نمیشد بریم و خلوت کننیم با شهید عزیز
تا اینکه نقشه ای کشیدم 😈😅
ساعت اخر که اونجا بودیم با هم رفتیم دیدیم بازم دو تا خانوم نشستن سرمزار😤
فکری به ذهنم رسید رفتیم جلو به اون دوتا دختر خانوم گفتم ،
درسته این شهید حاجت ازدواج میده؟
اون دوتا خانوم گفتن بله
گفتم شما هم همین حاجتو دارید؟
دو تاشون به هم نگاه کردن و ریز لبخند زدن چیزی نگفتن
هیچی منم گفتم خانومهای محترم منو دوستمو میپسندید ؟اون بیچاره ها مات و مبهوت به ما نگاه میکردن منم خیلی جدی گفتم
گفتم خانوما شهید حاتمی ما دو تا رو فرستاده کدومتون ،کدوممونو انتخاب میکنید؟😄😄
خانوما برگشتن یک نگاه عاقل اندر سفیه به ما کردنو پا بفرار گذاشتن🤣🤣🤣🤣
ما هم نشستیم تا دلت بخاد با شهید خلوت کردیم و حلالیت هم خواستیم از شیطنتی که کردیم😂
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
درختی را که در غیر فصل بار بدهد باید از ریشه درآورد.
روزی بود روزگاری بود، زمستان و برف بود . صاحب باغ که از خانه ماندن خسته شده بود با خودش گفت:
برم به باغم سری بزنم. به باغش رفت برف روی زمین نشسته بود باغبان گفت:
دو سه ماه دیگر درختانم دوباره به بار می نشیند. ناگهان چشمش به درخت انجیری افتاد که بر شاخه هایش چند تا انجیر روییده بود.
باغبان با تعجب گفت:
نکند خواب می بینم؟ این فصل و میوه انجیر؟ باغبان با خودش گفت:
بهتر است میوه ها را به پادشاه هدیه کنم تا جایزه ای به من بدهد. با این فکر به طرف قصر پادشاه راه افتاد. دربانها پرسیدند:
با شاه چکار داری؟ باغبان گفت:
آمده ام هدیه مخصوص به شاه تقدیم کنم. شاه از دیدن انجیرها خوشحال شد. دو سه تا انجیر خورد و گفت:
از این باغبان در قصر پذیرایی کنید تا برگردم. باغبان فکر کرد که شاه برمی گردد و جایزه ی خوبی به او می دهد موضوع این بود که شاه به شکار می رفت. شکار شاه چند روزی طول کشید وقتی به قصر برگشت دلخور و ناراحت به اتاق خوابش رفت. چون نتوانسته بود شکار کند، کسی هم جرات نکرد درباره باغبان با او حرفی بزند.
چند روز گذشت. صاحب باغ با اعتراض گفت: به شاه بگویید مرا مرخص کند ولی آنها جواب درستی به او ندادند. باغبان صدایش بلند شد. داد و بیداد راه انداخت و خودش را به در و دیوار کوبید. آنها هم ناراحت شدند و او را بعنوان دیوانه به تیمارستان فرستادند صاحب باغ مدتها در تیمارستان ماند دیگر کسی باور نمی کرد که او سالم است و دیوانه نیست.
از قضای روزگار یک روز شاه با درباریانش برای بازدید از تیمارستان به آنجا رفت باغبان او را دید و تمام ماجرا را برای شاه تعریف کرد. شاه خندید و گفت: چه سرنوشت بدی داشته ای. حالا دستور می دهم که تو را آزاد کنند. و بعد تو را به خزانه من ببرند و هر چه خواستی بردار باغبان به خزانه جواهرات شاه رفت.
مدتی در خزانه گشت و به خزانه دار گفت: آنچه من می خواهم در اینجا نیست. پرسیدند:
تو چه می خواهی؟ باغبان گفت: به دنبال یک تبر تیز و یک جلد قرآن می گردم. خبر به پادشاه رسید. باغبان را صدا کرد و گفت: چرا به جای جواهرات ( تبر و قرآن ) می خواهی !
صاحب باغ گفت: تبر را به دلیل این می خواهم که با خود به باغ ببرم و درختی را که بی موقع میوه داد و مرا به این درد و رنج انداخت ببُرم و قرآن را هم به این دلیل که پیش فرزندانم ببرم و آنها را به قرآن قسم بدهم که به طمع مال و دنیا و جایزه به کارهایی مثل کاری که من کردم دست نزنند.
از آن به بعد، به کسی که می خواهد محبت و لطف بی موقع انجام دهد می گویند:
درختی را که در غیر فصل بار بدهد باید از ریشه درآورد.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
تدیبر نمودن بهلول
آورده اند روزي بهلول از راهی می گذشت. مردي را دید که غریبوار و سر به گریبان ناله می کند.
بهلول به نزد او رفت سلام نمود و سپس گفت: آیا به تو ظلمی شده که چنین دلگیر و نالان هستی. آن مرد گفت:
من مردي غریب و سیاحت پیشه ام و چون به این شهر رسیدم، قصد حمام و چند روزي استراحت نمودم و چون مقداري پول و جواهرات داشتم از بیم سارقین آنها را به دکان عطاري به امانت سپردم و پس از چند روز که مطالبه آن امانترا از شخص عطار نمودم به من ناسزا گفت و مرا فردي دیوانه خطاب نمود.
بهلول گفت: غم مخور من امانت تو را به آسانی از آن مرد عطار پس خواهم گرفت. آنگاه نشانی آن عطار را سوال نمود و چون او را شناخت به آن مرد غریب گفتمن فردا فلان ساعت نزد آن عطار هستم تو در همان ساعت که معین می کنم در دکان آن مرد بیا و با من ابداً تکلم منما . اما به عطار بگو امانت مرا بده. آن مرد قبول نمود و برفت.
بهلول فوري نزد آن عطار شتافت و به او گفت: من خیال مسافرت به شهر هاي خراسان را دارم و چون مقداري جواهرات که قیمت آنها معادل 30 هزار دینار طلا می شود دارم ، می خواهم نزد تو به امانت بگذارم تا چنانچه به سلامت بازگردم آن جواهرات را بفروشی و از قیمت آنها مسجدي بسازی.
عطار از سخن او خوشحال شد و گفت: به دیده منت. چه وقت امانت را می آوري ؟
بهلول گفت: فردا فلان ساعت و بعد به خرابه رفت و کیسه اي چرمی بساختو مقداري خورده آهنی و شیشه در آن جاي داد و سر آن را محکم بدوخت و در همان ساعت معین به دکان عطار برد. مرد عطار از دیدن کیسه که تصور می نمود در آن جواهرات است بسیار خوشحال شد و در همان وقت آن مردغریب آمد و مطالبه امانت خود را نمود. آن مرد عطار فوراً شاگرد خود را صدا بزد و گفت: کیسه امانت این شخص در انبار است. فوری بیاور و به این مرد بده . شاگرد فوری امانت را آورد و به آن مرد داد و آن شخص امانت خود را گرفت و برفت و دعای خیر براي بهلول نمود.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
کلّهاش بوی قورمه سبزی میدهد
امروزه در دورهی تمدّن و پیشرفت برای از میان بردن مخالفان روشهای بی رحمانه و وحشیانهای وجود دارد ؛ فکرش را بکنید که در گذشته چگونه میتوانستهاند؟ یکی از شیوهها در دورهی صفویه برای کشتن مخالفان این بود که از کلهی مخالفان قورمه سبزی درست میکردند . چه کار زشت و بی انصافانهای؟ البته در بسیاری از دورهها و حتی امروزه نیز از این بدتر است .
این زبانزد ( ضرب المثل) از همین داستان ریشه میگیرد .در بارهی کسی که دنبال دردسر خطرناکی بوده که میتوانسته منجر به مرگ او شود این زبان زد را به کار می بردند .
در صفحه 495 از کتاب تاریخ ایران نوشته پیگولوسکایا و چهار تاریخ نویس دیگر
میخوانیم : « شاه اسماعیل دوم صفوی کوشید تا برای استواری پایه قدرت خویش اعدامهای دسته جمعی به راه اندازد از جمله شش برادر خود را که در قزوین ساکن بودند اعدام کرد و احکامی برای قتل دیگر کسان خود که در ایلات زندگی میکردند صادر نمود...»و در صفحه 513
میخوانیم : « شاه عباس قیام مردم را با بی رحمی فوقالعاده خاموش میکرد. مثلاً در گیلان تمام افراد قبیلهی جیک را بلا استثنا معدوم ساختند و ایل کُرد مُکری و ایل قزلباش تکه لو به همین سرنوشت دچار شدند .»
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌷🌷🌷
#داستان_واقعی
کشاورزی فقیر از اهالی اسکاتلند بود. یک روز او از باتلاقی که نزدیک مزرعهاش بود صدای درخواست کمکی را شنید. فورا خود را به باتلاق رساند، پسری وحشتزده که تا کمر در باتلاق فرورفته بود فریاد میزد و تلاش میکرد تا خود را آزاد کند. کشاورز با تلاش زیاد بهوسیله طناب و چوب او را از مرگ تدریجی و وحشتناک نجات داد.
فردای روز حادثه کالسکهای مجلل جلوی منزل محقر کشاورز توقف کرد و مرد اشرافزادهای از آن پیاده شد و به خانه پیرمرد رفت. او خود را پدر همان پسر معرفی کرد و پس از سپاسگزاری خواست که کار او را جبران کند، چون کشاورز زندگی تنها فرزندش را نجات داده بود.
کشاورز اما قبول نکرد که پولی بگیرد. در همین موقع پسر کشاورز وارد خانه شد. اشرافزاده گفت:اجازه بدهید به منظور قدردانی، فرزندتان را همراه خود ببرم تا تحصیل کند اگر همانند خودت شرافتمند و نوعدوست باشد به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار میکنی.
پس از سالها پسر کشاورز از دانشکده پزشکی فارغالتحصیل شد و همین طور به تحصیل ادامه داد تا در سراسر جهان بهعنوان الکساندر فلمینگ کاشف پنیسیلین مشهور شد. سالها بعد پسر همان اشرافزاده به ذاتالریه مبتلا شد و تنها چیزی که توانست برای بار دوم جان او را نجات دهد، داروی کشف شده توسط فرزند آن پیرمرد کشاورز بود.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
✴️•⇦ اگر روزانه ۱۰ عدد مغز بادم پوست کنده را میل کنید برای تقویت اعصاب و افزایش حافظه مفید است
📝•⇦ همچنین باعث تسریع در رشد کودکان نیز می شود
┄┄┄❅✾❅┄┄┄
به جمع ما بپیوندید 👇🏻👇🏻🤔
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
نذارید قهرهاتون طولانی بشه
نذارید بغضهاتون طوفان بشه
نذارید دلهاتون احساسِ
سنگینی کنه
با حرفی
آغوشی
نگاهی
یک نقطه ی پایان بذارید
ادامه دادن یعنی غرور
و غرور
تمرینِ جدایی میاره
┄❊○🍃❤️🍃○❊┄
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَمَنْ یُجیبْ...
حالِ دلم اضطراری است!
در این دنیای شلوغ و هزار رنگ
دل خوشم به بودنت... داشتنت...
بـدم ... بـدم... بـد !
اما کنار تو آرام میشوم ..
شبم را با یادت بخیر کن🌙
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌹🍃
یک روزدیگر☀️
یک برکت دیگر
وفرصت دیگربراے زندگی
خدایا❣
تو را سپاس بخاطر روزی دیگر
و آغازی نو
با نام توآغازمی کنیم
🍃🌹خدایا به امیدخودت🌹🍃
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام آخرین یکشنبه بهمن ماه
دهانمان را خوشبو کنیم
به عطر دل نشین صلوات
بر حضرت مُحَمَّدٍ و خاندان مطهرش 🌸🍃
ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ
اللهم صل ؏ محمد وآل محمد
ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ
اللهم صل ؏ محمد وآل محمد
ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ
اللهم صل ؏ محمد وآل محمد
ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❤️ #سلام_امام_زمانم
💚 #سلام_آقای_من
💝 #سلام_پدر_مهربانم
نفس بده تا برایت نفس نفس بزنم
نفس به جز تو نخواهم برای کس بزنم
مرا اسیر خودکرده ای آقا دعایی کن
که آخرین نفسم را در رکابت بزنم
❤️ اللّهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّڪَ_الفَرَج❤️
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#اربابمســـــلام !
هر صبح سلامی به
گل روی تو"ارباب"
چون یادگل روی تو،
یادآور عشق اســــــت
أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ
#سلامروزتونکربلایی
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_روز☝️#محبت_دلها☝️
🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #یکشنبه 26 بهمن ماه 1399
🌞اذان صبح: 05:28
☀️طلوع آفتاب: 06:52
🌝اذان ظهر: 12:18
🌑غروب آفتاب: 17:45
🌖اذان مغرب: 18:04
🌓نیمه شب شرعی: 23:37
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#تدبردرقرآن
❓#آیاجهلونادانیرافعگناهومعصیتدرآخرتاست؟
🌸 وَإِذَا جَاءكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
🔹 ️هرگاه آنان که به آیات ما میگروند نزد تو آیند بگو: سلام بر شما باد، خدا بر خود رحمت و مهربانی را فرض نمود، که هرکس از شما کار زشتی به نادانی کرد و بعد از آن توبه کند و اصلاح نماید البته خداوند بخشنده و مهربان است.
📖 سوره انعام/۵۴
❤ حضرت حقتعالی به صراحت #جهل و #نادانی را رافع و از بینبرندۂ گناه نمیداند بلکه باید انسان نادان، دانا گشته و توبه کند و گناه خود را اصلاح و جبران نماید تا مشمول رحمت حضرت حق شود.
🔹 مثال: کسی فکر میکند غیبت فقط باید در جمع باشد و اگر انسان در مورد فردی به کسی که امین و رازدار است، پشت سرش حرفی بزند، غیبت نکرده است. اگر چنین کسی با این گناه از دنیا برود، بیاطلاعی او از گناهبودنِ کاری که انجام میدهد، باعث بخشش او نخواهد شد،
🔹چرا که اگر قرار باشد "کسی اگر نداند کاری گناه است و مرتکب آن شود و خدا ببخشد"، پس یادگیری علم نوعی ضد ارزش محسوب میشود، چرا که نادانان شامل عفو خداوند میشوند که دانایان نمیشوند، و اگر چنین بود طبق حدیث نبوی (ص)، نماز یک انسان عالم فضیلت دو صد چندانی نسبت به نماز یک انسان نادان نداشت.
🌸 قلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمي وَ الْبَصيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ بگو: آیا نابینا با بینا یکسان است و آیا تاریکیها با نور یکی هستند؟📖 سوره رعد/۱۶
🔹آیهٔ فوق علم را به بینایی و نور، و نادانی را به کوری و ظلمت تشبیه میکند.
🌸هلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ️آيا كسانى كه میدانند و كسانى كه نمیدانند يكسانند، تنها خردمندانند كه پندپذير هستند.
📖 سوره زمر/۹
🔹آیه به صراحت و روشنی ارزش دانش و علم و عالم بر نادان را بیان کرده است.
🌸 فاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ
️اگر نمیدانيد از اهل ذکر (و دانشمندان امت) سؤال کنید.
📖 سوره انبیا/۷
❤ پس حضرت حقتعالی در این آیه به وضوح، پرسیدن را بر انسان تکلیف و واجب دانسته و گناه از روی نادانی را عاملِ توجیه در قیامت نمیداند.
🔹و در آیهٔ زیر عدم بهرهگیری و استفاده از عقل فردی و عقل و دانش علماء را، عامل دوزخیشدن برخی انسانها در جهنم میداند.
🌸وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا في أَصْحابِ السَّعيرِ
️و گفتند: اگر گوش داده بودیم یا تعقل میکردیم، از دوزخیان نبودیم.
📖 سوره ملک/۱۰
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸 #ذکرروز یکشنبه ۱۰۰ مرتبه
💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐
🌸ای صاحب جلال و بزرگواری
💗این ذکر موجب فتح و نصرت میشود
#نماز_آمرزش👇
✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود
↻2رڪعت ؛
رکعت اول⇦حمدو3ڪـوثر
رکعت دوم⇦حمدو3توحید
📚جمال الاسبوع۵۴
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے☝️
✅ هر ویتامین را چه ساعتی بخوریم تا جذب شود؟
صبح: ویتامین C_ آهن و B1
عصر: کلسیم_ منیزیم
ویتامینی که همراه غذاهای سالم باید خورده شود: ویتامینA,E,D
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام 😊✋
صبح یکشنبه تون زیبا ☕️🌺😊
💗آخرین یکشنبه بهمن ماهتون
🌷عالی و بینظیر
💫ان شاءالله امروز
💗برای تک تک دوستانم
🌷همون روزی بشه که
💫آرزوشـو دارند
💗پراز خیر و برکت
🌷پراز دلخوشی
💫پراز موفقیت و
💗پراز محبت خدا در زندگی
🌷روزتون زیبا و درپناه خدا
💗تقدیم با احترام
🌷به دوستان گلم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
⭕️ #من_میترانیستم ⭕️
👈قسمت 9️⃣3️⃣
آقای هویدافر و خواهرش هر دو از معلم های دوره ی عقیدتی بودند. آقای هویدافر در یکی از جلسات از همه ی افراد کلاسی خواست که دعای نور حضرت زهرا (س) را حفظ کنند و در همان جلسه تأکید زیادی روی دعای نور کرده بود و قرار گذاشته بود که بعد از حفظ دعا توسط افراد کلاسی، تفسیرش را هم درس بدهد. زینب همان شب در خانه دعا را حفظ کرد. شب که خوابید، خواب عجیبی دید که آن خواب را صبح برای من تعریف کرد. زینب خواب دید که یک زن سیاهپوش در کنارش مینشیند و دعای نور را برایش تفسیر می کند. آنقدر زیبا تفسیر را می گوید که زینب در خواب گریه می کند. زینب در همان عالم خواب وقتی تفسیر دعا را یاد می گیرد، به یک گروه کودک تفسیر را یاد می دهد؛ کودکانی که در حکم انبیا بودند. زینب دعای نور را در خواب می خواند. البته نه خواندن عادی؛ خواندنی از اعماق وجودش، وقتی زینب دعا را میخواند، رودخانه و زمین و کوه هم گریه می کردند. زینب آن شب در عالم خواب حرف هایی را شنیده و صحنه هایی را دیده بود که خبر از یک عالم دیگر می داد. او از من خواست که خوابش را برای هیچ کس حتی مادرم تعریف نکنم.
با وجود روحیه ای که داشت، در جمع و کنار دوستان و دیگران خیلی عادی رفتار می کرد. با خوشرویی و لبخند با همه برخورد می کرد. یک روز قرار بود که از طرف جامعه ی زنان به اردو بروند. صبح زود با هم از خانه بیرون رفتیم. قرار بود او را به جامعه ی زنان برسانم و خودم به خانه برگردم. آنجا که رسیدیم، تعدادی دانش آموز و معلم جمع شده بودند. تا رسیدیم، زینب رفت یک سفره نان آورد و مقداری خرما و پنیر هم که از قبل تهیه کرده بودند، گذاشت و خیلی فرز و زرنگ، شروع به لقمه کردن نان و پنیر و خرما کرد. ساندویج درست می کرد و توی کیسه فریزر می گذاشت که در اردو به دخترها بدهد.خیلی از معلم ها نشسته بودند و نگاه می کردند، اما زینب تند تند کار می کرد. من بعد از رساندن زینب به آنجا به خانه برگشتم. در مسیر برگشت به خانه به زینب فکر می کردم. او خیلی زود توانسته بود آدمهای مثل خودش را پیدا کند و با جو شاهین شهر کنار بیاید. زینب در جمع از همه شادتر و فعال تر بود. کتاب های انجیل و تورات را گرفته بود و مطالعه می کرد. دوست داشت همه چیز را بداند و مقایسه کند.
مرتب از من می پرسید: مامان، اگر جنگ تمام شد، برمی گردیم آبادان؟ آبادان را خیلی دوست داشت. خیلی دلش می خواست دوره ی دبیرستان را در آبادان درس بخواند. با وجود علاقه ی زیادش به آبادان، توی شاهین شهر طوری زندگی می کرد و فعالیت انجام می داد که انگار برای همیشه قرار است آنجا بماند. هر روز ظهر که از مدرسه به خانه برمیگشت، اول به مسجد المهدی فردوسی می رفت، نماز ظهر و عصرش را به جماعت می خواند. اگر دستش می رسید، نماز صبح هم به مسجد میرفت. زینب از همه کس و همه چیز درس می گرفت. رادیو معلمش بود، خطبه های نماز جمعه ی تهران یا اصفهان را گوش می کرد و نکته های مهمش را می نوشت. روزنامه دیواری درست می کرد و ازسخنرانی های امام، خطبه های نماز، کتاب های آقای مطهری و شریعتی مطلب جمع می کرد و در روزنامه دیواری می نوشت. ی
ک شب سر نماز، سجده اش خیلی طولانی شد و حسابی گریه کرد. بلندش کردم. گفتم: مامان، تو را به خدا این همه گریه نکن. آخر تو چه ناراحتی ای داری؟ با چشم های مشکی و قشنگش که از زور گریه سرخ شده بود، گفت: مامان، برای امام گریه می کنم، امام تنهاست. به امام خیلی فشار می آید. به خاطر جنگ، مملکت خیلی مشکل دارد. امام بیشتر از همه غصه می خورد. برای من که مادر زینب بودم و خودم عاشق امام بودم، این حرف ها سنگین بود. ازاینکه زینب اینهمه می فهمید رنج می برد، داغ شدم. کاشکی زینب این همه نمی فهمید. ای کاش کمتر رنج میبرد. ما در خانه می نشستیم و فیلم سینمایی نگاه می کردیم، زینب نمازمی خواند یا کتاب می خواند.
#ادامهدارد
باسلام دوستان گرامی بیشتر از این نتونستم کتاب روبفرستم میتونید کتابش روتهیه کنید
کتاب راز درخت کاج
نویسنده معصومه رامهرمزی
انتشارات آوای کتاب پردازان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌹 شهیده زینب(میترا)کمایی
🍁 #نحوه_شهادت:
🛑 به دلیل حجاب و فعالیت های مذهبی هنگام بازگشت از مسجد ربوده شدن/دشمنان انقدر گره چادرش را کشیدن تا بشهادت رسید (به علت خفگی)،بعد از ۳روز پیکر غرق به خونش پیدا شدو با چادرش در گلزار شهدای اصفهان بخاک سپرده شد
👌 #علاقه:
حضرت امام خمینی(ره)
📜 #وصیتنامهشهـــید:
🛑 از شما عاشقان شهادت می خواهم که راه این شهیدان به خون خفته را ادامه دهید . هیچ گاه از پشتیبانی امام سرد نشوید . همیشه سخن ولی فقیه را به گوش جان بشنوید و به کار ببندید . چون هرکس روزی به سوی خدا باز خواهد گشت. همیشه به یاد مرگ باشید
تا کبر و غرور و دیگر گناهان شما را فرا نگیرد .نمازهایتان را فراموش نکنید و برای سلامتی اماممان همیشه دعا کنید و در انتظار ظهور مهدی عج باشید
#یادش_باصلوات
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
💎امیر المومنین علی(ع)میفرمایند:
💵اگر از دنیا بقدر کفایت بخواهی پس اندکی از دنیا تورا بس است!
اما اگر بیشتر بخواهی تا کنار قبر هم
که بدوی باز دنیا تو را بس نیست.
📚کافی ج ۲ ص ۱۳۸
〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
💎حضرت زهرا سلام الله علیها فرموده اند:
💐همیشه خدمتگزار مادر باش که بهشت زیر پای اوست.
📚عوالم العالم ،ج ۱۱،ص ۹۱۰
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
﷽ #احکام_شرعی #احکام_نماز
❓پرسش
چه مقدار خنده نماز رو باطل میکنه؟ طبق نظر ایت الله شبیری وبقیه مراجع
📝پاسخ
١- خندیدن در نماز :
1. خنده بی صدا: همه مراجع : تبسم و لبخند نماز را باطل نمي كند هرچند عمدي باشد.
2. خنده با صدا:
-الف: عمدی : همه مراجع: خندیدن عمدی با صدا باطل کننده نماز است.
-ب: بی اختیار و سهوا: آیات عظام امام ، تبريزي، بهجت، زنجاني ، وحید ، نوري ، مظاهری: خندیدن بی اختیار اگر به هم زننده صورت نماز نباشد نماز را باطل نمی کند.
آیات عظام مكارم، گلپايگاني، صافي ،فاضل ،سيستاني: اگر با خندیدن بی اختیار هم صورت نماز از بين برود نماز باطل است .
٢- تغییر رنگ چهره بر اثر خنده:
مشهور مراجع: اگر براي جلوگيري از صداي خنده حالش تغيير كند به حدي كه از صورت نمازگزار خارج شود نمازش باطل است.
آیات عظام اراكي، سيستاني: اگر بر اثر خنده رنگ چهره تغییر کند بنابراحتياط واجب باید نمازش را دوباره بخواند.
آیات عظام بهجت مظاهری زنجاني خوئي، تبريزي: اگر بر اثر خنده رنگ چهره تغییر کند نمازش صحيح است.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨ مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ
📚 سوراالروم ، آیه٤٤
✨ هرکس کافر شود کفرش به ضرر خود
اوست