eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم🌷 امروز رهاترین روز زندگی‌ام را تجربه میکنم. خود را به آغوش پر مهر خدایم میسپارم و با تمام وجود از موهبت‌هایش لذت میبرم. خدایا سپاسگزارم❣ @tafakornab داستان وضرب المثل👆
🌸🍃🌸🍃 زینب کبری علیها السلام قهرمان کربلا و مثل اعلای ایمان و عمل ، داستان عجیبی را از همسرش عبد اللّٰه بن جعفر به این مضمون نقل می کند که عبد اللّٰه گفت : من از سفری باز می گشتم در حال خستگی به نزدیک قریه ای رسیدم ، باغی سرسبز و خرّم در بیرون آن قریه بود ، پیش خود گفتم بروم از صاحب باغ اجازه بگیرم تا اندک زمانی از خستگی راه بیاسایم . کنار در ایستادم و سلام کردم ، غلام سیاه نزدیک من آمد و با محبت مرا به درون باغ دعوت کرد ، من بدون این که خود را معرفی کنم وارد باغ شدم . او گفت : من مالک باغ نیستم ، مالک باغ در قریه است ولی این اجازه را دارم که عزیزی چون شما را بپذیرم . میان باغ رفتم و نقطه ای را برای استراحت در نظر گرفتم ، نزدیک ظهر بود ، غلام سفره نانش را باز کرد ، تا خواست بسم اللّٰه بگوید و لقمه اوّل را از سفره بردارد ، سگی وارد باغ شد ، از خوردن باز ایستاد ، در چهره سگ دقت کرد ، او را گرسنه یافت ، یک قرص نان نزد سگ گذاشت و سگ هم با حرص هرچه تمام تر خورد ، قرص دوم و سوم را هم به سگ داد ، وقتی خیالش از سیر شدن سگ آسوده شد ، سفره خالی را جمع کرد و در گوشه ای گذاشت . به او گفتم : خود غذا نمی خوری ؟ گفت : ندارم ، جیره ام در روز همین سه قرص نان است . گفتم : چرا همه آن را به این سگ دادی ؟ گفت : قریه ما سگ ندارد ، این سگ از جای دیگر به این باغ آمد و معلوم بود خیلی گرسنه است و من تحمل گرسنگی این مهمان ناخوانده زبان بسته را نداشتم . گفتم : پس با گرسنگی خود چه می کنی ؟ گفت : با صبر و حوصله روز را به شب می آورم ! عبد اللّٰه گفت : من از کرامت و اخلاق و مهرورزی و برخوردش با سگی که از جای دیگر آمده بود شگفت زده شدم ، پس از استراحت به قریه رفتم و سراغ صاحب باغ را گرفتم . وقتی او را یافتم خود را معرفی کردم که من عبد اللّٰه بن جعفر داماد امیر المؤمنین(ع) هستم . گفت : فدای قدمت ، و به من اصرار ورزید که به خانه اش بروم . گفتم : مسافرم و برای رفتن عجله دارم ، آمده ام باغ تو را بخرم . گفت : شما که زندگی و کارت در مدینه است ، این باغ را برای چه می خواهی ؟ جریان را به او گفتم و پس از اصرار زیاد باغ را خریدم . گفتم : غلام را هم به من بفروش . غلام را هم فروخت . به باغ برگشتم و به غلام گفتم : تو را و باغ را از مالکت خریدم و تو را در راه خدا آزاد کردم و باغ را نیز به تو بخشیدم ! : مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان ۱۷۲ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این گیف رو ببینید👆 زندگی هرچقدر هم که بد به نظر برسه، همیشه کاری هست که بشه انجام داد و توش موفق بود. تا زمانی که زندگی هست، امید هم هست. زندگیتون پُر از موفقیت 🌹 @tafakornab داستان ومثل👆
‌ دوستی گربه🐈 و طوطی🦜 تاجری یک طوطی و یک گربه داشت، و هر دو را خیلی دوست داشت، ولی دلش می خواست، این دو نیز با هم باشند و به همدیگر آسیب نرسانند، ولی نمی دانست که دوستی بین این دو، ممکن نیست. او روزی از منزل خارج شد، دید جمعی دور شخصی را گرفته اند، نزدیک آنها رفت، دید شخصی می گوید: «من و هستم، می باشم و چه و چه می کنم؟» و کارهای به ظاهر عجیبی را انجام می داد. نزد او رفت و گفت: من مشکلی دارم، مشکلش را که ایجاد دوستی بین گربه و طوطی باشد بیان کرد. رمال گفت: این کار از دست من ساخته است، ولی خیلی خرج دارد، تاجر گفت: «هرچه بخواهی، می دهم». رمال گفت: «برو گربه و طوطی را به اینجا بیاور». تاجر رفت و گربه و طوطی را آورد، و به رمال داد. رمال گربه و طوطی را به داخل منزل برد و تاجر را ساعتها پشت در انتظار گذاشت، و بعد گربه و طوطی را آورد، و کنار هم نهاد، تاجر دید هر دو آرام هستند و مثل دو دوست صمیی کنار هم هستند و هیچ گونه آسیبی به همدیگر نمی رسانند، بسیار خوشحال شد و هنگفتی به رمال داد و طوطی و گربه را به منزل آورد، و آنها را در اطاقی گذاشت، و به بازار به مغازه اش رفت. هنگام غروب وقتی به منزل آمد و به اطاق رفت، ناگهان با منظره بدی روبرو شد، دید که گربه، طوطی را خورده است. بسیار ناراحت شد، در جستجوی رمال بود، پس از چند روز، رمال را دید و پس از گفتگو، گفت: «هر چه بود گذشته، هر چه پول به تو دادم نوش جانت، فقط به من بگو که تو چه کردی که در آن ساعت که طوطی و گربه را به من دادی، کنار هم بودند و آرام بنظر می رسیدند، و گربه آسیبی به طوطی نمی رساند؟!». رمال گفت: از ابلهی تو استفاده کردم، گربه و طوطی را به منزل برده، آنها را درمیان گونی گذاردم، آنقدر آن گونی را به گردش درآوردم که گربه و طوطی، گیج شدند، و چون گیج بودند، نمی توانستند کاری کنند، و پس از آنکه به خانه ات بردی ، و از گی چی بیرون آمدند، گربه، طوطی را خورد. 🆔@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
زیبا بودن، یعنی خودت بودن تو نیازی به پذیرفته شدن توسطِ دیگران، نداری. تو نیازمندِ پذیرشِ خودت هستی 👤تیچ نات هان 🖋☕️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
(قسمت‌اول): عالم جلیل القدر شیخ علی رشتی از شاگردان شیخ انصاری نقل فرمود: یکبار برای زیارت حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام از نجف به کربلا مشرف شدم. در مراجعت می خواستم از راه رودخانه فرات برگردم، لذا در کشتی کوچکی که بین کربلا و‌طویریج رفت و ‌آمد می کرد نشستم. مسافران کشتی همه اهل حله بودند و می خواستند تا طویریج بیایند و از آنجا که راه حله و نجف از هم جدا می‌شود، به شهرستان بروند. ✨💫✨ آن جماعت مشغول لهو و‌لعب و‌مزاح بودند جز یک نفر که همراهشان بود، او نه می خندید و نه‌ مزاح می کرد و در این کارها خود را داخل نمی کرد و آثار وقار و بزرگواری از او ظاهر بود. رفقایش به مذهب او ایراد می گرفتند و عیبجویی می کردند، در عین حال در خورد و‌خوراک با هم شریک بودند. من خیلی تعجب کردم ولی موقعیتی نبود که از او‌در این باره سوال کنم، تا به جایی رسیدیم که بدلیل کمی آب رودخانه ما را از کشتی بیرون کردند که کشتی به گل ننشیند. ما هم کنار نهر راه می رفتیم. ✨💫✨ اتفاقا در بین راه نزدیک آن شخص بودم، لذا از او پرسیدم: چرا خودت را از رفقا و دوستانت کنار میکشی و آنها به مذهب تو‌ایراد می گیرند؟ گفت: اینها خویشان و بستگان من هستند که همگی از اهل سنت هستند و پدرم نیز سنی بود ولی مادرم مؤمنه و شیعه است. من هم قبلا مثل آنها سنی بودم اما به برکت حضرت صاحب الزمان علیه السلام شیعه شدم. گفتم: چطور شد که شیعه شدی؟! گفت:... ادامه دارد.......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بيشتر آب بخوريد تا با كرونا مبارزه كنيد !💧 پژوهشگران معتقدند نوشيدن آب به مقدار كافي مي‌تواند تنفس و عملكرد ريه را بهبود بخشد.کرونا ویروس ۳ الی ۴ روز در گلو می ماند و از آنجا به ریه می روداگر در این مدت ۳، ۴ روزه آب خیلی بخورید و محوطه دهان و گلو را با آب نمک غرغره کنید، می توانید از ورود ویروس به ریه جلوگیری کنید + برای اطلاعات بیشتر ویدیو را کامل ببینید و به اشتراک بگذارید
✨﷽✨ ✨ 💕در یڪ خانہ و خانواده چهار چیز باید باشد: 🌾محبت 🌾حرمت 🌾مشورت 🌾مدیریت جایے ڪہ محبت هست دو چیز وجود ندارد: یڪے قدرت طلبے ودیگرے دشمنی ‎‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از بنرها
اونقدرکه به دخترامون یادمیدیم، سیاست یادنمیدیم بعدمیرن میکنن وبه مشکل میخورن! بیا اینجا هم تجربه هم سیاست هم آموزش زناشویی رو یاد بگیر👇👇 http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خــدایـا 🤲 ✨ آنگونه عزیزانم را بنگر 💫که احساس کنند ✨خوشبخت ترین کائناتند 💫دل هاشان را سرشاراز آرامش ✨و خانه هاشان را 💫گرمای محبت خدایی ات ببخش ✨ شبتون بخیر و پر از آرامش الهی 💫 🤲
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🌹 السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن 🌸 🌹 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان 🌸 🌹"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا" 🌸 🌹 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى 🌸 🌹 ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ 🌸 🌹« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک» ای تغییردهندهی قلبها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن. 🌸 در اول صبح را به شما پیشنهاد میکنم... قلب وآروم میکنه❤️ 🤲التماس دعای فرج وشهادت🌷 🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌸الله لا اله إ لاّ هوَ الحیُّ القیُّومُ لا تَا خذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَومٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ إلا بِإذنِهِ یَعلَمَ ما بَینَ أَیدِیهمِ وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحیطونَ بِشَی ءٍ مِن عِلمِهِ إلا بِما شاءَ وَسِعَ کُرسِیُّهُ السَّماواتِ و الأرض وَ لا یَؤدُهُ حِفظُهُما وَ هوَ العَلیُّ العَظیم لا إکراهَ فِی الدَّین قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیَّ فَمَن یَکفُر بِالطَّاغوتِ وَ یُؤمِن بِالله فَقَد استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لاَنفِصامَ لَها و الله سَمِیعٌ عَلِیمٌ الله وَلِیُّ الَّذین آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلی النُّور وَ الُّذینَ کَفَروا أولیاؤُهُمُ الطَّاغوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّور إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أصحابُ النَّارِ هم فیها خالِدُون 🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌸﴿.قُل.هُوَ.اللَّهُ.أَحَدٌ.۞.اللَّهُ.الصَّمَدُ.۞.لَمْ.يَلِدْ.وَلَمْ.يُولَدْ.۞.وَلَمْ.يَكُن.لَّهُ.كُفُوًا.أَحَد. 🌸 🌹 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن 🌸خدایا منور کن قلبهایمان را به نور قرآن و مزین کن اخلاق مارا به زینت قرآن خدایا روزیمان کن شفاعت قرآن 🌼 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 ســـــــــلام 💖 روز زیباتون بخیر و نیکی روز و هفته خود را معطر  می کنیم به عطر دل نشین صلوات بر حضرت محمد و خاندان مطهرش 🌹 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ 🌹 وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ امیدوارم به برکت صلوات، همگی روز و هفته ای پر خیر و برکت داشته باشیم ان شاءالله تعالی. 💖 شروع هفته تون پراز بهترینها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت آیات فوق العاده زیبای سوره استاد عبدالباسط☝️ 🔴از مصاديق روشن ياد خدا، نماز است، خداوند درآیه ۱۴سوره طه مى‌فرمايد: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي» «1» و بديهى است كه هر كس خدا را ياد كند، خداوند هم او را ياد خواهد كرد، اين وعده‌ى الهى است كه‌ «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ»۱۵۲سوره بقره «2» و قهراً كسانى كه خدا را فراموش كنند، خداوند نيز آنان را رها خواهد كرد. «وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى‌» 1- كيفرهاى الهى عادلانه است. كَذلِكَ‌ ... فَنَسِيتَها ... تُنْسى‌ 2- اگر سرچشمه‌ى نسيان، بى اعتنايى باشد، عقوبت خواهد داشت و گرنه نسيانى كه بدون اختيار باشد توبيخى ندارد. «فَنَسِيتَها» - خداوند ابتدا اتمام حجّت مى‌كند، آنگاه قهر وعذاب. أَتَتْكَ آياتُنا ... الْيَوْمَ تُنْسى‌   👈به مابپیوندید
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 21 فروردین ماه 1400 🌞اذان صبح: 05:11 ☀️طلوع آفتاب: 06:38 🌝اذان ظهر: 13:06 🌑غروب آفتاب: 19:33 🌖اذان مغرب: 19:52 🌓نیمه شب شرعی: 00:22
⚜﷽⚜ ❣ذكر روز شنبه 🥀يا رَبَّ العالَمين 🌸اي پروردگار جهانيان هرڪس روزشنبه این نماز را بخواند خدا او را در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد [۴رڪعت ودر هر رڪعت حمد، توحید، آیة‌الکرسے] 📚مفاتیح الجنان
4_5931688506832192839.mp3
108.4K
🌺 هر روز یک فراز از - ۲۶ 🌸 اِلـهی اِنْ دَعانی اِلَی النّارِ عَظيْمُ عِقابِكَ، فَقَدْ دَعانی اِلَی الْجَنَّةِ جَزيلُ ثَوابِكَ، 🌸 خدايا اگر بزرگی مجازاتت مرا به سوی آتش فرا خواند، هرآينه بزرگی ثوابت مرا به سوی بهشت خوانده است. 👤 استاد مهدی طیب 🍃🌺🍃🌺🍃🌺
✅ساعت7تا9صبح جذب مواد مغذی صورت می گیرد،در این ساعت صبحانه بخورید. ✅اگر بیمارهستيد صبحانه را درساعت 6:30 صبح میل کنيد. ✅جهت تناسب اندام،بهترین ساعت صرف صبحانه ،ساعت 7:30 صبح است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️به ماه خدا نزدیک میشویم... وقت بخشیدن و صاف کردن دلهاست پس اگر با نگاهی ☞ صدایی ☞ زبــــانی ☞ موجب ناراحتی شما عزیزان شده ام و بر دلتان تَرَکی 💔 انداخته ام, به بزرگی میزبان این ماه مرا ببخشید... شاید فرصتی برای جبران نباشد...😔 پیشاپیش ماه پُر برکت رمضان بر شما دوستان مبارک باد ❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 آرزو می‌کنم امروز را خودت باشی و خودت ، چشمت به روزهایی که گذشت نمانده باشد و دلشورۀ روزهایی که نیامده را نداشته باشی ... 🌸 آرزو می‌کنم امروز را شبیه آنهایی زندگی کنی که از تمام عمرشان همین یک روز برایشان مانده پر از دوستت دارم‌های نگفته پر از آغوش‌های دریغ کرده پر از راه‌های نرفته پر از خنده‌های بی دلیل پر از اشتیاق‌های بدون مرز ... 🌸 آرزو می‌کنم امروز را با دست‌هایت با کلماتت با قدم‌هایت با چشم‌هایت خـدا را مــنـاجـات کـنـی ... 🌸 آرزو می کنم امروز برایت بارها و بارها تکرار شود اما تکراری هرگز... الهی آمین 🌹 در اولین روز هفته 🌹 بهترینها رو براتون آرزومندم
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ 🍒 سرگذشتی واقعی و آموزنده با نام 👈 ... 🍒 👈 قسمت دوم هر هفته سه شنبه ها برای نظافت بیاد خونه مون. تا حالا دو بار اومده. دختر خوشگلیه و چهره معصومی داره. یه غم خاصی تو چشماش موج می زنه. من که هر چی تلاش کردم نتونستم از زیر زبونش درباره زندگیش حرف بکشم نسیم این حرفها را در حالیکه داشت ظرف های ناهار را پاک می کرد و سرجایش می گذاشت، گفت. چهره اش در آن لحظات و هنگام ادای این جملات مرا یاد خانم «مارپل» می انداخت اما از آنجا که می دانستم اگر بخندم کتک را نوش جان خواهم کرد، سرم را پائین انداختم و لبم را گزیدم تا به قول بچه گی هایمان «خنده ام برود»! و به این ترتیب بود که برای شکار یک سوژه برای نوشتن سرگذشت های واقعی سه شنبه همان هفته راهی خانم نسیم شدم! سحر ساعت نه صبح از راه رسید و من با دیدن او کمی جا خوردم. او دخترک لاغر و ریزه ایی بود که هیچ به نظر نمی رسید توان یک تنه انجام دادن کارهای خانه را داشته باشد. چهره سبزه و رنگ پریده و نگاه محجوب و غم زده اش که حکایت از غصه درونش داشت بیشتر از بیست و یکی دو سال نشان نمی داد و معلوم بود اجبار زمانه او را برای در آوردن لقمه ای نان حلال برای انجام کارهای نظافتی راهی خانه مردم کرده. سحر به محض ورودش دست به کار شد و من و نسیم همچون دو مجسمه کنار هم روی مبل نشسته بودیم و به او زل زده بودیم. او گاهی متوجه سنگینی نگاههای ما می شد، برای چند ثانیه ای نگاهمان می کرد و دوباره مشغول کار می شد. نسیم هم کنار دست من نشسته بود و هر چند دقیقه یکبار پهلویم را نیشگون می گرفت و می گفت: « پاشو خیر سرت نویسنده ای! چرا سر صحبت رو باز نمی کنی؟!» بلاخره بعد از چند ساعت کار سحر تمام شد و داشت آماده رفتن می شد که نسیم رفت آشپزخانه و با سه لیوان چای تازه دم برگشت و گفت: « بشین یه لیوان چای بخور و بعد برو!» و سپس چشم غره ای به من رفت که یعنی «سرصحبت رو بازکن!» و من بی آنکه به دنبال شکار سوژه برای نوشتن باشم و یا بخواهم از روی کنجکاوی از زندگی سحر با خبر شوم، وقتی که سحر چایش را خورد و از جایش بلند شد که برود، صادقانه از حسی که نسبت به او پیدا کرده بودم گفتم: « سحر خانم، وقتی یه دختر همسن و سال شما میره خونه مردم برای کار یعنی خیلی به پول نیاز داره. من متاسفانه دخترای زیادی رو دیدم که همسن تو بودن و برای بدست اوردن پول به انجام کارهای زشت روی اوردن. عجب دختر قوی و با جربزه ای هستی که داری شرافتمندانه کار می کنی و نون حلال در میاری!» این را که گفتم آسمان چشم های سحر باریدن گرفت و دوباره روی مبل نشست و بلاخره سر صحبتمان باز شد... 👈 ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ 🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما 👇
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ 🍒 سرگذشتی واقعی و آموزنده با نام 👈 ... 🍒 👈 قسمت دوم هر هفته سه شنبه ها برای نظافت بیاد خونه مون. تا حالا دو بار اومده. دختر خوشگلیه و چهره معصومی داره. یه غم خاصی تو چشماش موج می زنه. من که هر چی تلاش کردم نتونستم از زیر زبونش درباره زندگیش حرف بکشم نسیم این حرفها را در حالیکه داشت ظرف های ناهار را پاک می کرد و سرجایش می گذاشت، گفت. چهره اش در آن لحظات و هنگام ادای این جملات مرا یاد خانم «مارپل» می انداخت اما از آنجا که می دانستم اگر بخندم کتک را نوش جان خواهم کرد، سرم را پائین انداختم و لبم را گزیدم تا به قول بچه گی هایمان «خنده ام برود»! و به این ترتیب بود که برای شکار یک سوژه برای نوشتن سرگذشت های واقعی سه شنبه همان هفته راهی خانم نسیم شدم! سحر ساعت نه صبح از راه رسید و من با دیدن او کمی جا خوردم. او دخترک لاغر و ریزه ایی بود که هیچ به نظر نمی رسید توان یک تنه انجام دادن کارهای خانه را داشته باشد. چهره سبزه و رنگ پریده و نگاه محجوب و غم زده اش که حکایت از غصه درونش داشت بیشتر از بیست و یکی دو سال نشان نمی داد و معلوم بود اجبار زمانه او را برای در آوردن لقمه ای نان حلال برای انجام کارهای نظافتی راهی خانه مردم کرده. سحر به محض ورودش دست به کار شد و من و نسیم همچون دو مجسمه کنار هم روی مبل نشسته بودیم و به او زل زده بودیم. او گاهی متوجه سنگینی نگاههای ما می شد، برای چند ثانیه ای نگاهمان می کرد و دوباره مشغول کار می شد. نسیم هم کنار دست من نشسته بود و هر چند دقیقه یکبار پهلویم را نیشگون می گرفت و می گفت: « پاشو خیر سرت نویسنده ای! چرا سر صحبت رو باز نمی کنی؟!» بلاخره بعد از چند ساعت کار سحر تمام شد و داشت آماده رفتن می شد که نسیم رفت آشپزخانه و با سه لیوان چای تازه دم برگشت و گفت: « بشین یه لیوان چای بخور و بعد برو!» و سپس چشم غره ای به من رفت که یعنی «سرصحبت رو بازکن!» و من بی آنکه به دنبال شکار سوژه برای نوشتن باشم و یا بخواهم از روی کنجکاوی از زندگی سحر با خبر شوم، وقتی که سحر چایش را خورد و از جایش بلند شد که برود، صادقانه از حسی که نسبت به او پیدا کرده بودم گفتم: « سحر خانم، وقتی یه دختر همسن و سال شما میره خونه مردم برای کار یعنی خیلی به پول نیاز داره. من متاسفانه دخترای زیادی رو دیدم که همسن تو بودن و برای بدست اوردن پول به انجام کارهای زشت روی اوردن. عجب دختر قوی و با جربزه ای هستی که داری شرافتمندانه کار می کنی و نون حلال در میاری!» این را که گفتم آسمان چشم های سحر باریدن گرفت و دوباره روی مبل نشست و بلاخره سر صحبتمان باز شد... 👈 ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ 🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما 👇
آسایش دو گیتى تفسیر این دو حرف است‏ : با دوستان مروّت ، با دشمنان مدارا پیامبر اسلام ( ﷺ ) مدارا و نرمی نیمی از زندگی است. مدارا در کنار هر چیزی باشد آن را زینت می دهد ، و از هر چیزی برداشته شود زشتش می سازد. آن خانه که خشت آن ز مهر است مانند ستاره در سپهر است در خانه اگر تعادلی نیست باغیست که اندر آن گلی نیست ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌═══‌‌‌‌🌿🌸🌿═══ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌ از رسول خدا(ص) پرسیدند: خدا چه کسی را بیشتر دوست دارد؟ فرمودند: آنکه نفع بیشتری به مردم برساند.🌹😍 🍃بحار؛ ۷۳:۳۳۹ ┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
برگرداندن هدایا و خرید عروسی بعد از بهم خوردن عقد سؤال:⁉️🌸🍀 دو نفر که ازدواج کرده و بعد از مدتی عقد آنها بهم می خورد، آیا استفاده از وسائل و لباس و هدیه هایی که داماد به عروس خانم داده اشکال دارد ؟ و باید برگرداند؟ ✅ پاسخ:🌸🍀 💠 آیت الله خامنه ای: اگر مطالبه نکرده باشد، استفاده از آنها اشکال ندارد. 💠 آیت الله مکارم: اگر هديه گيرنده از اقوام و خويشان باشد نمي تواند آن را بگيرد مگر اينکه شرط خاصي در مقابل دادن هديه کرده و يا هديه مشروط به ادامه ازدواج و امثال آن بوده اما اگر از اقوام نباشد تنها در صورتي مي تواند پس بگيرد که عين آن هديه موجود باشد و مصرف نشده باشد و شرط خاصي در مقابل دادن هديه نکرده باشد. 💠 آیت الله فاضل: اگر هدایا و وسایل و لباس ها را از شما نخواهد و پس نگیرد استفاده از آن ها برای شما حلال می باشد. 💠 آیت الله وحید: اگر به شما هدیه داده و از شما نخواسته که برگردانید میتوانید استفاده نمایید.. لطفا حداقل به یک نفر بفرستین👇
✨وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ ✨لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ ✨إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ ﴿۷﴾ ✨و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد ✨كه اگر واقعا سپاسگزارى كنيد ✨نعمت شما را افزون خواهم كرد ✨و اگر ناسپاسى نماييد قطعا ✨عذاب من سخت‏ خواهد بود (۷) 📚سوره مبارکه ابراهیم ✍آیه ۷
💧رنجش شیطان روزى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از راهى مى گذشت ، شيطان را ديد كه خيلى ضعيف و لاغر شده ، از او پرسيد؛ چرا اين قدر ضعيف گشته اى ؟ شيطان گفت : يا رسول الله ؛ از دست امت شما رنج مى برم و در زحمت هستم . پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم )فرمودند: مگر امت من با تو چه مى كنند كه رنج مى برى ؟ شيطان گفت : چون كه آنها شش خصلت دارند كه من نمى توانم اين شش خصلت را در آنها ببينم . 1. هر كجا به هم مى رسند، سلام مى كنند. 2. با هم مصافحه مى كنند. 3. براى هر كارى كه مى خواهند انجام دهند در آن انشاء الله مى گويند. 4. استغفار مى كنند و با گفتن اين جمله سعى و تلاش مرا باطل مى كنند. 5. هر وقت نام مبارك شما را مى شنوند بر شما صلوات مى فرستند. 6. در ابتداى هر كارى كه مى خواهند انجام دهند قبل از شروع به آن كار ((بسم الله الرحمن الرحيم )) مى گويند. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان