eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜در این عصر دل‌انگیز برایت آرزو دارم 🍃🌸چو باران آبی و زیبا بباری 💜شادمانه روی گرد غم برایت آرزو دارم 🍃🌸سعادت را،طراوت را 💜بهشت و بهترین بهترین ها را عصرتون به خوشی☕️🌸😊 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💎✍🏻امام رضا (ع) گروهے از زنان گنج و غنیمت محسوب مےشوند این گروه زنانے هستند ڪه شوهران خود را دوست دارند و به آنھا عشق مےورزند❤️ 📚مستدرک،ج۲،ص ۵۳ 〰➿〰➿〰➿〰➿〰 💎امام رضا(علیه السلام): ❣هرگاه میخواهی دعایت به عرش برسد و مستجاب گردد ، اول در حق پدر و مادرت دعا کن 📚بحار الانوار ج‌ ۶۱ ص‌ ۳۸۱ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ✨أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ﴿۷﴾ ✨در حقيقت كسانى كه گرويده و كارهاى ✨شايسته كرده‏ اند آنانند كه بهترين آفريدگانند (۷) 📚سوره مبارکه البينة✍آیه ۷ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
"مرگ خوبه اما برای همسایه" روباهی با شتری رفاقت ڪرد. هر دو دو بچه داشتند. شرط ڪردند، روباه صبح تا ظهر نزد بچه‌ها بماند تا شتر به چرا برود و عصر شتر در نزد بچه‌ها بماند و روباه به شڪار برای بچه‌هایش رود. شتر چون بیرون رفت، روباه پریده و شڪم یڪی از بچه شترها رو درید و خود و بچه‌هایش خوردند. شتر از بیابان برگشت و روباه جلوی شتر پرید و گفت: «ای شتر مهربان! من نگهبان خوبی نبودم، مرا ببخش، گرگی آمد و یڪی از بچه‌ها راخورد.» شتر پرسید: بچه تو یا بچه من؟ روباه گفت: «ای برادر! اول بازی صحبت من و تو ڪردی؟؟؟ چه فرقی دارد بچه من یا تو!!!» @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
قضیه چاه مقدس جمکران چیست؟ عریضه نویسی به عبارتی عرض توسل و تقاضای حاجت از خداوند، ریشه در روایاتی دارد که در این باره نقل شده است. در برخی کتاب ها، درباره عریضه به محضر مقدّس ولی عصر (عج)، متن عریضه و شیوه طرح آن، نکاتی آمده است. مرحوم محدّث قمی در منتهی الآمال می نویسد: «هر کس در ضریح ائمه (علیهم السلام) عریضه و کاغذی را ببندد و مُهر کند و آن را در نهر یا چاه آب و یا برکه¬ای بیاندازد و به نیت حضرت صاحب الزمان (عج) حاجت خود را ذکر کند، آن بزرگوار عهده دار برآورده شدن حاجت وی می شود.» (1) و در کتب دیگری همانند «تحفة الزائر» مجلسی و «مفاتیح النجاة» سبزواری و مسجد مقدس جمکران تجلّی گاه صاحب الزمان (عج) (2) به این قضیه نیز اشاره شده است. پس نباید تصور کرد که این چاه جزوی از مسجد مقدس جمکران است و به دستور حضرت حفر شده است و بدین منظور لحاظ گردیده و حضرت (علیهم السلام) نامه هایی را که در آن انداخته می شود حتماً می-خواند. بلکه بعدها برای آسان شدن عریضه نویسی، چاهی در مسجد جمکران حفر شد بر همین اساس، چاهی در مسجد مقدس جمکران وجود دارد. امّا این چاه خصوصیتی ندارد و انسان می تواند برای توسل و عرض حاجت به محضر حضر، در آن چاه یا چاه و نهر دیگری، عریضه خود را بیاندازد. پس نباید تصور کرد که این چاه جزوی از مسجد مقدس جمکران است و به دستور حضرت حفر شده است و بدین منظور لحاظ گردیده و حضرت (ع) نامه هایی را که در آن انداخته می شود حتماً می-خواند. بلکه بعدها برای آسان شدن عریضه نویسی، چاهی در مسجد جمکران حفر شد. 1.شیخ عباس قمی / منتهی الآمال / چاپ اسلامیه / 1379 / ص491. @tafakornab داستان
خدایا شکایت به نزد تو میبرم دزدی کیسه زر ملّانصرالدین را ربود‌، وی شکایت نزد قاضی برد تا خواست ماجرا را شرح دهد! مردی وارد شد و نزد قاضی نشست ملّا متعجب شد و هیچ نگفت و از محضر قاضی بیرون امد؛ روز بعد مردم دیدند که ملّا فریاد میزند که آی مردم کیسه ام ... کیسه ام را یافتم ، از او سوال کردند که چطور بدون حکم ‌قاضی کیسه را یافتی ؟! ملّا خنده ای کرد وگفت : «در شهری که داروغه دزد باشد و قاضی رفیق دزد » بهتر دیدم که شکایت نزد قاضی عادل برم منزل رفته و نماز خواندم و از خدا کمک خواستم امروز در بیابان‌دیدم که داروغه از اسب افتاده ، گردنش شکسته ، و کیسه زر من به کمر بسته... ! پس کیسه ام را برداشتم. @tafakornab @shamimrezvan
آثار صلوات شبـلی نقل نمـوده است: من همسـايه ای داشتم که وفـات نمـود، او را خواب ديـدم. از اوپرسيـدم: خـدا با تو چـه کرد؟ گفـت : ای شيـخ ! هول های بزرگ ديدم، و رنـج های عظيم کشيدم. از آن جمله به وقت سـوال منکـر و نکير، زبان من از کـاربـاز مـانـد. با خود می گفتم : واويلاه این عقـوبت از کجا به من رسيد؟ آخر من مسلمان بودم و بر دين اسلام مُردم. آن دو فرشته با غضـب از من جـواب طلبيدند، ناگاه شخصی نيکـو موی و خوش بوی آمد ميـان من و ايشـان حـايل شد و مرا تلقيـن کرد تا جـواب ايشـان را به نحـو خـوب بـدهم . از آن شخص پرسيـدم : تو کيستی؟ خـدا تو را رحمت کند که من را از اين غصه خلاصی دادی؟ گفت: من شخصی هستـم که از صلـواتی که تو بر پيغمبر(صلی الله علیه وآله) فرستادی آفريده شده ام ومامورم در هروقت هرجا که در مانی به فرياد تو رسم. 📚 منبـع: آثـار و برکـات صلـوات ص ۱۳۱ ‌@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
"خروس اگر خروس باشه توی راه هم می خونه" شخصی منزل يه روستایی مهمان بود ، خروس چاق و چله ميزبان چشمشو گرفت بود. مهمان ، نیمه های شب دور از چشم همه بلند شد خروس رو گرفت و به راه افتاد صاحبخانه از خواب بيدار شد و گفت :حالا كه زوده داری ميری ، بمون تا خروس بخونه بعد برو... مهمان دزد در جوابش گفت:خروس اگر خروس باشه توی راهم می خونه. دزد رفت و صاحبخونه از همه جا بی خبر گرفت خوابيد... صبح وقتی رفت سر لونه خروسه تازه فهميد ديشب مهمون بی معرفتش چی گفته...! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ♦️ خود را وادار کنید تا در یک محدوده‌ے زمانے مشخص، ابدا حرفی نزنید. 🔹مثلا در جر و بحث‌های دیگران دخالت نکنید و یا تا زمانے ڪه نظری از شما نپرسيده‌اند، پاسخی ندهید. 🔹 در هنگام قضاوت و داوری در مورد ديگران، لحظه‌ای درنگ کنید و با خود بگویید: آیا من جای طرف مقابل هستم که در مورد او اظهار نظر می‌کنم‌ ؟ 🔹در مقابل افراد عصبانی و خشمگین، چند دقیقه‌ای درنگ کنید تا آنان آرام شوند. آیا می‌توانید از حالا به بعد، به این موارد آگاه بوده و آنها را در زندگی اجرا کنید . . .؟ 👌 قطعا‌می‌توانید‌چون‌انسان‌قادر‌به‌انجام‌ همه‌ی‌امور‌است . . @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
درخواست فرزند مردى به نام «عابد»، از نيكان قوم حضرت موسى عليه السلام، سى سال از حضرت‏ حق درخواست فرزند داشت ولى دعايش به اجابت نرسيد. به صومعه يكى از انبياى بنى اسرائيل رفت و گفت: اى پيامبر خدا، براى من دعا كن تا خدا فرزندى به من عطا كند، من سى سال است از خدا درخواست فرزند دارم، ولى دعايم به اجابت نمی رسد. آن پيامبر دعا كرده، گفت: اى عابد، دعايم براى تو به اجابت رسيد، به زودى فرزندى به تو عطا می شود، ولى قضاى الهى بر اين قرار گرفته كه شب عروسى آن فرزند، شب مرگ اوست!! عابد به خانه آمد و داستان را براى همسرش گفت. همسرش در جواب عابد گفت: ما به سبب دعاى پيامبر از خدا فرزند خواستيم تا در كنار او در دنيا راحت باشيم، چون به حد بلوغ رسد به جاى آن راحت، ما را محنت رسد، در هر صورت بايد به قضاى حق راضى بود. شوهر گفت: ما هر دو پير و ناتوان شده ‏ايم چه بسا كه وقت بلوغ او عمر ما به پايان رسد و ما از محنت فراق او راحت باشيم. پس از نُه ماه پسرى نيكو منظر و زيبا طلعت به آنان عطا شد. براى رشد و تربيت او رنج فراوان بردند تا به حد رشد و كمال رسيد. از پدر و مادر درخواست همسرى لايق و شايسته كرد؛ پدر و مادر نسبت به ازدواج او سستى روا می ‏داشتند، تا از ديدار او بهره بيشترى برند. به ناچار كار به جايى رسيد كه لازم آمد براى او شب زفاف برپا كنند. شب عروسى به انتظار بودند كه چه وقت سپاه قضا درآيد و فرزندشان را از كنار آنان بربايد. عروس و داماد شب را به سلامت به صبح رساندند و هم چنان به سلامت بودند تا يك هفته بر آنان گذشت. پدر و مادر شادى كنان به نزد پيامبر زمان آمدند و گفتند: با دعايت از خدا براى ما فرزندى خواستى و گفتى كه شب زفاف او با شب مرگ او يكى است، اكنون يك هفته گذشته و فرزند ما در كمال سلامت است! پيامبر گفت: شگفتا، آنچه من گفتم از نزد خود نگفتم، بلكه به الهام حق بود، بايد ديد فرزند شما چه كارى انجام داد كه خداى بزرگ، قضايش را از او دفع كرد. در آن لحظه جبرئيل امين آمد و گفت: خدايت سلام می رساند و می ‏گويد؛ به پدر و مادر آن جوان بگو: قضا همان بود كه بر زبان تو راندم، ولى از آن جوان خيرى صادر شد كه من حكم مرگ را از پرونده‏ اش محو كردم و حكم ديگر به ثبت رساندم، و آن خير اين بود كه آن جوان در شب عروسى مشغول غذا خوردن شد، پيرى محتاج و نيازمند در خانه آمد و غذا خواست، آن جوان غذاى مخصوص خود را نزد او نهاد، آن پير محتاج غذا را كه در ذائقه ‏اش خوش آمده بود، خورد و دست به جانب من برداشت وگفت: پروردگارا، بر عمرش بيفزا. من كه آفريننده جهانم به بركت دعاى آن نيازمند، هشتاد سال بر عمر آن جوان افزودم تا جهانيان بدانند كه هيچ‏كس در معامله با من از درگاه من زيانكار برنگردد و اجر كسى به دربار من ضايع و تباه نشود. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان