eitaa logo
⌈ࡅߺ߳ܦ߭ܝ‌ࡅ࡙ߺܟߺࡏަߊ‌‌ܘ🇮🇷⌋
9.2هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
886 فایل
از جهان ماندہ فقط جان ڪہ مرا تَرڪ ڪند من چنانم ڪہ محال است ڪسے درڪ ڪند!.☕ ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓☕ @Fh1082 ناشناسمـوטּ↓☕ https://daigo.ir/secret/51970196 تبلیغاتمـوטּ↓☕ @tabligh_haifa دراین کانال رمان هم گذاشته میشود فرق دارد با کانال فقط رمان! ×کپی×
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 🔸رسول خدا صلی الله علیه و آله: صبر در برابر مشکلات باعث افزایش رزق و روزی است. 📚 معدن الجواهر/ص39 ✍🏼 صبر در برابر مشکلات، یکی از ویژگی های انسان های است که به خدا دارند و کسی که توکل داشته باشد، خداوند امور زندگیش و سامان بخشیدن به آن را بر عهده می گیرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┊ . . . . . . . . . . ┊ ࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅────────࿇༅═‎┅─ ♡➾ツ ♡➾ ツ نگاهم تا آستانه در آشپزخانه رفت. رادمهر در چهارچوب در آشپزخانه ایستاده بود. نگاهش روی میز بود که گفتم : _بفرمایید.... به‌موقع اومدید. جلوتر آمد و کیفش را روی زمین،. کنج آشپزخانه گذاشت و دستانش را درون ظرف‌شویی شست. بعد درحالی‌که چندین دستمال حوله‌ای یکبار مصرف، از جا حوله ای آشپزخانه می کند ، دستانش را خشک کرد و گفت: _پس این‌همه خرید کردید برای درست کردن یه ماکارونی! نمی‌دانم لحنش کنایه‌آمیز بود یا یک شوخی ساده.... اما خوب می‌دانستم که باید چه جوابی بدهم. حتم داشتم پیامک خرید ها برایش ارسال شده است و قطعا کمی شگفت زده. بشقابی برداشتم و درحالی‌که برای او هم ماکارانی می‌کشیدم گفتم: _ یک ماکارونی ساده نبود.... کل یخچال و فریزر را پر کردم.... یک خونه به این بزرگی، بدون یک کدبانو برای آشپزخونه می‌شه؟!.... اصلا همین‌که یخچال و فریزر کلا خالی باشه..... این بچه تا کی باید هرچی غذا می‌خواد از رستوران بخره؟!.... بالاخره نباید یک کسی براش یه غذایی درست کنه؟! عمدا خیلی جدی و با اخم نگاهم کرد: _خب هر غذایی که بخواد از رستوران سفارش بده. ♡➾••به‌قلم: C᭄ ‹امـیــن‌بـاشـیم› ────────────࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅─ پـارت‌اول↯↯ ࿐ུ➾https://eitaa.com/tafrihgaah/82575
┊ . . . . . . . . . . ┊ ࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅────────࿇༅═‎┅─ ♡➾ツ ♡➾ ツ خیره در آن نگاه پر جذبه و باجدیت گفتم : _خب هر رستورانی هر غذایی رو نداره.... در ضمن بوی غذایی که توی خونه می پیچه، خیلی با غذای بیرون فرق داره. او هم با همان جدیت یکی از چشمانش را برایم تنگ‌تر کرد و دستش را به کمر زد و در جوابم گفت: _ داره این رستورانی که من می‌گم همه‌چی داره.... انگار نمی‌خواست که کوتاه بیاید و من مجبور شدم در جوابش بگویم: _ خب اگر این‌طوره.... لطفاً نیمرو.... ماکارانی.... آش یا کوفته‌تبریزی.... ازش سفارش بگیرید. چشمانش با همان جدیت به من زل زده بود و کوتاه نمی آمد. نمی‌دانم داشت حرفهایم را تحلیل می‌کرد یا منتظر بود جوابی دندان‌شکن به من بدهد. وقتی سکوتش را دیدم به میز اشاره کردم و گفتم: _ حالا بهتره به‌جای سفارش غذا از رستوران.... دست‌پخت من رو بچشید. معطل نکرد پشت میز نشست. برای او هم مقداری ماکارونی کشیدم و بشقاب را به او دادم. آستین پیراهنش را بالا زد و چنگالش را از روی میز برداشت. منتظر دیدن عکس‌العملش بودم و با لبخندی که به‌زور از روی لبانم محوش می‌کردم، سرم را به زور سمت بشقاب خودم چرخاندم. چنگال را لابه‌لای رشته‌های ماکارونی فرو بردم و قبل‌از آن که چنگال را به دهانم برسانم، صدایش را شنیدم : _خوبه.... خوشمزه است.... اما این دلیل نمی‌شه که شما از حرف من حرف‌شنوی نداشته باشید.... من به شما گفتم از بیرون غذا تهیه کنید. متعجب پرسیدم : _ببخشید دقیقا کی گفتید؟! ♡➾••به‌قلم: C᭄ ‹امـیــن‌بـاشـیم› ────────────࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅─ پـارت‌اول↯↯ ࿐ུ➾https://eitaa.com/tafrihgaah/82575
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. شش ماه بعد از تولد حضرت یحیی (ع)، وقتش رسید که وعده‌ای که خدا به عمران داده بود، عملی بشه! یعنی تولد حضرت عیسی مسیح (ع)، کسی که آخرین امید خدا برای هدایت بنی‌اسرائیل و بازگشتشون به عهدی که با خدا بسته بودن، بود. این عهد، زمینه‌سازی برای ظهور حضرت محمد (ص) و آل محمد (ص) بود. حضرت زکریا می‌دونست که مادر منجی بنی‌اسرائیل، حضرت مریم هست، اما مریم شوهر نداشت! یهودی‌ها که حضرت عیسی (ع) رو دشمن درجه یک خودشون می‌دونستن، هر کاری کردن تا این پاکی رو از مادرش، حضرت مریم، بگیرن. اونا بارها به حضرت مریم تهمت زدن که با یوسف نجار رابطه نامشروع داشته و بچه‌دار شده و حتی تهمت ارتباط نامشروع با حضرت زکریا رو هم زدن! ولی معجزه‌های حضرت مسیح باعث می‌شد تیرشون به سنگ بخوره و نتونن به هدفشون برسن. .
. قرآن بارها از حضرت مریم با عبارت "احصنت فرجها" یاد می‌کنه تا تأکید کنه که ایشون پاکدامن بودن و از بسیاری از امتحانات الهی سربلند بیرون اومدن. اما یهودی‌ها همچنان به کار خودشون ادامه می‌دادن و با تحریفاتشون سعی می‌کردن حضرت مریم رو به عنوان پیامبری که نیست، جلوه بدن. .
. بهرحال؛ زمان تولد عیسی(ع) نزدیک شد:) این داستان رو همتون میدونین که روح القدس به مریم نازل شد و به ایشون پسری بخشید. بعد مریم از معبد بیرون رفت و به مکان شرقی رفت. مسیح رو به دنیا اورد و از زیر پاش آب روان و از نخل خشکیده خرما براش خرما ریخت. اما میخوام به روایت دیگه‌ای براتون این قصه رو بگم:) .
. داستان تولد حضرت عیسی (ع) تو سوره مریم، آیه ۱۶ شروع می‌شه: “وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا” یعنی: “و در کتاب (قرآن) مریم را یاد کن، هنگامی که از خانواده‌اش کناره گرفت و به مکانی شرقی رفت.” اینجا حضرت مریم هنوز باردار نیست و به عنوان خادم معبد سلیمان مشغول به خدمت هست. به طور طبیعی، حضرت مریم هرگز معبد رو ترک نمی‌کرد، اما وقتی بهش گفته شد که وعده الهی نزدیکه، از معبد بیرون رفت و به مکانی شرقی رفت تا حضرت عیسی (ع) رو به دنیا بیاره. بعضی‌ها می‌گن که حضرت مریم نمی‌دونست چه اتفاقی قراره بیفته، اما این درست نیست. حضرت مریم آگاه بودن کاملا و تو سیر تربیتیش کاملا به نقش خودش آگاه شده و پذیرفته بودش. .
. اما مکان شرقی که قرآن ازش یاد می‌کنه کجاست؟! توی روایات مختلف، مکان‌های متفاوتی نقل شده، اما همه‌ی اون‌ها در کشور عراق هستن! یعنی حضرت مریم (س) از اورشلیم راه افتاد و انقدر اومد تا به عراق رسید. حضرت سجاد (ع) می‌فرمایند که حضرت مریم، حضرت عیسی (ع) رو در کربلا به دنیا آورد، همون جایی که حسین بن علی (ع) به شهادت رسید! بقیه روایات هم مکانی نزدیک کربلا رو بیان می‌کنن که احتمالاً در نهایت، همون زمین کربلاست.... روز تولد حضرت عیسی مسیح (ع) هم ۲۵ ذی‌القعده بیان شده که با تاریخی که مسیحی‌ها الان می‌گن، متفاوته. چون مسیحیت تحریف شده و اونا نمی‌دونن که اصلاً تولد مسیح رو جشن نمی‌گیرن، بلکه ۲۵ دسامبر که امروز باشه روز دیگه‌ایه. حضرت ابراهیم (ع) هم همین روز به دنیا اومدن. ما این روز رو به نام دحو الارض می‌شناسیم .
. قرآن ادامه می‌ده و می‌گه وقتی حضرت مریم از خانواده‌ش کناره گرفت و به مکان شرقی (که طبق روایات، کربلا بوده) رسید، خداوند روح خودش رو به شکل یک بشر بی‌نقص (بشراً سویّا) بهش نازل کرد. تو همه‌ی داستان‌ها اومده که جبرئیل به حضرت مریم (س) به شکل یک بشر بی‌عیب و نقص نازل شد و باهاش صحبت کرد. حضرت مریم اول جبرئیل رو نشناخت و گفت: “از تو به خدا پناه می‌برم!” .