فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ استاد #رائفی_پور
📝 «اثبات شهادت پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله وسلم - قسمت سوم»
🔸 بررسی زمان شهادت پیامبر (ص)
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
@TafsirQuranKarim1
9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 از کنار رنجهای رسول خدا ساده نگذریم!
◾️چطور مظلومیتهای امام حسین(ع) باید ذکر شود، اما مظلومیتهای پیامبر(ص) نباید ذکر بشود؟!
#تصویری
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
@TafsirQuranKarim1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽، صلح امام حسن و حکمیت در جنگ صفین
✍ حجتالاسلام دکتر قربانی مقدم
🔹 دیروز دوباره آقای رئیسجمهور حرف از صلح امام حسن ع زده است؛ به چه منظور؟ معلوم است.
فقط یه سوال مهم هست که چرا ایشان هیچوقت از قضیه حکمیت در جنگ صفین، برای سازشکاری شاهد و مثال نمیآورد؟
✅پاسخ: مردم نسبتاً با داستان جنگ صفین، حکمیت و بلایی که خوارج با این صلح تحمیلی بر سر اسلام آورند آشنا هستند، بنابراین نمیشه سرشون را از این طریق کلاه گذاشت، اما صلح امام حسن علیهالسلام مثل خود حضرت مظلوم است و تودهی مردم با آن آشنا نیستند، بنابراین با تکیه به کلمهی «صلح» در این قضیه، و مخفی کردن اصل واقعه و خیانتها و خسارتهای آن، راحت میشه مغالطه کرد.
پس #تاریخ_بخوانیم تا کلاه سر ما نگذارند.
@TafsirQuranKarim1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تله_تئاتر_آخرین_سوی_چراغ
🏴ویژه ی شهادت امام #رضا(ع)
جمعه ساعت 20 شبکه سراسری شما و قم
شنبه ساعت 16:30 شبکه قم
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
@TafsirQuranKarim1
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ
وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ
صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
((بارالها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسنديده پيشواى پارسا و منزه
و حجت تو بر هر كه روى زمين است و هر كه زير خاك بسيار راستگو و شهيد
درود و رحمتى فراوان و كامل و با بركت و متصل و پيوست و پياپى و دنبال هم همچون بهترين رحمتى كه بر يكى از اوليائت فرستادى.))
#حضرت_محمد
#امام_حسن
#امام_رضا
#امام_هشتم
🏴🏴@TafsirQuranKarim1🏴🏴
کانال تفسیر قرآن 👆
صلوات+امام+رضا.mp3
930.4K
صوت صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
#حضرت_محمد
#امام_حسن
#امام_رضا
#امام_هشتم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴🏴@TafsirQuranKarim1🏴🏴
کانال تفسیر قرآن 👆
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
از نفرین مظلوم بترسید که، چون شعله آتش بر آسمان میرود.
نهج الفصاحه ص. ۱۶۳، ح. ۴۷،
#حضرت_محمد
#امام_حسن
#امام_رضا
#امام_هشتم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#امام_حسن_مجتبی
🏴@TafsirQuranKarim1🏴
کانال تفسیر قرآن 👆
#حضرت_محمد
#امام_حسن
#امام_رضا
#امام_هشتم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#امام_حسن_مجتبی
🏴@TafsirQuranKarim1🏴
کانال تفسیر قرآن 👆
داستان دختر شینا
قسمت #پنجاه_و_هفتم
شهدا رو یاد کنیم حتی بایک صلوات
با ما همراه باشید🍃🍃🥀🥀
@TafsirQuranKarim1
♥️❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃♥️
#کتاب_دختر_شینا📔
قسمت 7⃣5⃣
مهدی را بوسیدم و سعی کردم آرامَش کنم. گفتم: «چه حرف هایی می زنی تو. خیلی زندگی را سخت گرفته ای. این طورها هم که تو می گویی نیست. کنسرو سهمیه توست. چه آنجا، چه اینجا.»
کنسرو را دور از چشم مهدی از توی داشبورد درآورد و توی صندوق عقب گذاشت.
گفت: «چرا نماز شک دار بخوانیم.»
ماه آخر بارداری ام بود. صمد قول داده بود این بار برای زایمانم پیشم بماند؛ اما خبری از او نبود. آذرماه بود و برف سنگینی باریده بود. صبح زود از خواب بیدار شدم. بی سر و صدا طوری که بچه ها بیدار نشوند، یک شال بزرگ و پشمی دور شکمم بستم. روسری را که صمد برایم خریده بود و خیلی هم گرم بود، پشت سرم گره زدم. اورکتش را هم پوشیدم. کلاهی روی سرم گذاشتم تا قیافه ام از دور شبیه مردها بشود و کسی متوجه نشود یک زن دارد برف پارو می کند. رفتم توی حیاط. برف سنگین تر از آنی بود که فکرش را می کردم. نردبان را از گوشه حیاط برداشتم و گذاشتم لب پشت بام. دو تا آجر پای نردبان گذاشتم. با یک دست پارو را گرفتم و با آن یکی دستم نردبان را گرفتم و پله ها را یکی یکی بالا رفتم. توی دلم دعامی کردم یک وقت نردبان لیز نخورد؛ وگرنه کار خودم و بچه ساخته بود. بالاخره روی بام رسیدم. هنوز کسی برای برف روبی روی پشت بام ها نیامده بود.
خوشحال شدم. این طوری کسی از همسایه ها هم مرا با آن وضعیت نمی دید.
پارو کردن برف به آن سنگینی برایم سخت بود. کمی که گذشت، دیدم کار سنگینی است، اما هر طور بود باید برف را پارو می کردم. پارو را از این سر پشت بام هل می دادم تا می رسیدم به لبه بام، از آنجا برف ها را می ریختم توی کوچه.
کمی که گذشت، شکمم درد گرفت. با خودم گفتم نیمی از بام را پارو کرده ام، باید تمامش کنم. برف اگر روی بام می ماند، سقف چکّه می کرد و عذابش برای خودم بود. هر بار پارو را به جلو هل می دادم، قسمتی از بام تمیز می شد. گاهی می ایستادم، دست هایم را که یخ کرده بود، جلوی دهانم می گرفتم تا گرم شود. بخار دهانم لوله لوله بالا می رفت. هر چند تنم گرم و داغ شده بود، اما صورت و نوک دماغم از سرما گزگز می کرد. دیگر داشت پشت بام تمیز می شد که یک دفعه کمرم تیر کشید، داغ شد و احساس کردم چیزی مثل بند، توی دلم پاره شد. دیگر نفهمیدم چطور پارو را روی برف ها انداختم و از نردبان پایین آمدم. خیلی ترسیده بودم. حس می کردم بند ناف بچه پاره شده و الان است که اتفاقی برایم بیفتد. بچه ها هنوز خواب بودند. کمرم به شدت درد می کرد. زیر لب گفتم: «یا حضرت عباس! خودت کمک کن.» رفتم توی رختخواب و با همان لباس ها خوابیدم و لحاف را تا زیر گلویم بالا کشیدم.
در آن لحظات نمی دانستم چه کار کنم. بلند شوم و بروم بیمارستان یا بروم سراغ همسایه ها. صبح به آن زودی زنگ کدام خانه را می زدم. درد کمر بیشتر شد و تمام شکمم را گرفت. ای کاش خدیجه ام بزرگ بود. ای کاش معصومه می توانست کمکم کند. بی حسی از پاهایم شروع شد؛ انگشت های شست، ساق پا، پاها، دست ها و تمام. دیگر چیزی نفهمیدم. لحظه آخر زیر لب گفتم: «یا حضرت عباس...» و یادم نیست که توانستم جمله ام را تمام کنم، یا نه.
صمد ایستاده بود روبه رویم، با سر و روی خاکی و موهای ژولیده. سلام داد. نتوانستم جوابش را بدهم. نه اینکه نخواهم، نایِ حرف زدن نداشتم.
گفت: «بچه به دنیا آمده؟!»
باز هم هر کاری کردم، نتوانستم جواب بدهم.
نشست کنارم و گفت: «باز دیر رسیدم؟! چیزی شده؟! چرا جواب نمی دهی؟! مریضی، حالت خوش نیست؟!»
می دیدمش؛ اما نمی توانستم یک کلمه حرف بزنم. زل زد توی صورتم و چند بار آرام به صورتم زد. بعد فریاد زد: «یا حضرت زهرا! قدم، قدم! منم صمد!»
یک دفعه انگار از خواب پریده باشم. چند بار چشم هایم را باز و بسته کردم و گفتم: «تویی صمد؟! آمدی؟!»
ادامه دارد...✍🏻
@TafsirQuranKarim1