بسمالله
بلند بگو خانمم
- «نه! نشد، باید طوری داد بزنید که صداتون برسه به آمریکا و اسرائیل»
این صدای خانم کریمی ناظممان بود که توی میکروفن مدرسه داد میزد و ما را تشویق میکرد تا از اعماق وجودمان فریاد بزنیم و صدایمان را برسانیم به آمریکا و اسرائیل و من در ذهن هشت-نُه سالهام فکر میکردم خانهی آمریکا و اسرائیل چند کوچه آن طرفتر است، طوری داد میزدم که دویدنِ خون پشت صورتم را حس میکردم و میتوانستم رگ باد کردهی گردنم را لمس کنم. وقتی به صورت بچههایی که در صف به خط شده بودند نگاه میکردم، همه را مثل لبو میدیدم.
جملهی خانم کریمی به مناسبتهای مختلف تغییر میکرد گاهی باید صدایمان به مردم مظلوم فلسطین میرسید، گاهی باید به یمن میرسید و گاهی هم بی مناسب صدایمان باید دعای فرج میشد و به آسمانها میرسید.
چیزی که برای خانم کریمی مهم بود همصدایی و رسیدن صدایمان به جایی بود. اگر کسی ساکت بود یا اگر بچهای سرگرم بازی و شلوغکاری بود، پشت میکرفن اسمش را میخواند و از صف خارجش میکرد.
چی شد که یاد این خاطره افتادم؟
صبحهای زود، وقتی آفتاب پایش را روی گلهای قالی دراز میکند. با صدای مرگ بر آمریکای سیصد چهارصد تا دانشآموز بیدار میشوم. ناظم مدرسهی سر کوچهمان توی بلندگو میگوید: «بلند بگو خانمم! میخوام صداتون برسه به غزه»، بعد میکرفن را میگیرد جلوی دهان چهارصد تا دختر و صدایشان در گوش محله میپیچد. ناظم میگوید: « اول صبحی ماست خوردید؟ میخوام صداتون برسه به آمریکا و اسرائیل»دخترها طوری جیغ میکشند که فکر میکنم اگر آمریکا و اسرائیل یک شخصیت بودند و دسترسی به آنها ممکن، همین یک مدرسه برای نابود کردندشان کافی بود.
همصدایی بالاخره جواب میدهد. همانطور که یک روز پدرها و مادرهایمان همصدا شدند و شاه را بیرون کردند، همصدا شدند و صدّام را با آن همه کبکبه و دبدبه خار و ذلیل کردند، ما هم یک روز اسراییل را از صفحه تاریخ محو میکنیم.
یک روز صدایمان را به آسمانها میرسانیم و اماممان را برمیگردانیم...
انشالله...
✍️ طاهره سادات ملکی
#غزه
#لبنان
#فرج
@tahere_sadat_maleki