eitaa logo
امامت ولایت بصیرت ظهور
3.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
7هزار ویدیو
50 فایل
﷽ 👌 علی را دریابید و حتی اگر دلیل رفتار و حرفهایش را نمی فهمید، فقط پشت او بمانید و نه یک قدم از او جلوتر بروید و نه عقب تر باشید #لبیک یا خامنه ای لبیک یا حسین است #امامت #ولایت #بصیرت #ظهور #اِن‌ْشٰاءَالله ارتباط با ادمین @YaAliMadad110313
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 📚 - حالا این همه راه اومدین،چی قبول شدین؟ - عارضم خدمتتون که ، ارشد فیزیک هسته ای - منم ارشد شبکه [آقای معروفی با نیشخند و استهزا حرف میزند] _آقای معروفی: فیزیک هسته ای؟؟ مگه هسته ای هم باقی مونده که شما میخوای فیزیکش رو بخونی؟؟ _امیر (با افسوس): ان شاالله که همه چی درست میشه. _آقای معروفی: کجای کاری پسر؟؟ راکتورهای اراک رو بتون ریختن و همه چیز تموم شده ست! تو و این رفیقت که انقدر بچه درس خون اید واسه چی نمیرین اون ور آب ؟ _امیر: این چه حرفیه ، این همه درس بخونیم که یه جای دیگه رو آباد کنیم؟؟ _شهریار (با لبخند): ان شاالله به وقتش ارشدمونم گرفتیم اینکار رو میکنیم، بمونیم که چی بشه! _آقای معروفی: باریکلا ... نه مثه اینکه تو رو شستشوی مغزی ندادن ، هنوز یه جو عقل تو کله ت هست. _امیر: حالا شرایط کار رو بفرمایید. _آقای معروفی: شرایط کار که مشخصه ، با شش دونگ حواستون به این کارخونه و وسایل توش باشه. _شهریار: اینجا که بنظر متروکه میاد، مگه وسیله ای هم توش هست؟ _آقای معروفی: بله که هست، همون سوله ی سمت چپ رو که میبینی چند میلیارد دستگاه توش خوابیده، البته همچین راست و ریست نیستن اما فعلا نگه داشتیم تا ببینیم چی پیش بیاد. _امیر: خب چرا با دستگاه های جدید معاوضه نشده تا کارخونه راه بیفته و کلی جوون بتونن کار کنن؟ _آقای معروفی: هنوز جوونی و خبر از بازار کار و این صحبت ها نداری، صاحاب قبلیش کلی به این در و اون در زد تا این کارخونه رو از ورشکستگی نجات بده ، حتی خونه و ویلاش رو گرو بانک گذاشت. اما انقدر جنس بُنجل تو این خراب شده وارد کردن که تولید این بدبختم خوابید. هم ورشکست شد هم خونه و ویلاش رو بانک ازش گرفت. الانم ننه مرده سکته کرده و عین یه تکه گوشت افتاده گوشه ی خونه! _شهریار (با ناراحتی) : ای بابا ... واقعا ناراحت شدیم خدا شفاشون بده. _آقای معروفی (نیشخند) : شفا؟؟ دلت خوشه ها، شفا هم برای پولداراس پسر جون! خدا دیگه شفا خونه ش رو هم تعطیل کرده جون و آبروی آدمیزادش رو سپرده دست این دکترا! _امیر (با دلخوری): اینجوری که شما میگید کلا خدا رو هم باید بیخیال بشیم دیگه! [شهریار نیشگونی از امیر میگیرد تا خفه شود] _شهریار: خب آقای معروفی نگفتین که ما باید کجا بخوابیم؟ _آقای معروفی: همون ساختمون سمت راست یه اتاق و دو تا تخت توش هست با تلویزیون و سرویس منتها آبدارخونه ازش فاصله داره. اینم کلیدها خدمت شما. _امیر: خیلی ممنون _آقای معروفی: تاکید کنم که زودتر با این شِرمین آشنا بشید وگرنه گرسنه ش بشه حتما قورتتون میده. _شهریار (با خنده ): چطور باهاش آشنا بشیم ، این طفلی که قلاده بسته هم انگار میخواد ما رو ۴ تیکه کنه !! _آقای معروفی : نترس پسر، من هم سن تو بودم سگ وحشی رو رام میکردم، این که سگ نگهبانه و صاحبش رو بشناسه زود اُخت میگیره. اینم پولم علل الحساب دستتون باشه از حقوق سر ماهتون کم میکنم. ضمنا پلنگ خونه راه نندازین ها، اینجا دوربین الا ماشاالله داره و سِرورش هم به سیستم خودم وصله. _امیر (با تعجب) : پلنگ خونه؟ !! _آقای_معروفی : تازه اومدی هنوز دخترای اینجا رو نمیشناسی ، لامصبا پلنگ که نیستن ، گرگ درنده ن! خلاصه که آسه برین و آسه بیاین تا شاخ هامون به هم گیر نکنه. من دیگه باید برم، خداحافظتون. _شهریار: خدانگهدار _امیر : خداحافظ _شهریار : خوبه بد جایی نیست ... حداقل از خوابگاه بهتره و لازم نیست یه الف بچه رو تحمل کنیم، بلاخره این وسط یه پولی هم گیرمون میاد. _امیر (متفکرانه) : این آقای معروفی کلی سفته ازمون گرفته، خیلی باید مراقب باشیم، من که به سفته ها و رقم شون فکر میکنم تن و بدنم میلرزه. _شهریار: حالا اگه ویبره ات تموم شد بیا شامت رو بخور، من که دیگه از تخم مرغ آبپز ، سوسیس تخم مرغ، املت و هرنوع ترکیبی از تخم مرغ حالم بهم میخوره! فردا حتما باید خرید کنیم. _امیر: این دور ور هم هیچ سوپرمارکت و نونوایی به چشمم نیومد، خیلی پَرته! _شهریار: آره بابا ، انگار آخر دنیاست ! این شهرک فکر کنم کلا از هستی ساقط شده، هیچکدوم از کارگاه ها و کارخونه ها فعال نیستن. _امیر: واقعا جای تاسف داره. _شهریار: فعلا برای خودمون تاسف بخوریم که ۸ صبح کلاس داریم و هیچ معلوم نیست بتونیم خودمون رو به شهر برسونیم! _امیر: ساعت گوشیم رو روی ۶ تنظیم میکنم، امیدوارم سر جاده یه ماشین ما رو برسونه. _شهریار: این مردمی که من شناختم، بعیده که سوارمون کنن. _امیر: چرا نمیگی انقدر آدم عوضی سر راه مردم رو خفت کردن که همگی از سایه شونم میترسن ... _شهریار: این سر و صداها چیه؟ گوش کن ... [صدای داد و فریاد از دور شنیده میشود ] _امیر: جلل الخالق، مگه جز ما کسی هم اینجا هست؟؟ _شهریار: غلط نکنم صدا از این کارگاه کناری میاد. _امیر: تو چرا از جات پاشدی؟ _شهریار: واقعا نمیشنوی؟صدای گریه بچه میاد ... ادامه دارد ... م_علیپور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷اولین شهید هسته‌ای ایران، دکتر مسعود علی‌محمدی ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🇮🇷تحلیل مسائل روز ایران و جهان https://eitaa.com/tahlilesyasi
🔰شنبه ۲۳دی ۱۴٠۲ 🔻انعکاس خبر حمله ی آمریکا و اذنابش به یمن در تیتر اول روزنامه ها ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🇮🇷تحلیل مسائل روز ایران و جهان https://eitaa.com/tahlilesyasi
آفرین به طراحش ✊توقیف نفتکش سوئز راجان در دریای عمان اتهام: سرقت نفت ایران 🔵همزمانی که آمریکایی ها بر دریای سرخ متمرکز بودند نفتکش سوئز راجان در دریای عمان توسط ارتش ایران توقیف شد. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🇮🇷تحلیل مسائل روز ایران و جهان https://eitaa.com/tahlilesyasi