تحلیلگر پلاس
قسمت ۴۲/ مسئول میز موساد، با چهرهای که اقتدار و اعتماد به نفس در آن موج میزد، به نوال نگاه کرد و
قسمت ۴۳/
در همین زمان، در لبنان، مرتضی که به «شکارچی جاسوس» معروف بود و با شیخ صالح و رابط ایران ارتباط داشت با چهره ای در هم وارد اتاق شد. فضای اتاق، سنگین و پر از سکوت بود. تیکتاک ساعت روی دیوار به وضوح شنیده میشد. مرتضی بیمقدمه وارد بحث شده بود، گفت:
«بچههای ما باید دقیق زمانهایی که نوال نیست رو شناسایی کنن تا کار رو شروع کنیم.»
مرتضی، که نگاهش در حال کاویدن جزئیات اتاق بود، به خود آمد و با لحنی آرام ولی نافذ گفت:
«ای بابا، دختره که تو اسپانیاست. منظورت اینه که رصد رو از اطرافیانش شروع کنیم؟»
رابط ایران خندید، اما خندهاش بیشتر شبیه به یک تاکتیک برای کاهش فشار اتاق بود، گفت: «دقیقاً. بچهها باید بفهمن کِی شرایط برای نصب سیستمهای نظارتی مناسب میشه.»
مرتضی سری به نشانه تأیید تکان داد و گفت:
«بچههای حزب فعال میشن. منتها ما با اینکه داخل محیط امنش بخواد سیستم نصب بشه موافق نیستیم این کار رو هم نمیکنیم.»
رابط ایران متعجب شد و گفت:
«چرا؟ مگر ما در چنین مواردی از این روش استفاده نمیکنیم؟»
مرتضی، که حالا کاملاً متمرکز شده بود، صندلیاش را کمی جلو کشید و گفت: صوتش رو که اگر بخوای شنود کنی از طریق لوله ی آب و از طریق اتاق های اطراف بالا و پایینش میشه حلش کرد، منتها برای تصویری که میخواید از محیط داشته باشید ما کلا باید بریم سراغ یه شیوه ی دیگه!
رابط ایران گفت: بیشتر توضیح بده آقا مرتضی
مرتضی گفت: توضیح نداره، دختره جاسوسه! الان هر بچهای تو جیبش یه هیدن کمرا داره، اون وقت این دختره اگر با این همه آتیشی که سوزونده وقتی وارد یه اتاق میشه این رو در نیاره که احمقه، در میاره یکی از دوربین ها رو هم کشف کنه تمومه، هرچی از اول تو ذهنت بوده نابود میشه! اگر ده بار هم یادش بره، یه بار دوربین ها رو چک کنه یکی گیر بیاره تمومه!
رابط ایران سری به نشانه تأیید تکان داد و مشغول یادداشتبرداری شد. مرتضی، که حالا نگاهش به دوردست خیره شده بود، گفت:
«ما اینجا داریم با موساد بازی میکنیم. اینا برای هر قدمشون هزار نقشه دارن. باید به همون اندازه دقیق و بینقص عمل کنیم.»
هواپیمای نوال در فرودگاه بیروت به زمین نشست. او که حالا در موساد به «ملکه سایهها» معروف بود، با گامهایی آرام و مطمئن از پلکان هواپیما پایین آمد. هر قدمش گویی با ریتمی از پیش تعیینشده برداشته میشد. مأموریتش، در ظاهر، ساده به نظر میرسید؛ چند مصاحبه با خانوادههای شهدا و رزمندگان مقاومت. اما این فقط ظاهر ماجرا بود!
قبل از سفر، آریل بارها به او هشدار داده بود:
مقامات موساد قبل از اعزام نوال یک نکته را به او گفته و بارها تاکید کردند: نوال، گوشیت نباید از سرور قطع بشه. بهخصوص وقتی LangSpy مشغول صحتسنجی زبان بدن و لحن مصاحبهشوندههاست، بچه های ما هنگام مصاحبه با تو هستن و اگر زبان بدن و لحن فرد نشون بده که تردیدی نسبت به تو دارن یا بهت شک کردن باهات تماسی از طریق یک شماره ی مجازی با پیش شماره ی لبنان گرفته میشه و اگر در مصاحبه چنین چیزی رخ داد خیلی عادی بدون اینکه طرف مقابلت رو در جریان قرار بدی مسیر بحث رو عوض کن....
نوال، در حالی که این هشدارها را در ذهنش مرور میکرد، لبخندی محو زد. او حالا نه تنها به خودش، بلکه به نقشی که برایش طراحی کرده بودند، اعتماد کامل داشت.
نوال به لبنان رسید و بعد از گفتگوهایی با بچههای حزب قرار شد با خانواده ی چند شهید مصاحبه کند. او در یکی از خانههای ساده و روستایی لبنان، مقابل همسر یکی از شهدای حزب نشسته بود. فنجانهای چای روی میز چوبی کوچک میان آنها قرار داشت. صدای اذان از دوردست به گوش میرسید و فضای خانه، ترکیبی از آرامش و حسرت بود.
نوال، با چهرهای آرام و صدایی گرم، سوالاتش را میپرسید. اما ناگهان، وقتی به شیخ صالح اشاره کرد و گفت:
«از شیخ صالح خبری دارید؟ ایشون رو چطور توصیف میکنید؟»
چهره همسر شهید تغییر کرد. او لحظهای مکث کرد و نگاهش به زمین خیره ماند. انگار چیزی در درونش به او هشدار میداد که مراقب باشد. در همین حال یک تماس تلفنی با نوال گرفته میشود و قبل از آنکه نوال به آن پاسخ دهد تماس قطع میشود.
از جزئیات پیام مشخص بود که میخواهند به نوال بگویند خیلی بحث را ادامه ندهد. نوال با خونسردی لبخند زد و مسیر بحث را تغییر داد: «پسرتون رو چطور بزرگ کردید؟ باید خیلی قوی باشید...»
همسر شهید که هنوز کمی مشکوک بود، پاسخ داد، اما دیگر مثل قبل گرم نبود.
همان موقع که این آلارم در مرکز موساد به ثبت رسید آریل در حال توضیح آنلاین اتفاقات برای "هورام" فرمانده ی بالا دستی خود بود.
ادامه دارد...
@TahlilgarPlus
15.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹فکر کردم نظافت چیه فرمانده لشکر بود
#صدای_مقاومت
📱 @TahlilgarPlus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 اینم یه جور حجه
#حکایت
📱 @TahlilgarPlus
پیروزی شکوهمند رستم بر خاقان چین - @TahlilgarPlus.mp3
9.69M
پیروزی شکوهمند رستم بر خاقان چین / داستان های شاهنامه قسمت سی و دوم
💠 در قلب شاهنامه، جایی که اسطوره و حماسه در هم میآمیزند، نبردی شگفتانگیز رخ میدهد: رستم، قهرمان شکستناپذیر ایرانی، در برابر خاقان چین، فرمانروایی مقتدر. نبردی که نه تنها تقابل دو قدرت عظیم، بلکه رویارویی شجاعت و غرور است. در این داستان این مهم را مرور خواهیم کرد / این ویدئو تقدیم میشود به هم وطنهای ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند.
#رستم
📱 @TahlilgarPlus
34.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیروزی شکوهمند رستم بر خاقان چین / داستان های شاهنامه قسمت سی و دوم
💠 در قلب شاهنامه، جایی که اسطوره و حماسه در هم میآمیزند، نبردی شگفتانگیز رخ میدهد: رستم، قهرمان شکستناپذیر ایرانی، در برابر خاقان چین، فرمانروایی مقتدر. نبردی که نه تنها تقابل دو قدرت عظیم، بلکه رویارویی شجاعت و غرور است. در این داستان این مهم را مرور خواهیم کرد / این ویدئو تقدیم میشود به هم وطنهای ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند.
#رستم
📱 @TahlilgarPlus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠فقط کودک چتر آورده بود
#حکایت
📱 @TahlilgarPlus
با هم برای مقاومت، با هم برای انسانیت!
دوستان گرامی،
در روزهایی که قهرمانان ما در خط مقدم با تمام توان به یاری مظلومان و مستضعفان میشتابند، شما نیز میتوانید همراه این مسیر نورانی باشید.
چگونه میتوانید کمک کنید؟
با واریز کمکهای مالی خود به شماره حساب زیر، پشتوانهای محکم برای این عزیزان باشید.
اگر امکان کمک مالی ندارید، کافی است این پیام را به دیگران ارسال کنید تا صدای مقاومت را به گوش جهان برسانیم.
شماره کارت:
۵۰۴۱۷۲۷۰۹۴۹۴۹۴۹۰
شماره شبا:
ir ۵۱۰۷۰۰۰۱۰۰۰۱۲۸۸۸۸۷۷۷۷۰۰۵
بانک رسالت
بنیاد "خادمان مادر مهربان"
از شما درخواست داریم:
برای سلامتی و پیروزی این قهرمانان دعا کنید.
کمکهای خود را همین امروز واریز کنید.
همین حالا اقدام کنید و نشان دهید که قدرت اتحاد ما از هر چالشی بزرگتر است.
#نشر_حداکثری
پرچم بالاست 🇮🇷✌️
@TahlilgarPlus
16.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 شبی که فرودسی خواب شهدا را دید و آن را در #شاهنامه تصویر کرد
طوس میگه: ما لشکر کشیدیم
رفتیم بجنگیم
از توران شکست خوردیم
انتقام خون تو رو میخواستیم بگیریم سیاوش پهلوان هامون رو کشتن
سیاوش بهش میگه گریه نکن این گلستانی که اینجا هست رو نگاه کن
طوس وقتی خواب بوده نگاه میکنه میبینه سیاوش تو یک گلستانیه عجب جاییه ُ چقدر زیباست ُ مشابهش در هیچ کجا نیست
سیاوش میگه: این جمع رو نگاه کن! اینا اون پهلوانهای ایرانن که کشته شدن ُ همشون اینجا هستن ُ همشون خوشحال هستن ُ گریه کن کسی نباشیها
و طوس اونجا کمی دلش آروم میشه..
🪴
🔺 @TahlilgarPlus
15.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام
سعی کردیم امسال در حد توان یلدا رو با بقیه هم وطن ها تقسیم کنیم
قطعا شما هم در این مهم شریک بودید
از همه شما ممنونیم
یلدا مبارک ❤️❤️❤️
🔺 @TahlilgarPlus
تحلیلگر پلاس
#گزارش_کار آنچه در ادامه میخوانید گزارش مالی تیم رسانه ای آقای تحلیلگر در ماهی که گذشت است، که تقد
#گزارش_کار
سلام مجدد
یلدا مبارک
آنچه تقدیم شما میشود فعالیت مالی تیم رسانه ای آقای تحلیلگر در ماهی که گذشت می باشد
۱- ۳۰ میلیون تومان وام قرض الحسنه به یک خانواده محترم جهت تامین سرپناه
۲- ۲۰ میلیون تومان وام قرض الحسنه به یک هم وطن برای مسئله اشتغال
۳- ۳.۵ میلیون تومان تهیه دارو برای یک هم وطن محترم
۴- ۱ میلیون تومان تقدیم به یک ایستگاه صلواتی در ایام فاطمیه
۵- ۴ میلیون تومان تقدیم اجاره منزل سه هم وطن کارتن خواب که اکنون سر پناه دارند.
۶- ۳ میلیون تومان هزینه ی ترک اعتیاد یک هم وطن
۷- ۳.۵ میلیون تومان تقدیم به یک هم وطن برای درمان، بیماری خاص
۸- حدود ۶ میلیون تومان تقدیم برای تهیه نان برای خانواده های محترم
۹- ۳ میلیون تومان تهیه میوه برای یک مرکز اعصاب و روان که برخی عزیزان در آنجا بعضاً ۴۰ سال است خانواده های خود را ندیده اند.
۱۰- ۳ میلیون تومان برای تهیه لباس فرزندان یک خانواده بی سرپرست
۱۱- ۹ میلیون تومان تهیه خوراکی و شیرینی شب یلدا برای تعدادی از خانواده های محترم
۱۲- ۱۰ میلیون تومان تهیه ی غذای گرم
۱۳- ۳ میلیون تهیه دوچرخه و عروسک و موارد دیگر برای دو کودک (که تماما یکی از مخاطبین عزیز هزینه آنها را بر عهده گرفت)
در مجموع حدود 100 میلیون تومان در ماهی که گذشت برای موارد فوق و موارد مشابه تقدیم شد.
از همه دوستان تشکر میکنیم.
قطعا شما با حمایت های خود در این مهم سهیم هستید.
یلدا مبارک 🌹
رفقای عزیز از خدا برای شما بهترین ها را میخواهیم و به شما افتخار میکنیم.
🔺 @TahlilgarPlus
تحلیلگر پلاس
قسمت ۴۳/ در همین زمان، در لبنان، مرتضی که به «شکارچی جاسوس» معروف بود و با شیخ صالح و رابط ایران ا
قسمت ۴۴/
آریل با هیجان در اتاق فرماندهی موساد قدم میزد. مانیتورهای متعدد، لحظهبهلحظه رفتار نوال را در لبنان نمایش میدادند. او در حال توضیح وضعیت نوال برای هورام بود
هورام وقتی این صحنه را دید با لحنی سرد و نافذ به آریل گفت: نوال اصلیترین کار خودش رو در ماموریتها انجام داده، خوب حواست باشه اگر در مصاحبه ی حساسی این وضعیت پیش اومد، این احتمال هست که طرف مقابل به نوال مشکوک بشه! باید قبل از مصاحبه ی حساس کارشناس در محل پیش شما باشه و اگر چنین اتفاقی افتاد و پیش بینی این بود که ممکنه نوال بازداشت بشه یا سرویس مقابل روش سوار بشه، بدون درنگ جوخهی ترور رو مامور کنید تا کار نوال رو تموم کنن....
آریل با اعتمادبهنفسی عجیب در پاسخ به هورام گفت: اصلا نگران نباش، اتفاقا چند جوخه ی ترور در ایران آماده هستند و اگر لازم شد، پایان ماموریت "ملکه ی سایه ها" رو برای همیشه ثبت میکنیم....
نوال مصاحبه را به پایان رساند و به محل اقامت خود رفت. همزمان فردی که با نوال مصاحبه میکرد به برادر خودش که در حزب کار میکرد اطلاع داد که یک اتفاق مشکوک رخ داده است.
برادر فهمید که نوال به دنبال کشف اطلاعاتی از شیخ صالح است. فورا به حزب اطلاع داده شد و مرتضی گفت: از خانمی که متوجه اطلاعات درباره نوال شده و برادرش بخواید اولا به هیچکس هیچ اطلاعاتی نده و کسی رو حساس نکنه! دوما نوال با ۱۵ تا همسر یا مادر شهید مصاحبه کرده، این خانم به هوای احوال پرسی بره و آمار همه رو در بیاره و ببینه چیز مشکوکی نوال پرسیده ازشون یا نه! میخوایم جزئیات اینکه چی از کی خواسته در بیاد!
مرتضی بعد از این کار نامه ای به یکی از بخشهای امنیتی حزب به این شرح زد: مهم ! موساد بر شناسایی شیخ صالح و هرگونه اطلاعات پیرامون ایشان متمرکز شده است. هرکاری که لازم است برای بالاتر رفتن سطح امنیت ایشان و خانواده اش در دستور کار قرار بگیرد.
مرتضی نامه ی دیگری هم به تهران زد: فورا رابط حزب با اولین پرواز به لبنان بیاید. از این جهت که نیاز به تصمیم گیری داریم، فردی که می آید را با سطح اختیارات بالا و مجوز تصمیم گیری و اقدام بفرستید...
مرتضی در واقع از تهران خواسته بود کسی بیاید که قدرت تصمیم گیری داشته باشد تا اگر به جمع بندی رسیدند، اقدام کنند.
رابط حزب از تهران با اولین پرواز به لبنان رفت.
مرتضی داستان را تعریف کرد و به اینجا رسید: به نظرت فرصت خوبی نیست دختره رو مجازات کنیم؟
رابط تهران گفت: مجازات که بهتره رخ نده چون ما در تهران هنوز باهاش کار داریم.
مرتضی گفت: بازداشت چی؟ به نظرت بهتر نیست بازداشت بشه و بقیه ی ماجرا رو در بازجویی رسمی ازش پیگیری کنیم؟
رابط تهران گفت: بازداشت نمی تونی بکنی! چون اگر بازداشت کنی به خاطر فشار های بین المللی اولاً مجازات قطعاً نمیتونی بکنی و در نهایت حتی ممکنه تحت فشار وادار بشی آزادش کنی، مگر اینکه بخوای بعد از بازجویی از دستش خلاص بشی که اونم اگر در لبنان رخ بده پیامدهاش بیشتره!
مرتضی که کمی عصبی شده بود گفت: پس رسماً هیچ کاری الان نمی تونیم بکنیم.
رابط تهران گفت: فعلا تو ظرف عسله! فقط میتونی رد پاهاش رو ثبت کنی که البته هزینه هم داره، ممکنه این وسط ها موساد نیشی هم بزنه ولی همین ثبت رد پاها بسیار مهمه....
مرتضی تشکر کرد و سناریو را بر اساس اصل عادی جلوه دادن تحولات تا زمان انتقال نوال به تهران تعریف کرد.
در حالی که نوال در محل اقامتش مشغول تحلیل اطلاعات بود، تیم مقاومت سایهوار در اطراف او حرکت میکرد. مرتضی، که روی نقشه خم شده بود، گفت:
«فعلاً بازی ادامه داره. اما موساد بدونه، ما همیشه یک قدم جلوتر از اونها هستیم.»
صدای نفسهای سنگین و نگاههای نگران، فضای اتاق را پر کرده بود. پایان این ماجرا هنوز نامعلوم بود، اما جنگ سایهها تازه آغاز شده بود و بزرگترین نقطه ضعف سرویس اطلاعاتی مقاومت در این نبرد این بود که اگرچه در حال رصد رفتاری دقیق رژیم و کشف کامل یک سناریو بود اما نمی دانست نوال شیشه عمری دارد که اگر موساد تصور کند که چیزی درحال افشا شدن است هیچ بعید نیست که برای شکستن این شیشه عمر اقدام کند...
نوال بعد از انجام ماموریت هایش راهی تهران شد تا پیام را ببیند، آخرین ماموریت را انجام داده و سپس از کشور خارج شود.
قبل از دیدار نوال و پیام، یکی از دوستان محسن یک پاور بانک تلفن همراه به پیام داد و گفت: یه زحمت برات دارم. این دستگاه رو بگیر هر موقع نوال برای حداقل یک دقیقه در اتاق نبود، این دستگاه پاور بانک رو وصل کن به تلفن همراه نوال
پیام گفت: شارژره؟ صرفا وصلش کنم؟ دکمهای لازم نیست بزنم؟
رفیق محسن گفت: نه هیچ دکمه ای لازم نیست بزنی، صرفا وصلش کن و تا ده شمارش کن و جداش کن.
پیام گفت: خدایی نکرده عملیات لو نره؟
رفیق محسن گفت: نه اصلا نگران نباش، تو صرفا وصلش کن...
ادامه دارد...
@TahlilgarPlus