eitaa logo
تحلیلگر پلاس
3.9هزار دنبال‌کننده
126 عکس
345 ویدیو
1 فایل
@TahlilgarPlus اینجا خود خودم هستم، حرف های شخصیم، ویدئوهای مربوط به خودم، نکته‌هایی درباره‌ی فعالیت هایی که داریم انجام میدیم، مسائل فرهنگی-اجتماعی و چکیده ی کتاب‌هایی که دارم میخونم و.... رو تقدیم نگاه شما خواهم کرد
مشاهده در ایتا
دانلود
این عکس را شما برایم فرستادید اینجا مراسم وداع با شهید قهرمان وطن شهید ارتشی شهید مدافع حرم و وطن سرگرد حمزه جهاندیده در  استان خوزستان، شهرستان رامهرمز ممنون از دوستانی که حضور داشتند و ممنون از آنها که یاد ما بودند کاش خدا لیاقت دهد در مسیر شهید باشیم @TahlilgarPlus
40.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاووس ماجراجو و دیو سپید / داستان متفاوت / ناگفته های شاهنامه فردوسی به زبان ساده (قسمت ۱۲) 💠 در این برنامه ی فردوسی به داستان کاووس ماجراجو و دیو سپید می پردازیم./ این ویدئو تقدیم می‌شود به هم وطن‌های ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند. @TahlilgarPlus
تک تيرانداز را صدا زدم گفتم: اوناهاش، اونجاست، بزنش! اسلحه اش را برداشت، نشانه گرفت، نفسش را حبس كرد، ولی ناگهان اسلحه اش را پايين آورد! گفتم : پس چرا نزدی؟ گفت : داشت آب می خورد... @TahlilgarPlus
چهار عکس که امروز توجهم به آن جلب شد تصویر اول؛ 88 زندانی در خراسان به همت آستان قدس آزاد شده اند. آستان رفته برایشان پرچم برده و به هر کدام هم یک انگشتر هدیه داده که یاد آقا امام رضا باشند. تصویر دوم؛ ستاره های مطرح ورزش ایران را برده اند بوموسی، یکی از آنها به محض پایین آمدن از هواپیما بر خاک وطن بوسه زده است تصویر سوم؛ آخرین وداع خانواده شهید علی حیدری که در لبنان شهید شد با ایشان تصویر چهارم اما با یک سوال برایم همراه است و دوست دارم به آن فکر کنید: توضیح عکس (این عکس در یک کشتی بریتانیایی گرفته شده است. این کودکان به تازگی از فروخته شدن به بردگی نجات یافته بودند. سال ۱۸۶۸ میلادی) اما سوال بنده: اسلام 1400 سال پیش برده داری را متوقف کرد. چرا غرب در چند صد سال اخیر به این جمع بندی رسید که باید متوقف کنه؟ یه پاسخ اینه که: خب فهمیدن باید متوقف کنن یه پاسخ هم میتونه این باشه: برده قرار بود براشون کار کنه با این برده ها ثروت کشورهاشون رو هم بردن اونجا، بعد غرب رو ساختن بعد الان من و شما خودمون میریم اونجا براشون کار میکنیم. اون نیاز دیگه احساس نمیشه... البته به نیروی کار بازم نیاز داشتن که بهترین راهکار رو در این دیدن که با شعار برابری زن و مرد و... خانم ها رو از خونه بیارن به کارخونه شاید این نگاه غلط باشه ولی به هر جهت یه نگاهه... @TahlilgarPlus
تحلیلگر پلاس
قسمت بیست و یکم/ مرتضی خیلی وقت بود ذهنش درگیر بود. برخی از نیروهای حزب و عوامل رده بالا شهید شده
قسمت بیست و دوم/ اونها نمیخواستن تحت هیچ عنوان در این سفر مستقیم با نوال و عوامل موساد مرتبط بشن مگر در صورتی که بدونن عملیات توسط موساد لو رفته و موساد متوجه اونها شده یاسر از مرتضی پرسید: اگر اونا برای ما تله نگذاشته بودن و قصد اقدام علیه ما رو نداشتن،منتها در جایی از عملیات متوجه شدیم که اونها متوجه ما شدن تکلیف چیه؟ مرتضی در پاسخ گفت: باید تلاش کنی تحت هیچ عنوان در چنین شرایطی قرار نگیری، بهت توضیح میدم چطوری! یاسر گفت: حالا فرض محال اگر چنین چیزی رخ داد چی؟ مرتضی گفت: هر دوشون باید مجازات بشن. یاسر گفت: اگر سرویس اطلاعاتی اسپانیا یا پلیس متوجه من بشن چی؟ مرتضی در پاسخ گفت: من بهت توضیح میدم چطور اقدام کنی که باهاشون رو به رو نشی، ولی اگر شدی تا تهش باید بری، گزینه ی دیگه‌ای قابل تعریف نیست یاسر کمی فکر کرد، تهش یعنی میشد زندان‌های اسپانیا یا شاید هم آبکش شدن وسط خیابان‌ها در تقابل با پلیس اسپانیا، ولی خب چاره ای نبود نوال برای سفر آماده شد یاسر کمی قبل تر به پایتخت اسپانیا منتقل شده بود. نفری که قرار بود سایه ی نوال باشد هم با نوال تا فرودگاه رفت. نوال را به کسی که در پرواز بلیط گرفته بود سپرد و فرد مورد نظر تا فرودگاه مادرید با نوال رفت. در فرودگاه کسی منتظر بود تا نوال به وی سپرده شود، قرار بود سایه ی نوال اگر متوجه مسئله ای در مسیر (داخل هواپیما) شد به کسی که در فرودگاه منتظر است منتقل کند. همه چیز عادی بود و فردی که به انتظار نشسته بود ماموریت خود را شروع کرد. نوال به هتلی منتقل شد. یکی از اعضای حزب هم در همان هتل مستقر شد. قرار بود دو نفر دیگر هم یکی در همان طبقه ای که نوال بود و یکی در طبقه ی بالایی مستقر شوند. یاسر در خانه ای در مادرید منتظر بود ببیند از هتل چه اطلاعاتی کسب میشود. نوال برای برگزاری اولین جلسات آماده بود و منتظر بود تا رابط موساد به او اضافه شود. از طرفی عوامل حزب موفق شده بودند از نظر شنود از طریق روش های خودشان بر اتاق مسلط شدند. نوال منتظر بود تا عامل موساد به او اضافه شود. فردی از یکی از اتاق ها در همان طبقه درب اتاق را زد. به محض اینکه وارد اتاق نوال شد و حال و احوال کرد رادیو را روشن کرد. تقریبا هر کاری که بچه های حزب برای شنود اتاق می خواستند انجام دهند با اختلال رو به رو شد. یکی از اعضای که در طبقه ی بالای همان اتاق بود موکت را کنار زد. گوشش را به زمین چسباند. صدای همه چیز در گوشش شنیده میشد اما هیچ صدایی از محیط پایین به بالا منتقل نمیشد. از همان طبقه یکی از افراد دیگر از اتاق خارج شد. به بهانه ی قدم زدن از جلوی اتاق نوال عبور کرد تا شاید حداقل یک کلمه اتفاقی شنیده شود اما هیچ چیز به گوشش نرسید. نوال و عامل موساد بسیار آرام در حال صحبت بودند. ـ نوال باید به ایران سفر کنی +  در چه پوششی؟ چطوری؟ -  یا از طریق بچه های حزب در قامت خبرنگار، یا به شکلی که خودمون برات تعریف میکنیم. اونجا باید با یکی دو نفر مصاحبه بگیری، یکی دو تا موضوع هم هست که اگر بتونیم بهش نزدیک بشیم خیلی کمکمون میکنه +  من مشکلی ندارم چند روز طول میکشه تا جلسه ی مربوط به ماموریت رو برگزار کنیم؟ و چرا داریم تو اسپانیا برگزار میکنیم؟ نمیشد یکی از همون شهرهای لبنان یا یه کشور نزدیک تر جلسه رو بگذاریم؟ - یک روزه تمام نکات رو بهت میگم. نگران نباش! درباره ی محل جلسات من اطلاعات زیادی ندارم (عامل موساد میدانست که یکی از اتاق های مربوط به ایران و روسیه کارها را در اسپانیا مدیریت میکند، خودش مسئول این بخش بود اما اجازه نداشت بیشتر به نوال توضیح دهد. عامل موساد بطور کامل به نوال توضیح داد چطور باید به ایران برود و با چه کسانی باید صحبت کند و... تقریبا چند راه جایگزین هم برای او مشخص کرده بودند که در هر کدام به مشکل خورد بتواند از دیگری استفاده کند. جلسات نوال و عامل موساد موفق بود و بر خلاف آنها هیچ چیز دست یاسر و تیمش را نگرفته بود. آنها برای شنود هم روی روشی متمرکز شده بودند که بطور کامل ناموفق بود. یاسر منتظر تماس بچه ها بود. آنها هیچ از جلسه ی نوال و رابط نفهمیده بودند و صرفا توانسته بودند رابط موساد در اسپانیا، فردی که هادیِ عملیات موساد در مادرید بوده و تیم میدانی موساد که نوال و فرد دیگر را پشتیبانی میکردند، را شناسایی کنند. جالب است که محل استقرار یکی از عوامل در ۷۰۰ متری سفارت ایران بود. یاسر خیلی کلافه بود. گوشی را که گذاشت گفت: ای لعنت بر این شانس! یکی از نیروهای حزب به یاسر گفت: چی شده؟ یاسر گفت: چند تا مرد گنده بلند شدن رفتن اونجا هیچی نشنیدن، هیچی به گوششون نرسیده تمام روزهایی که نوال و عامل موساد درگیر تمرکز روی پروژه ایران بودند هیچ اطلاعاتی از جزئیات جلسات به دست بچه ها حزب نرسید چرا که تقریبا یک قدم از موساد عقب تر بودند و به لحاظ تکنولوژی در شنود با چالش رو به رو شده بودند. ادامه دارد @TahlilgarPlus
43.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حمله به ایران افراسیاب پشنگ / پادشاهی نوذر / شاهنامه ی فردوسی به زبان ساده (قسمت ۱۳) 💠 در این برنامه ی فردوسی به داستان کاووس ماجراجو و دیو سپید می پردازیم./ این ویدئو تقدیم می‌شود به هم وطن‌های ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند. @TahlilgarPlus
این عکس را شما برایم فرستاده اید اجتماع امت حزب الله اولا دم بچه های گروه گرم که همه جا و در همه اجتماعات هستند و پرچم را بالا برده اند دوما بازم دمتون گرم که یاد من هم هستید من از شما و این تصاویر اعتماد به نفس میگیرم از شما ممنونم رفقای عزیز به شما افتخار میکنیم @TahlilgarPlus
تحلیلگر پلاس
قسمت بیست و دوم/ اونها نمیخواستن تحت هیچ عنوان در این سفر مستقیم با نوال و عوامل موساد مرتبط بشن م
قسمت بیست و سوم / بچه های حزب از طریق رصد ترددهای افراد شناسایی شده توانسته بودند چند لایه از عناصر همکار با موساد را بشناسند و این اتفاق کوچکی نبود. بچه های حزب دیده بودند که عامل موساد کتاب و جزواتی هم به نوال داده بود (موضوع کتاب ها ایران بود) اما عامل موساد حتی کتاب‌ها و جزوات را با جلدهای غیر مرتبط با حقیقت کتاب، تحویل داده بود تا عوامل حزب کاملا سر در گم شوند. جلسه ی موساد با نوال در اسپانیا تمام شده و حالا او قرار بود به لبنان برگردد و بعد راهی ایران شود. یاسر هم قرار بود راهی لبنان شود. نوال تقریبا میدانست باید چه کند و وقت برگشت چیزی ذهنش را مشغول نکرده بود اما یاسر بی حد عصبی بود. در اسپانیا تقریبا هیچ کدام از ماموریت های اولیه به نتیجه نرسیده بود. نوال به بیروت برگشت و به فاصله یک روز یاسر هم وارد لبنان شد. در جلسه ی مربوط به نوال در حزب مرتضی با علامت سوال‌های بیشتری رو به رو شده بود. هدف از نشست چه بوده؟ چرا نوال رفت؟ آیا موفق شده بودند عوامل حزب را بشناسند؟ موساد قصد داشته در این سفر حزب را فریب بدهد یا آزمایش کند؟ تقریبا برای هیچ کدام پاسخی نداشت. مرتضی به یاسر گفت: فعلا هیچ چیز درباره ی خروجی سفر نوال نمیشه گفت و باید صبر کنیم اولین تماس ها رو با حزب بگیره و ببینیم آیا تغییراتی در رفتارش یا در سوالاتش دیده میشه یا نه و شاید اینها اون چیزی باشه که ما رو به اهداف سفر نزدیک کنه... نوال هم در محل سکونتش در عین حال که منتظر تماس حزب بود منتظر یک پیام از ایران نشسته بود. یک کاربر لبنانی با یک فعال رسانه‌ای نزدیک به مقاومت در ایران تماس گرفته و گفته بود با یکی از خبرنگاران مقاومت در لبنان (نوال) در ارتباط است. میتواند هماهنگ کند او برای سفری به ایران بیاید و این گروه هم میتوانند چند مصاحبه با نوال داشته باشند. کاربر لبنانی (اکانت وابسته به موساد) قرار بود اطلاعات نوال را به فعال رسانه ای ایرانی بدهد تا با هم وارد گفتگو شوند. نوال همان طور که پیش بینی میکرد روی تلفن همراهش یک پیام دریافت کرد: سلام، من پیام علوی هستم از تهران. در موسسه ی چراغ فعالیت میکنم. هفته ی بعد یک نشست با موضوع مقاومت در تهران است و ما میهمان هایی را از خارج دعوت کرده ایم. شنیدم شما هم قصد دارید به تهران بیایید، میتوانید در جلسه‌ی هفته‌ی بعد هم باشید؟ نوال به محض اینکه پیام را دید پاسخ داد: سلام، بله بله، من منتظر پیام شما بودم، منتها باید از حزب اجازه بگیرم. اما یک سوال؟ در صورت اجازه‌ی با حزب، شما میتوانید هماهنگ کنید من با چند مسئول ایرانی هم مصاحبه کنم؟ پیام: بستگی داره، باید بدونیم با کدوم مسئولان و در چه سطوحی! نوال به پیام گفت: نمیدونم. مثلا یکی دو تا فعال رسانه ای مرتبط با مقاومت، سیاستمدار‌های همسو و اگر شد یک یا چند فرمانده ی نزدیک به مقاومت پیام گفت: برای فعال های رسانه‌ای و سیاستمداران مشکلی نیست، براتون پیداش میکنم ولی برای فرماندهان باید ببینیم کدام فرمانده و در چه سطحی!! نوال اسم یک نفر را گفت: مثلا فلان سردار در نیروهای مسلح... پیام گفت: اجازه بدید میپرسم و بهتون اطلاع میدم. تماس پایان یافت و پیام دست به کار شد. با یکی از دوستانش تماس گرفت. + سلام، علوی هستم. یکی از خبرنگاران معروف حزب قراره بیاد ایران، میتونیم در نشست از حضورش استفاده کنیم و در بخش میهمان های خارجی اسمش رو داشته باشیم، خودش هم اخبار رو پوشش میده، البته باید منتظر باشیم ببینیم حزب بهش اجازه میده یا نه ! منتها میخوام بدونم به فرض اینکه حزب بهش اجازه بده ما میتونیم هماهنگ کنیم با سردار...... دیدار داشته باشه؟ - برادر اینکه تونستی همچین گزینه ای را هماهنگ کنی خیلی خوبه، اگر واقعا این طوری که میگی با حزب هماهنگه شاید بتونم با رئیس دفتر سردار صحبت کنم و یه وقت بگیرم. + بله من مطمئن هستم با حزب هماهنگه - پس مسئله ای نیست. من هماهنگ میکنم خبرتون میکنم. پیام علوی خواست با نوال تماس بگیرد اما مجددا در فضای مجازی کمی درباره ی نوال جستجو کرد. گوگل، اینستاگرام نوال و ایضا توئیترش پر بود از تصاویر و مصاحبه هایش! خیلی به نسبت قبل تغییر کرده بود. اصلا شبیه به دو سال قبلش نبود. در دو سال قبل تصاویرش شبیه به این نوال محجبه ای که امروز میدید نبود. به هر جهت خانم متشخصی به نظر میرسید. پیام کمی عکس ها را بالا و پایین کرد. بعد به نوال پیام داد: سلام، هماهنگی ها رو انجام دادم. اگر حضورتون قطعی شد، حتما نشست با سردار رو هم هماهنگ میکنیم. نوال پیام ارسالی از سوی پیام علوی را دید اما باز نکرد. خیالش راحت شد که میتواند حالا مستقیما با سردار دیدار کند. یک پیام برای اکانت موساد فرستاد: سلام عزیزم، سفرم به تهران قطعی شده برای یک مصاحبه ی مهم باید برم اونجا امیدوارم زودتر بتونم بیام و از نزدیک ببینمت. ادامه دارد.... @TahlilgarPlus