22.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این هم پیام رفقا از بیروت برای شما
حتما با دقت تا آخر ببینید و حیرت کنید.
اگر رفقایی در توانشون بود حتما حمایت کنند. و الا حتما بازنشر کنید تا دوستانی که میخواهند حمایت کنند ببیند.
بچه های مقاومت و خانواده های آنها در آستانه ی فصل سرما نیاز به یاری و همدلی همه ی ما دارند....
⭕️ اگر شما هنوز حمایت مالی نکرده اید میتوانید از طریق شماره ی ذیل حمایت کرده و اگر امکان حمایت ندارید از طریق بازنشر ویدئو به دوستان دیگر هم پیام را برسانید تا آنهایی که میخواهند کمک کنند از این طریق اقدام کنند...
شماره کارت:
۵۰۴۱۷۲۷۰۹۴۹۴۹۴۹۰
شماره شبا:
ir ۵۱۰۷۰۰۰۱۰۰۰۱۲۸۸۸۸۷۷۷۷۰۰۵
بانک رسالت
برای کمک به مردم لبنان 🇱🇧
بنیاد "خادمان مادر مهربان"
#برای_لبنان
@TahlilgarPlus
16.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به به
چه قشنگ گفت
خدا ان شالله اسرائیل را به ضربت امیرالمومنین دچار کند، ان شالله
هر روز صبح داخل کانال اصلی آقای تحلیلگر لایو داریم، دعا در حرم شاه چراغ به نیت پیروزی مقاومت
این صحبت ها هم در حاشیه همان دعاست
نمی دانم این آقا که صحبت میکند کیست اما هرکه هست دمش گرم
غوغا کرد انصافا
گوش کنید روحتان زنده شود
@TahlilgarPlus
Sadi.mp3
4.32M
میدونستی سعدی برده بوده؟ / ناگفته های زندگی سعدی
💠 شاید کمتر کسی بدانید که سعدی سالیانی از زندانی خود را در بازار برده فروشان بوده و فروخته شده و بعد به اسارت میرود و پس از آنجا برده ی مردی ثروتمند میشود و بعد از سالها به لیبی فرار کرده و ۷ سال آنجا کارگری میکند و نهایتا همزمان با حمله ی مغول راهی شیراز میشود.... / در این داستان این مهم را مرور خواهیم کرد.
#سعدی
کانال دوم ما را حتما دنبال کنید:
https://www.youtube.com/@tahlilgar_plus
@TahlilgarPlus
16.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میدونستی سعدی برده بوده؟ / ناگفته های زندگی سعدی
💠 شاید کمتر کسی بدانید که سعدی سالیانی از زندگانی خود را در بازار برده فروشان بوده و فروخته شده و بعد به اسارت میرود و پس از آنجا برده ی مردی ثروتمند میشود و بعد از سالها به لیبی فرار کرده و ۷ سال آنجا کارگری میکند و نهایتا همزمان با حمله ی مغول راهی شیراز میشود.... / در این داستان این مهم را مرور خواهیم کرد.
#سعدی
کانال دوم ما را حتما دنبال کنید:
https://www.youtube.com/@tahlilgar_plus
@TahlilgarPlus
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این هم پیامی از لبنان برای شما
حتما تا انتها ببینید
این داستان کودکی است که از بعد از حملات رژیم کودک کش دچار لکنت شده
دوستان زیادی این مدت با حمایت های خود و پیام هایشان ما را شرمنده کردند
هم به دوستانی که لبنان هستند خداقوت میگوییم و هم به کسانی که با حمایت های مالی خود سنگ تمام گذاشتند
⭕️ اگر شما هنوز حمایت مالی نکرده اید میتوانید از طریق شماره ی ذیل حمایت کرده و اگر امکان حمایت ندارید از طریق بازنشر ویدئو به دوستان دیگر هم پیام را برسانید تا آنهایی که میخواهند کمک کنند از این طریق اقدام کنند...
شماره کارت:
۵۰۴۱۷۲۷۰۹۴۹۴۹۴۹۰شماره شبا: ir
۵۱۰۷۰۰۰۱۰۰۰۱۲۸۸۸۸۷۷۷۷۰۰۵بانک رسالت برای کمک به مردم لبنان 🇱🇧 بنیاد "خادمان مادر مهربان" #برای_لبنان @TahlilgarPlus
آمین مارسلن مورخ یونانی: ایرانیان آنگونه میجنگیدند که گویی تمام ثروتشان همان یک قلعه در خاکشان است
@TahlilgarPlus
لطفا این پیام ها را با دقت بخوانید
رفیقی پولی را رفته همت کرده زنده کرده و نیت کرده اگر به پول برسد، تقدیم کند به لبنان
همسر رفیقی طلا فروخته
رفیق دیگری درگیر مسئله ی اعتیاد بوده، پول کنار گذاشته بوده، بخشی را هم که در توانش بوده تقدیم کرده برای لبنان
رفیق دیگری از پول خمس داده و ...
خداقوت به همه ی دوستان
این مدت مدام بابت حضور چنین رفقایی در کانال و بابت اینکه اعضای کانال در این حد همدل هستند سجده ی شکر به جا آوردم.
خدا را شکر به برکت وجود دوستانی چون شما
واریز خیلی زیاد بوده، من فرصت نکردم همه را اینجا نشان دهد. بقیه را در روزهای بعد حتما منعکس خواهم کرد.
رفقای عزیز ممنون
به شما افخار میکنیم.
شماره کارت:
۵۰۴۱۷۲۷۰۹۴۹۴۹۴۹۰شماره شبا: ir
۵۱۰۷۰۰۰۱۰۰۰۱۲۸۸۸۸۷۷۷۷۰۰۵بانک رسالت برای کمک به مردم لبنان 🇱🇧 بنیاد "خادمان مادر مهربان" #برای_لبنان @TahlilgarPlus
تحلیلگر پلاس
قسمت چهاردهم/ قرار شد یاسر برای دیدار با نوال آماده شود. البته کمی آن سو تر از بیروت در یک روستای
قسمت پانزدهم/
جوانی که باید خودش را به بیروت میرساند تا خود بیروت رفت و پیام صابر را به شیخ صالح منتقل کرد.
شیخ هم بنا را بر همین گذاشت که طرح ریزی عملیات با این پیش فرض که به زودی همه ی ساختار توسط جناح مقابل چند بار مورد هدف خواهد گرفت، انجام شود.
وسط این بحث ها آخرین جلسه ی توجیهی مرتضی با یاسر که قرار بود با نوال خبرنگار وابسته به موساد دیدار کند هم برگزار شد.
یاسر پیراهن سفید یقه بسته ای را به تن کرده بود با یک کت و یک ظاهرا کاملا رسمی، عطر هم زده بود که به عنوان نماینده ی مقاومت خیلی شیک و همه چیز تمام باشد. موهایش را هم به کناری شانه کرد و آماده ی دیدار با نوال شد.
قبل از اینکه یاسر به راه بیفتد مرتضی به یاسر گفت: دو تا حالت بیشتر نداره، یا یک هدیه بهت میده یا هدیه نمیده! اگر هدیه بهت نداد به خونه ی امنی که بهت آدرس میدم میری! اگر هدیه بهت داد میری سر خیابونی که بهت میگم همونجا به شماره ای که بهت میدم زنگ میزنی و منتظر میمونی تا یکی بیاد دنبالت.
اولین تماس رسمی از دفتر مقاومت با تلفن نوال گرفته شد.
سلام. همان طور که قبلا صحبت کرده بودم، با توجه به اینکه ما از گزارش قبلی شما بسیار رضایت داشتیم و در خبرگزاری شما هم خبری که کار کردید بازتاب خوبی داشته، قرار شد زحمت انعکاس چند گزارش دیگر هم به شما داده بشه، جلسه ی امروز رو میخواستم یاد آوری کنم که یه وقت فراموش نشه!
به نوال توضیح دادن با توجه به اینکه حساسیت هایی درباره ی محل جلسات مقاومت وجود داره، این جلسات رسانه ای در چند مکان عمومی در بیروت برگزار خواهد شد.
نوال خوشحال شد. موافقت کرد و پیامی هم برای اکانت موساد فرستاد: سلام دوست عزیز ! ببخشید مسافرت من در بیروت کمی طول کشید. امیدوارم زود تر بتونم ببینمت. امروز با یک دوست خیلی خوب یک قرار کاری دارم. خیلی هیجان دارم. دعا کن همه چیز خوب پیش بره
این پیام در پاسخ برایش ارسال شد: سلام دوست عزیزم، خوشحالم بابت این اتفاق خوب. اون عطر قشنگه که روز تولدت برات خریدم رو استفاده کن...
نوال به راه افتاد و اولین دیدار با یاسر انجام شد.
یاسر چند نکته را درباره ی عملیات های مقاومت گفت. نوال در کنار صحبت ها سوالاتی میپرسید و یاسر هم تاکید میکرد: این مورد به فلان شکل است اما برای اینکه خودتان بدانید گفتم، اصلا نمی خواهیم اینها رسانه ای شود. نوال نگارش را در این لحظه متوقف میکرد تا به یاسر القا کند اصلا این موارد را ثبت نمیکند. خوب میشنوید.
یکی از سوالات نوال درباره ی استعداد نیروهای مقاومت در یک روستای مرزی بود. همان روستایی که علی در آن شهید شده و یک فرمانده ی جدید به نام صابر در لحظه ی شهادت علی آنجا مسئولیت را بر عهده گرفت.
یاسر به نوال گفت: من درباره ی جزئیات اطلاعات زیادی ندارم اما میدونم تا بیش از ۱۰۰۰ نیرو (تازه حداقلش رو میگم) آماده هستن از روستا دفاع کنن و برنامه های ویژه ای برای دشمن دارن، البته اینها به کسی منتقل نشه
اگرچه روستا مدافعان خوبی داشت اما ادعای یاسر با واقعیت همخوانی نداشت. یاسر حداقل تعداد نیروهای مدافع روستا را ۸۰۰ نفر بیشتر گفته بود.
نوال به یاسر گفت: خیالتون راحت، برای کنجکاوی خودم پرسیدم. راستی مقاومت یه فرمانده داشت که خیلی برای دشمن مهم بود. علی! من شنیدم آخرین بار در این روستا حضور پیدا کرده، اما بعدش خبری از ایشون نشد. واقعا شهید شده؟
یاسر گفت: من ندیدم رسانه های رسمی چنین ادعایی کرده باشن، شما از کجا چنین چیزی شنیدید؟
نوال گفت: من رسانه های عبری رو هم دنبال میکنم.
یاسر پرسید: عبری بلدید؟
نوال گفت: نه ولی این مترجم های آنلاین تا حدودی بهم کمک میکنه.
یاسر کمی تأمل کرد. قطعا خواندن یک مقاله در این رابطه که علی در کدام روستا بوده و زنده هست یا مرده نمی تونسته با مترجم آنلاین انجام شده باشه...
یاسر گفت: علی قطعا شهید شده و ذره ای تردید نکنید. دوستانی که نزدیک بودن میگن ترکش خمپاره ی دشمن مثل شمشیر ابن ملجم خورده وسط سر علی و همون طور که فرق امیرالمومنین شکافته شد سر علی هم کاملا به دونیم شده...
نوال گفت: خدا روحشون رو شاد کنه ! کاش زنده بود.
صحبت ها تقریبا تمام شده بود و نوال تصور میکرد سوالات خوبی را برای جلسه ی اول از یاسر پرسیده و او احتمالا بطور کامل تخلیه اطلاعاتی شده است.
او از یاسر تشکر کرد و بعد گفت: امیدوارم در جنگی که برای دفاع از امت در آن حضور دارید پیروز باشید. راستی من یک هدیه برای شما دارم. همیشه دوست داشتم به یک قهرمان یک هدیه بدم.
یاسر همان طور که دستور گرفته بود میدانست هدیه را حتما باید بگیرد به خاطر همین حتی تعارف هم نکرد. ساعت را از نوال گرفت و تشکر کرد. بعد به راه افتاد و زنگ زد به همان شماره ای که مرتضی گفته بود.
ادامه دارد...
@TahlilgarPlus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام رفقا از لبنان برای شماست
مدرسه ای که مورد هدف قرار گرفته و نابود شده است
خداقوت به دوستانی که بیروت هستند
و خداقوت به دوستانی که حمایت مالی کردند
ما در ای مدت از سوی مخاطبین عزیز از ۱۰ هزار تومان تا ۶۰ میلیون تومان واریز داشته ایم.
از رفیقی که اعتیاد داشته و واریز کرده و گفته: دارم ترک میکنم و میخواهم سالم شوم تا اگر ایران نیاز داشت با اینها بجنگم ، تا دوستی که مبلغی را برای روز مبادا گذاشته و حالا آورده است.
از همه تشکر میکنیم.
دست بوس تک تک شما هستم
⭕️ اگر شما هنوز حمایت مالی نکرده اید میتوانید از طریق شماره ی ذیل حمایت کرده و اگر امکان حمایت ندارید از طریق بازنشر ویدئو به دوستان دیگر هم پیام را برسانید تا آنهایی که میخواهند کمک کنند از این طریق اقدام کنند...
شماره کارت:
۵۰۴۱۷۲۷۰۹۴۹۴۹۴۹۰
شماره شبا:
ir ۵۱۰۷۰۰۰۱۰۰۰۱۲۸۸۸۸۷۷۷۷۰۰۵
بانک رسالت
برای کمک به مردم لبنان 🇱🇧
بنیاد "خادمان مادر مهربان"
#برای_لبنان
@TahlilgarPlus
9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا رو شکر رفقای عضو کانال همه جا هستن
همه جا پرچم رو بردن بالا
دم اونایی که دیروز رفتن مراسم وداع با شهید نیلفروشان گرم
خداقوت
ان شالله هرچی از شهید میخواید بهتون بده
میدونم بهتر از من میدونید
این شهدا امام زاده های عشق هستن
ازشون غافل نشید
یه مشکلی داشتم که حل شدنی نبود، روز شهادت شهید هنیه متوسل شدم به روح ایشون
خدا عنایت کرد به بهترین شکل حل شد
از این شهدا غافل نباشید...
@TahlilgarPlus
15.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم شما
با این رفیق عزیز آشنا بشید
لباسش چقدر شبیه چادر دختربچه هاییه که جشن تکلیف گرفتن 🤦♂️🤦♂️🤦♂️
@TahlilgarPlus
تحلیلگر پلاس
قسمت پانزدهم/ جوانی که باید خودش را به بیروت میرساند تا خود بیروت رفت و پیام صابر را به شیخ صالح م
قسمت شانزدهم/
مرتضی سپرده بود اگر یاسر تماس گرفت بروند و با او حال و احوال کنند و او را به یکی از خانه های امن ببرند و بعد به محض ورود برگهای به او بدهند.
یاسر به خانه ی امن منتقل شد و نامه ای به او داده شده بود که روی آن نوشته بود: باید از شر هدیه خلاص بشی، داخل خونه به یکی از بچه هایی که حاضره سلام کن و بگو این قدر دوستت دارم که میخوام هدیه ای که امروز گرفتم را تقدیمت کنم و بعد ساعت رو تحویل بده بره...
یاسر همین کار رو کرد. ظاهرا در ساعتی که به یاسر داده بودند به شکلی کاملا هوشمندانه یک ابزار شنود و ردیابی کار گذاشته شده بود.
یاسر بر اساس همان الگو با یکی از حضار سلام و احوال کرد و ساعت را تحویل داد و خیلی زود محل را ترک کرد تا به مرتضی برسد.
به محض رسیدن یاسر به مرتضی اولین سوال او این بود: چرا اینکه باید ساعت رو به کسی تحویل بدم رو همون اول که رفتم نگفتی؟ این گفتنها به ارتقا بیشتر نیروها کمک نمیکنه؟
مرتضی در پاسخ گفت: پیش فرض من در هر مرحله اینه که نیرو یا اسیر بشه، یا در دام یک شبکه ی رصدی-اطلاعاتی بیفته، یا دچار نشتی بشه یا چیزهای دیگه، پس در هر مرحله نیروی عملیاتی مرحله ای که باهاش مواجه نشده رو نیاز نیست بدونه !
یاسر گفت: نیرو به ارتقا نیاز داره!
مرتضی پاسخ داد: بله، به همون اندازه که نیازه به وقتش فوت و فن هاش رو یاد میگیره ! خب حالا بگو ببینیم چی شنیدی؟
یاسر گفت: باشه ولی چرا ساعت رو تحویل دادم؟
مرتضی گفت: اگر بخوان شنودش کنن، تو محکومی که هرچی میشنوی و هرچی میگیم رو نا خواسته منتقل کنی، پس بهتره دست کس دیگه ای باشه که هم پرت و پلا بگه و هم در ماموریت تو اختلال ایجاد نشه و اگر موقعیت یاب داشت، رصد نشی...
یاسر گفت: یه سری اطلاعات گمراه کننده که لازم بود رو دادم و رسیدیم به بحث یه روستای مرزی، منتها یک اسمی را نوال چند بار جویا شد. درباره ی علی! انگار شک داشت علی شهید شده باشد....
مرتضی کمی فکر کرد و بعد گفت: شک چی؟ من آخرین بار پیشش بودم. شهید شده !
یاسر گفت: شما شهادتش رو دیدی؟
مرتضی گفت: نه ولی تو لیست ترور بود و با اون وضعی که منطقه رو میزدن و سایه به سایه دنبالش بودن معلوم بود شهید میشه ! بماند که خودش بهم گفت که من و تو رو شناسایی کردن و...
یاسر گفت: به هر جهت اینها باور ندارن که علی شهید شده..
یاسر و مرتضی بحث هایشان تمام شد.
مرتضی سراغ شیخ صالح رفت و گفت: شیخ شما پیکر علی را به چشم دیدی؟
شیخ کمی فکر کرد و گفت: چطور؟
مرتضی گفت: نوال از یاسر درباره ی علی پرسیده بطوری که گویا در شهادتش تردید دارند.
شیخ گفت: نه، علی شهید شده ! هیچ جای شکی نیست.
مرتضی گفت: شما پیکرش را دیدی؟
شیخ صالح گفت: من جلو نرفتم. خیلی فاصله داشتم تا محل پیکرش و از کسی پرسیدم گفت خیلی آرام خوابیده بود. البته سمت چپ بدنش ظاهرا آسیب دیده بود.
مرتضی گفت: خدا روحش را شاد کنه، ولی به هر جهت اینها تردید دارند. درباره ی روستای مرزی هم سوالاتی پرسیدند. ما نیاز داریم بچههای روستا اگر خبری از عقب نشینی یا پیشروی یا حرکتی از رژیم شنیدند منتقل کنند تا بفهمیم موساد درگیر صحبت های یاسر شده یا نه !
شیخ گفت: برای ما فقط مهم نیست که بفهمیم موساد فریب خورده یا نه! ما میخواهیم بدانیم سرعت انتقال پیام نوال به موساد و سرعت هماهنگی موساد با ارتش و دیگر بخش های رژیم چقدر است. این هم باید از طرف بچه ها تحت رصد باشد.
یاسر ذهنش مشغول بود که یک پیام از سوی نوال برایش آمد.
نوال وضعیت را برای رابط خود در موساد شرح داد. در موساد، بخش مربوط به پروندهای که برای علی باز کرده بودند جلسه ای برقرار بود.
آریل شروع کرد به توضیح دادن: آخرین اطلاعات میگوید ادعا میکنند ۱۰۰۰ نیرو در یک روستا مستقر کرده اند. درباره ی علی هم ادعا کرده اند شهید شده است.
هورام فرمانده ی بخش خندید و گفت: هزار نیرو؟ هزار نیرو باد هوا میخورند؟ غذا و پشتیبانی و اینها چطور انجام میشود؟ شما باور میکند؟
افرادی که دور میز بودند خنده ای کردند به نشانه ی تمسخر.
آریل گفت: من هم گفتم ادعا میکنند ولی میتواند درست باشد. شما فکر تونلهای مرزی مقاومت را نکرده اید؟
هورام گفت: بله از این جهت میتونه قابل اعتنا باشه اما تا زمانی که در وضعیت فعلی باشیم از طرف مقاومت به ما تهاجم نمیشه من این طور پیش بینی میکنم. پس بدون پیشروی باید در همین وضعیت نگه داریم نیروهاشون رو تا به پاسخ این سوال برسیم: تجمع نیروها در کدام محور کمتر هست که از اون محور نفوذ شروع بشه !
آریل گفت: باید به نوال بگم بپرسه ازشون !
هورام گفت: آره حتما بگو این رو مشخص کنه ! اما درباره ی علی خبری نداری؟
آریل گفت: همان طور که گفتم ادعا میکنن کشته شده
هورام گفت: تو باور میکنی؟ من فکر نمیکنم علی کشته شده باشه
آریل گفت: اگر کشته نشده یعنی کجاست؟
هورام گفت: اینو تو و نوال باید پاسخش رو پیدا کنید.
ادامه دارد...
@TahlilgarPlus