eitaa logo
معاونت تهذیب حوزه علمیه کرمان
726 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
7.3هزار ویدیو
734 فایل
جهت ارتباط با معاون تهذیب @Amomen313 جهت ارتباط در مورد فعالیتها و شبهات قرآنی @ghadirmohyi جهت ارتباط با ادمین محتوایی کانال @boreshha_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
علی عباس خیلی با انس داشت. همیشه یک کوچک داشت و هر فرصتی که گیر می آورد به ذکر گفتن و قرآن خواندن مشغول می شد. درست در همان زمانی که حکومت فاسد پهلوی کلاس های آواز و رقص را ترویج می کرد، علی عباس با دوستانش در مدرسه راهنمایی علی محمد ساکی داشتند و برخی معلم ها به حسن تلاوت بچه ها نظارت داشتند. . نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: دوم-1397. صفحه 24-25.
photo_2021-02-07_08-32-22.jpg
69.8K
آرزوی قلبی احمد تجلی آیات قرآن در زندگی و حکومت بود. برش اول: روز ۲۲ بهمن بود. وقتی خبر سقوط نظام ستم شاهی به گوش مان رسید، در پادگان مرزی تبعید بودیم. با شنیدن خبر بچه ها به مجشمه شاه حمله کردند و با بستن طناب آن را زیر پا انداخته تکه تکه اش کردند. احمد قطعه ای از گوش مجسمه را برداشت و خطاب به من گفت: این تکه از گوش شاه را برداشتم تا یادم باشد مردم می توانند توی گوش استبداد سرود آزادی بخوانند. من هم تکه ای از بینی را به نشان بینی بر خاک مالیدن پهلوی برداشتم. وقتی مراسم صبحگاه شروع شد، احمد قرآن کوچکش را باز کرده و شروع به تلاوت کرد. به یاد صبحگاه های پایگاه کرمانشاه افتادم که پر از هلهله مارش نظامی و های ناهنجار بود. احمد همانجا گفت: دلم می خواهد روزی به جای این موسیقی های بی محتوا، آیات قرآن را در مراسم صبحگاه بخوانم. آرزوی قلبی احمد محقق شده بود. برش دوم: احمد همیشه دلش با قرآن بود. بعد از انقلاب هم در برخی پروازها، احمد با صوت دل نشین شروع به تلاوت قرآن می کرد. با آن که منطقه نظامی بود و احتمال خطر وجود داشت، همه بالگردها بی سیم ها را روشن کرده بودند و به صدای تلاوت احمد گوش می دادند و لذت می بردند. راوی: غلام رضا شه پرست و علی محمد آزاد ؛ خاطرات شهید احمد کشوری؛ نوشته ایرج فلاح و مسعود آب آذری، ناشرز: نشر یا زهرا، چاپ اول-۱۳۹۰؛ صفحه ۶۰-۵۹ و ۸۱.
مهدی انس خاصی با کریم داشت. همیشه قبل از خواب و نماز صبح قرآن می خواند و به دوستانش هم توصیه می کرد قرآن بخوانند. یک داشت که تا لحظه شهادت از خودش جدا نکرد. برش اول: با یکی از بچه ها بحثش شده بود و خیلی عصبانی بود. فورا از سر جایش بلند شد و قرآنش را برداشت و از چادر زد بیرون. تا دو سه ساعت ازش خبر نداشتیم. رفته بود توی بیابان های اطراف خودش را با قرآن آرام کند. وقتی برگشت خیلی آرام شده بود. با اینکه مقصر نبود؛ اما از آن شخص مقابل عذرخواهی کرد. برش دوم: مهدی در گرماگرم آتش و خون هم انس با انس داشت. گاهی که آتش دشمن به طرف بچه های خودی زیاد می شد، با دست به بچه ها اشاره می کرد و «وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ» را می خواند. زمانی هم که بچه ها می خواستند سمت دشمن سلاح سنگین به کار ببرند، «فَلَمْ‌ تَقْتُلُوهُمْ‌ وَ لٰکِنَ‌ اللَّهَ‌ قَتَلَهُمْ‌ وَ مَا رَمَيْتَ‌ إِذْ رَمَيْتَ‌ وَ لٰکِنَ‌ اللَّهَ‌ رَمَى‌ وَ لِيُبْلِيَ‌ الْمُؤْمِنِينَ‌ مِنْهُ‌ بَلاَءً حَسَناً إنَ‌ اللَّهَ‌ سَمِيعٌ‌ عَلِيمٌ‌» را می خواند و با دست به سمت دشمن اشاره می کرد. ؛ خاطرات شهید مهدی توسن. نوشته حسین فاطمی نیا. ناشر: اداره کل حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس کرمان.نوبت چاپ:اول-۱۳۸۸٫ صفحات ۲۴-۲۵ و ۴۸.