eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
آمد آن جراحِ دل ، وز سوزن مژگان نمود زخمهای کهنه ی ما را رفوی تازه ای... @takbitnab 🌹🌹🌹
چه تکلیف نشستن می‌کنی آشفته حالی را که بیرون رفتنش از بزم ٬ همچون دود مجمر شد..... @takbitnab 🌹🌹🌹
می رسد دلدار و من عمری ست از خود رفته ام یک نگاه واپسین، ای شوق! برگردان مرا... @takbitnab 🌹🌹🌹
با خیال او قناعت می‌کنم، من کیستم تا وصالش در دل امیدوارم بگذرد...؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
گلم از خود رهيدن را بياموز به سر منزل رسيدن را بياموز مجال تنگ و راهی دور در پيش به پاهايت دويدن را بياموز زمين بی عشق خاكی سرد و مرده‌ست به قلب خود تپيدن را بياموز جهان جولانگهی همواره زيباست به چشمت خوب ديدن را بياموز @takbitnab 🌹🌹🌹
آن همه دٖلداری و پیمان و عهد نــیــک نکــردی کـه نکــردی وفا @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید دارم امید بر این اشک چو باران که دگر برق دولت که برفت از نظرم بازآید آن که تاج سر من خاک کف پایش بود از خدا می‌طلبم تا به سرم بازآید @takbitnab 🌹🌹🌹
‌ ای عشرت نزدیک ز ما دور مشو وز مجلس ما ملول و مهجور مشو انگور عدم بدی شرابت کردند واپس مرو ای شراب انگور مشو @takbitnab 🌹🌹🌹
مرا عمری به دنبالت کشاندی سرانجامم به خاکستر نشاندی ربودی دفتر دل را و افسوس که سطری هم از این دفتر نخواندی گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت پس از مرگم سرشکی هم فشاندی گذشت از من ولی آخر نگفتی که بعد از من به امید که ماندی؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
گفتی مرا به عشق که باید زِ جان گذشت! جانم تویی؛ چگونه توانم از آن گذشت؟… @takbitnab 🌹🌹🌹
عاشقان، اینجا کلاس درس ماست ما همه شاگرد و استادش خداست درس آن راه کمال و بندگیست شیوه ی انسان شدن در زندگیست با عمل تنها بود این آزمون از مسیر عقل رفتن تا جنون باید اینجا چشم دل را وا کنی تا که در عرش خدا ماوا کنی درس اول در وصالش، اشتیاق درس آخر، وصل و پایان فراق شرط اول، عاشقی، تسلیم عشق ورنه بیخود دیده ای تعلیم عشق @takbitnab 🌹🌹🌹
شجر که پاک بود میوه‌اش شکرریز است گوهر که پاک بود طالعش همایون است @takbitnab 🌹🌹🌹
تا جان دارم غم ترا غمخوارم بی‌جان غم عشق تو بکس نسپارم @takbitnab 🌹🌹🌹
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند بعد از این روی من و آینه وصف جمال که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند هاتف آن روز به من مژده این دولت داد که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود که ز بند غم ایام نجاتم دادند @takbitnab 🌹🌹🌹
با خیال او قناعت می‌کنم، من کیستم تا وصالش در دل امیدوارم بگذرد...؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
می رسد دلدار و من عمری ست از خود رفته ام یک نگاه واپسین، ای شوق! برگردان مرا... @takbitnab 🌹🌹🌹
ای طایران قدس را عشقت فزوده بال ها در حلقه سودای تو روحانیان را حال ها در لا احب الآفلین پاکی ز صورت ها یقین در دیده های غیب بین هر دم ز تو تمثال ها افلاک از تو سرنگون خاک از تو چون دریای خون ماهت نخوانم ای فزون از ماه ها و سال ها کوه از غمت بشکافته وان غم به دل درتافته یک قطره خونی یافته از فضلت این افضال ها ای سروران را تو سند بشمار ما را زان عدد دانی سران را هم بود اندر تبع دنبال ها سازی ز خاکی سیدی بر وی فرشته حاسدی با نقد تو جان کاسدی پامال گشته مال ها آن کو تو باشی بال او ای رفعت و اجلال او آن کو چنین شد حال او بر روی دارد خال ها گیرم که خارم خار بد خار از پی گل می زهد صراف زر هم می نهد جو بر سر مثقال ها فکری بدست افعال ها خاکی بدست این مال ها قالی بدست این حال ها حالی بدست این قال ها آغاز عالم غلغله پایان عالم زلزله عشقی و شکری با گله آرام با زلزال ها توقیع شمس آمد شفق طغرای دولت عشق حق فال وصال آرد سبق کان عشق زد این فال ها از رحمه للعالمین اقبال درویشان ببین چون مه منور خرقه ها چون گل معطر شال ها عشق امر کل ما رقعه ای او قلزم و ما جرعه ای او صد دلیل آورده و ما کرده استدلال ها از عشق گردون متلف بی عشق اختر منخسف از عشق گشته دال الف بی عشق الف چون دال ها آب حیات آمد سخن کاید ز علم من لدن جان را از او خالی مکن تا بردهد اعمال ها بر اهل معنی شد سخن اجمال ها تفصیل ها بر اهل صورت شد سخن تفصیل ها اجمال ها گر شعرها گفتند پر پر به بود دریا ز در کز ذوق شعر آخر شتر خوش می کشد ترحال ها @takbitnab 🌹🌹🌹
ﺩﺧﺘﺮ خیام! ﯾﮏ ﺟﺮﻋﻪ ﺷﺮﺍﺑﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ؟ ﺩﺯﺩﮐﯽ ﺑﺎﺑﺎ ﻧﻔﻬﻤﺪ ﺷﻌﺮ ِ ﻧﺎﺑﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ؟ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﭘﺸﺖ ِ ﺩﺭ ِ ﭼﻮﺑﯽ ، "ﺑﻔﺮﻣﺎ"ﯾﯽ ﺑﮕﻮ ﺗﺸﻨﻪ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﺳﻔﺎﻝ ِ ﮐﻮﺯﻩ ﺁﺑﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ؟ ﺗﺎ ﻧﻠﺮﺯﻡ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻬـﺎ ﺩﺭ ﺷﺐ ِ ﻣﻮﻫﺎﯼ ِ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ِ ﺭﻭﺷﻦ ِ ﺧﻮﺩ ﺁﻓﺘﺎﺑﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ؟ ﻧﻢ ﻧﻢ ِ ﺑﺎﺭﺍﻥ ِ ﺍﻧﮕــﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻋﻄﺮ ِ ﮐﺎﻫﮕﻞ ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ِ ﻧﺴﯿﻤﺖ ﭘﯿﭻ ﻭ ﺗﺎﺑﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ؟ ﺯﺧﻤﻪ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﻝ ﭼﯿﻦ ﺑﻪ ﭼﯿﻦ ﺑﺎ ﺩﺍﻣﻨﺖ؟ ﺭﻗﺺ ِ ﭘﺮﺷﻮﺭ ِ ﺩﻑ ﻭ ﭼﻨﮓ ﻭ ﺭﺑﺎﺑﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ؟ ﺑﯿﺘﯽ ﺍﺯ ﻟﺒﻬــﺎﯼ ِ ﻣﻦ ﺑﺮ ﺑﯿﺘﯽ ﺍﺯ ﻟﺒﻬــﺎﯼ ِ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺭﺑﺎﻋﯽ ﺳﻬﻢ ِ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ِ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ؟ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﻢ ﻣﯽ ﮐﻨــﯽ ﺑﺎ ﻧﺎﻥ ِ ﺩﺍﻍ ِ ﮔﺮﺩﻧﺖ؟ ﺯﯾﺮ ِ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺩﻭ ﺗﯿﻬﻮﯼ ِ ﮐﺒﺎﺑﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ؟ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺧﺘــﺮﺷﻨﺎﺳﯽ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﺭﺙ ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻣﺎﻩ ِمن! ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖ ﯾﮏ ﺷﻬﺎﺑﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ؟ ﺭﺍﺯ ِ ﺗﻘﻮﯾــﻢ ِ ﺟﻼﻟـــﯽ ﺩﺭ ﻗﺪ ِ ﻣﻮﺯﻭﻥ ِ ﺗﻮﺳﺖ ﺩﺭ ﮔﺬﺭ ﺍﺯ ﻏﻢ ﺷﻤﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﺷﺘﺎﺑﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ؟ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ ﺑﺎﻟﺶ ِ ﺑﺎﺯﻭﯼ ِ ﺧﻮﺩ ﺯﯾـــﺮ ِ ﺳﺮﻡ؟ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ِ ﺳﯿﻨﻪ ﺟﺎﯼ ِ ﺧﺎﺑﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ؟ ﮔﺰﻣﻪ ﻫﺎﯼ ِ ﻣﺴﺖ ِ ﺳﻠﺠﻮﻗﯽ ﻧﯿﺎﻓﺘﺪ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﭼﻬــﺮﻩ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺎﻧﯽ ﻭ ﮐﻤﺘــﺮ ﻋﺬﺍﺑﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ؟ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﻢ ﺳﻤﺖ ِ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭﺗﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻝ ِ ﺗﺎﺭﯾﺦ، ﯾﮏ "ﺑﻠﻪ" ﺟﻮﺍﺑﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
می‌کنم دل خرج، تا سیمین بری پیدا کنم می‌دهم جان، تا ز جان شیرین‌تری پیدا کنم هیچ کم از شیخ صنعان نیست درد دین من به که ننشینم ز پا تا کافری پیدا کنم تا ز قتل من نپردازد به قتل دیگری هر نفس چون شمع می‌خواهم سری پیدا کنم رشتهٔ عمرم ز پیچ و تاب می‌گردد گره تا ز کار درهم عالم، سری پیدا کنم از بصیرت نیست آسودن درین ظلمت سرا دست بر دیوار مالم تا دری پیدا کنم این قفس را آنقدر مشکن به هم ای سنگدل تا من بی‌دست و پا بال و پری پیدا کنم می‌گرفتم تنگ اگر در غنچگی بر خویشتن می‌توانستم چو گل مشت زری پیدا کنم @takbitnab 🌹🌹🌹
بر ستیغ کوهساران ابر می‌لغزید و گل صد برگ خورشید از بلندی‌های سیم‌ اندود بر لبان و گونه‌های دختر فیروزه‌گون کُهسار پرهای طلا می‌ریخت ... @takbitnab 🌹🌹🌹
خدا کند امروز خشنودی ببارد! همان کلمات قدیمی خودم ببارند ستاره دریا خواب تبسم و باران... @takbitnab 🌹🌹🌹
نه طبق ِ مُد دوستت دارم نه به حکم سنت! همه چیز بنا بر فطرت است "خوب ها" دوست داشتنی اند مثل " تو " @takbitnab 🌹🌹🌹
چه حس خوب و قشنگی ! نرفته ،برگشتی شدی کبوتر جلدم ! فدای بال وپرت.... @takbitnab 🌹🌹🌹
ﭼﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﺍﻣﻨﺶ ﻣُﺮﺩﻡ ﺯ ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﻟﺮﺯﺍﻥ، ﺩﻝ تپان، ﻣﻦ ﻣﻨﻔﻌﻞ، ﺍﻭ ﺩﺭ ﺣﺠﺎﺏ @takbitnab 🌹🌹🌹
لطفی‌ست که می‌کند غمت با دل من ورنه دل تنگ من چه جای غم توست..!؟ @takbitnab 🌹🌹🌹