eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
زیادی خوب بودن خوب نیست زیادی که خوب باشی دیده نمیشوی مثل شیشه ی تمیز کسی شیشه ی تمیز را نمیبیند همه بجای شیشه منظره ی بیرون را تماشا میکنند...! @takbitnab 🌹🌹🌹
تازه شد آوازهٔ خوبی ، گلستان ترا نغمه سنج نو، مبارک باد، بستان ترا خوان زیبایی به نعمتهای ناز آراست، حسن نعمت این خوان گوارا باد مهمان ترا مدعی خوش کرد محکم در میان دامان سعی فرصتش بادا که گیرد سخت دامان ترا باد، پیمان تو با اغیار یارب استوار گرچه امکان درستی نیست پیمان ترا صد چو وحشی بستهٔ زنجیر عشقت شد ز نو بعد از این گنجایش ما نیست زندان ترا @takbitnab 🌹🌹🌹
به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است گرت ز دست برآید مراد خاطر ما به دست باش که خیری به جای خویشتن است به جانت ای بت شیرین دهن که همچون شمع شبان تیره مرادم فنای خویشتن است چو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبل مکن که آن گل خندان برای خویشتن است به مشک چین و چگل نیست بوی گل محتاج که نافه‌هاش ز بند قبای خویشتن است مرو به خانه ارباب بی‌مروت دهر که گنج عافیتت در سرای خویشتن است بسوخت حافظ و در شرط عشقبازی او هنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است @takbitnab 🌹🌹🌹
دور از نگاه خیره‌ی من ساحل جنوب افتاده مست عشق در آغوش نور ماه شب با هزار چشم درخشان و پر ز خون سر می‌کشد به بستر عشاق بی‌گناه ... @takbitnab 🌹🌹🌹
موضوع شعر امام رضا علیه السلام و لطف خدا هیچی نگو سحر میاد . کبوتر از حرم میاد. دست به دعا بلند کنید. صدای ربنا میاد . وقت سحر توی حرم. نور خدا حس میکنیم. تو صف های نماز می ریم. روح صفا حس میکنیم. جلوه گر ؛ یه عشق میشیم. یا ربنا قنوت می ریم. دو رکعت عشق خدا. با روح و جان حس میکنیم. با یک دعا رو به حرم. امید رو زنده میکنیم . هیچی نگو سحر میاد. ‌‌وقت دعا به حق میاد. خدا بکن دعای ما .به وقت خوبی مستجاب. به حق این امام رضا .توکلم لطف خداست. @takbitnab 🌹🌹🌹
دل داده‌ام بر باد ، بر هر چه باداباد مجنون‌تر از لیلی ، شیرین‌تر از فرهاد ای عشق از آتش اصل و نسب داری از تیره‌ی دودی ، از دودمان باد آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد @takbitnab 🌹🌹🌹
بازآمد آن مهی که ندیدش فلک به خواب آورد آتشی که نمیرد به هیچ آب بنگر به خانه تن و بنگر به جان من از جام عشق او شده این مست و آن خراب میر شرابخانه چو شد با دلم حریف خونم شراب گشت ز عشق و دلم کباب چون دیده پر شود ز خیالش ندا رسد احسنت ای پیاله و شاباش ای شراب دریای عشق را دل من دید ناگهان از من بجست در وی و گفتا مرا بیاب خورشیدروی مفخر تبریز شمس دین اندر پیش دوان شده دل‌های چون سحاب @takbitnab 🌹🌹🌹
صد جان به فدای دلبران خواهم کرد هرچیز که گفته دلبر آن خواهم کرد عارف گوید که می به رندان می بخش فرمانبر اویم و چنان خواهم کرد @takbitnab 🌹🌹🌹
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است وز پی دیدن او دادن جان کار من است شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز هر که دل بردن او دید و در انکار من است ساروان رخت به دروازه مبر کان سر کو شاهراهیست که منزلگه دلدار من است بنده طالع خویشم که در این قحط وفا عشق آن لولی سرمست خریدار من است طبله عطر گل و زلف عبیرافشانش فیض یک شمه ز بوی خوش عطار من است باغبان همچو نسیمم ز در خویش مران کآب گلزار تو از اشک چو گلنار من است شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود نرگس او که طبیب دل بیمار من است آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت یار شیرین سخن نادره گفتار من است @takbitnab 🌹🌹🌹
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش برای آنکه نگویند، جسته‌ایم و نبود تو آن‌که جسته و پیداش کرده‌ام، آن باش دوباره زنده کن این خسته ی خزان زده را حلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش کویر تشنه‌ی عشقم، تداوم عطشم دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش دوباره سبز کن این شاخه‌ی خزان زده را دوباره در تن من روح نوبهاران باش بدین صدای حزین، وین نوای آهنگین به باغ خسته‌ی عشقم، هزاردستان باش @takbitnab 🌹🌹🌹
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را گر این وضع است می‌ترسم که با چندین وفاداری شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه می‌داری نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را @takbitnab 🌹🌹🌹
مینویسم روی ساحل با تمنای دلم غرقِ شعرت میڪنم تامست چشمانم شَوی @takbitnab 🌹🌹🌹
ڪُند معشوق را بے دست و پا،بیتابیِ عاشق بِلرزد شمع بر خود،چون زِ جا پروانہ بَرخیزد @takbitnab 🌹🌹🌹
حکومت میکند برمن،دوچشمان شرربارت میان دام عشق تو، منم پابندو دلدارت یگانه.. دردلم هستی،توبا چشمان آهویت دماراز من درآوردی،توبا آن تیغ ابرویت @takbitnab 🌹🌹🌹
نکو نبود به یکبار ترک ما گفتن ز ما بریدن و صد شِکوه برملا گفتن نظر نکردن و از خشم روی تابیدن غضب نمودن و بی‌وجه ناسزا گفتن عبارتی که به بیگانه کس نمی گوید ادب نکردن و در حق آشنا گفتن نشان حالت شب یک به یک ادا کردن حدیث مستی ما را بدان ادا گفتن هزار عشوه نه یک روز روزها کردن هزار شکوه نه یکبار بارها گفتن به سهو زلف‌ تو گفتم شبی که مشک‌ ختاست هنوز خجلتم آید از آن خطا گفتن تو گفته‌ایی که : چه ها گفته است قاآنی به جان تو که ملولم از آن چها گفتن @takbitnab 🌹🌹🌹
اکنون دوباره در شب خاموش قد میکشند همچو گیاهان دیوارهای حایل، دیوارهای مرز تا پاسدار مزرعهٔ عشق من شوند @takbitnab 🌹🌹🌹
آه ای دوست که دیگر رمقی دَر من نیست ... تو بگو داغتر از آتش غم دیگر چیست؟ من که خاکسترم اکنون و نماندم آتش دیگر ای بادِ صبا دست ز بختم بردار، خبر از یار نیار دل من خاک شد و دوش به بادش دادم... @takbitnab 🌹🌹🌹
 ما بدان قامت و بالا نگرانیم هنوز در غمت خون دل از دیده روانیم هنوز جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت بر همان عهد که بودیم، بر آنیم هنوز @takbitnab 🌹🌹🌹
گر بگويم كه" تو " در خون مني بهتان نيست... @takbitnab 🌹🌹🌹
در رخ من مکن ای غنچه ز لبخند دریغ که من از اشک ترا شاهد گلشن کردم دود آهم شد اشک غمم ای چشم و چراغ شمع عشقی که به امید تو روشن کردم @takbitnab 🌹🌹🌹
یارب، غم بی رحمی جانان بـه‌که گویم؟ جانم ‌غم ‌اوسوخت،غم جان به ‌که گویم؟ آشفته شد از قصــــــه من خاطر جمعی دیگر چه کنم؟ حال پریشان به ‌که گویم ؟ دردی، که مـرا ساخته رسوا، همه دانند داغی،که مرا ساخته پنهان، به‌که گویم؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
آن کس که در این زمانه او را غم نیست یا آدم نیست یا از این عالم نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
گره‌ای از خم آن زلف چلیپا وا شد هر کجا بود ، دل گمشده‌ای پیدا شد گر به آهوی خُتا ، نسبت چشمت دادیم گنه از جانب او نیست ، خطا از ما شد گندم خال تو در خُلد ، ره آدم زد زلف شیطان صفتت راهزن حوا شد سخن از لعل تو هرجا که روم ، می‌شنوم این چه سرّیست که در دوره ی ما پیدا شد ؟ یا رب ! این خرمن گل چیست که از نکهت او آتشی حاصل و جانسوز من شیدا شد ؟ بی‌سبب رهزن میخانه صبوحی گشته ؛ رهزن دین و دلم آن صنم ترسا شد ... @takbitnab 🌹🌹🌹
گر دل به کسی دهند باری به تو دوست کت خوی خوش و بوی خوش و روی نکوست از هر که وجود صبر بتوانم کرد الا ز وجودت که وجودم همه اوست @takbitnab 🌹🌹🌹
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم َ @takbitnab 🌹🌹🌹