eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
نگارینا! دل و جانم تو داری همه پیدا و پنهانم تو داری نمی‌دانم که این درد از که دارم ولی دانم که درمانم تو داری @takbitnab 🌹🌹🌹
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید به وقت سرخوشی از آه و ناله عشاق به صوت و نغمه چنگ و چغانه یاد آرید چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی ز عاشقان به سرود و ترانه یاد آرید چو در میان مراد آورید دست امید ز عهد صحبت ما در میانه یاد آرید سمند دولت اگر چند سرکشیده رود ز همرهان به سر تازیانه یاد آرید نمی‌خورید زمانی غم وفاداران ز بی‌وفایی دور زمانه یاد آرید به وجه مرحمت ای ساکنان صدر جلال ز روی حافظ و این آستانه یاد آرید @takbitnab 🌹🌹🌹
لطفی اگر کنی به نگاهی چه می‌شود خشنود اگر شوم زتو گاهی چه می‌شود سیراب اگر شود ز توای ابر مرحمت در خشکسال هجر گیاهی چه می‌شود @takbitnab 🌹🌹🌹
ای عشق به شوق تو گذر می‌کنم از خویش تو قاف قرار من و من عین عبورم... بگذار به بالای بلند تو ببالم کز تیره‌ی نیلوفرم و تشنه‌ی نورم @takbitnab 🌹🌹🌹
وقتی تو دل خوشی، همه ی شهر دل خوشند خوش باش هم به جای خودت هم به جای من تو انعکاس من شده ای ... کوه ها هنوز تکرار می کنند تو را در صدای من @takbitnab 🌹🌹🌹
هم گلستان خیالم زتوپرنقش ونگار هم مشام دلم از زلف سمن سای توخوش درره عشق که ازسیل بلانیست گذار کرده‌ام خاطرخودرابه تمنای توخوش @takbitnab 🌹🌹🌹
من این مراد ببینم به خود که نیم شبی به جای اشک روان در کنار من باشی من ار چه «حافظ» شهرم، جُوی نمی‌ارزم مگر تو از کَرَم خویش یار من باشی... @takbitnab 🌹🌹🌹
لب‌ات نه گوید و پیداست می‌گوید دل‌ات آری که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری دل‌ات می‌آید آیا از زبانی این همه شیرین تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری نمی‌رنجم اگر باور نداری عشق نابم را که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری چه می‌پرسی ضمیر شعرهایم کیست؟( آن) من مبادا لحظه‌ای حتی مرا این گونه پنداری ترا چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت به شرطی که مرا در آرزوی خویش مگذاری چه زیبا می‌شود دنیا برای من! اگر روزی تو از آنی که هستی ای معما پرده برداری چه فرقی می‌کند فریاد یا پژواک جان من! چه من خود را بیآزارم چه تو خود را بیازاری (صدای‌ازصدای‌عشق‌خوش‌تر نیست)حافظ گفت اگر چه بر صدایش زخم‌ها زد تیغ تاتاری @takbitnab 🌹🌹🌹
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار نکته‌ای روح فزا از دهن دوست بگو نامه‌ای خوش خبر از عالم اسرار بیار تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام شمه‌ای از نفحات نفس یار بیار به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز بی غباری که پدید آید از اغیار بیار گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب بهر آسایش این دیده خونبار بیار خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست خبری از بر آن دلبر عیار بیار شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن به اسیران قفس مژده گلزار بیار کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست عشوه‌ای زان لب شیرین شکربار بیار روزگاریست که دل چهره مقصود ندید ساقیا آن قدح آینه کردار بیار دلق حافظ به چه ارزد به می‌اش رنگین کن وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار @takbitnab 🌹🌹🌹
یا رب ! نظری بر من سرگردان کن لطفی به منِ دلشده ی حیران کن با من مکن آنچه من سزای آنم آنچ از کرم و لطف تو زیبد ، آن کن @takbitnab 🌹🌹🌹
یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی با چون منی بغیر محبت روا نبود @takbitnab 🌹🌹🌹
گر ببینی گریه زارم ندانی فرق کرد کآب چشمست این که پیشت می‌رود یا آب جوی ای که گفتی دل بشوی از مهر یار مهربان من دل از مهرش نمی‌شویم تو دست از من بشوی @takbitnab 🌹🌹🌹
تب کردن تو مـــردن من هر دو بهانه ست... عشق است که بین من و تو در تب و تاب است.. @takbitnab 🌹🌹🌹
گفتی اگر دانی مرا آیی و بستانی مرا ای هیچگاه ناکجا ! گو کی، کجا بستانمت؟!... @takbitnab 🌹🌹🌹
هر ملاحت لی باخیش صاحیبی جیران اولماز هر عرب سویلیین انسان کی مسلمان اولماز یاخچیلیق سوزده فقط اولسا کی انسان اولماز ال توتان اولسا کاسیب وارلیغا پشمان اولماز @takbitnab 🌹🌹🌹
چه خوب می‌شد همين لحظه يک اتفاقی می‌افتاد مثلا" باد می‌آمد می‌رفت باغ‌های بالا را دور می‌زد برمی‌گشت، خاک را بو می‌کرد، و از کنارِ شمشادهای شکسته بوی خوش آب و خبر از هوای حامله می‌آورد. شمعدانی‌های بالِ چينه‌ی مهتاب تب دارند، تشنه‌اند، بی‌ترانه‌اند. اصلا" باد چرا از چيزی شبيه باران نمی‌خواند! آخر چه‌قدر تا کی بايد با اين چراغِ ترسو هی از ترسِ شب و هق‌هقِ گريه گفت و گو کنيم؟ پس کی می‌آيد همان که می‌گويند دريا را با خود خواهد آورد!؟ مادرم می‌گويد برای شنيدنِ آوازِ آينه نبايد عجله کرد، بالاخره می‌آيد کسی که با زورقِ آوازهاش دريا را با خود خواهد آورد. می‌آيد با آسمانِ بلند هم به بحثِ روشنِ باران خواهد نشست می‌گويد اين شمعدانی‌ها تب دارند اين باغ‌ها تشنه و اين شمشادها بی‌ترانه‌اند کاری بايد کرد! @takbitnab 🌹🌹🌹
ای تو امان هر بلا ما همه در امان تو جان همه خوش است در سایه لطف جان تو از هوس وصال تو وز طلب جهان تو نیست مرا ز جسم و جان در ره عشق تو نشان @takbitnab 🌹🌹🌹
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر قلب بی‌حاصل ما را بزن اکسیر مراد یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است ز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان وگر ایشان نستانند روانی به من آر ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر دلم از دست بشد دوش چو حافظ می‌گفت کای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر @takbitnab 🌹🌹🌹
بی خوابی خاک از انتظاری خسته‌ست پیداست که جانش به کسی وابسته‌ست یک نیمه شب است و نیمه‌ی دیگر روز چشمی به تو باز و چشم دیگر بسته‌ست @takbitnab 🌹🌹🌹
من که پابند هوس ها و گناهم چه کنم؟ نفسِ سوخته ای در تهِ چاهم چه کنم؟ خبر آمد که کریم آمد و در واشده است سفره پرداز قدیم آمد و در وا شده است اسم رحمان و رحیم آمد و در وا شده است درد عصیان مرا خویش مداوا شده است آی مردم به خدا ربِّ رحیمی داریم سجده آرید، خداوند کریمی داریم ای که بخشنده ی هر جرم و گناهی، العفو به پشیمان شدگان نیز پناهی، العفو من پشیمان شده ام؛ نیم نگاهی، العفو یا الهیّ و الهیّ و الهی العفو سائلی را به سر سفره ی خود راه بده من گدای توأم ای حضرت الله- بده!- یارب این سوخته دل را که محک لازم نیست بچه ای را که کتک خورده، فلک لازم نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
بیا که رایت منصور پادشاه رسید نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت کمال عدل به فریاد دادخواه رسید سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن قوافل دل و دانش که مرد راه رسید عزیز مصر به رغم برادران غیور ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید صبا بگو که چه‌ها بر سرم در این غم عشق ز آتش دل سوزان و دود آه رسید ز شوق روی تو شاها بدین اسیر فراق همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید @takbitnab 🌹🌹🌹
هرکه باپاکدلان صبح ومسایی دارد دلش از پرتو اسرار صفایی دارد زهدبانیت پاک است نه باجامه پاک ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد @takbitnab 🌹🌹🌹
شانه های تو قبله گاه دیدگان پر نیاز من شانه های تو مهر سنگی نماز من... @takbitnab 🌹🌹🌹
امشب هوای تو به سرم زده هوایت را نفس می کشم ستاره ها بیشتر می درخشند ماه هم لبخند می زند هوای تو هم عجب حکایتی دارد وقتی من امشب با تنهایی درگیرم ! @takbitnab 🌹🌹🌹
بیا، مرو ز کنارم، بیا که می‌میرم نکن مرا به غریبی رها که می‌میرم به خاک پای تو سر می‌نهم ، دریغ مکن زچشم‌های من این توتیا که می‌میرم @takbitnab 🌹🌹🌹