eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالعزیز، عرش اقامتگهم، من ز نه هست آمدم، عشق بود شیوه ام، عاشق و مست آمدم، منزل دل نا کجا، کرد حقیر تا کجا؟ گندم آدم مرا، این همه پست آمدم، من ز ملک برترم، باغ بهشت، منظرم، ساغر می در برم، مست الست آمدم، حیف که فردوس را، داده ز دست رایگان، محبس تن جای دل، عقل پرست آمدم، چون ز ازل سر خوشم، باده ی ناب، سر کشم، گر چه خمارم کنون، جام به دست آمدم، سجده بود دل گشا، ذکر قنوت جان فزا اشک سحر چاره ام، دل چو شکست آمدم، گاه زلیخا شوم، یوسف مصر برده‌ام، بند چو آن برده از، من بگسست آمدم، عاشق شیرین لبی، دل شکنست، بی وفا، داغ غمش بر دلم، چون بنشست آمدم، گنج وفا بوده ام، از همه رنج دیده ام، طاقت دل طاق شد، وز همه رست، آمدم، بار الها ترا، بنده نواز، دیده ام، در به درو، پر خطا، هر چه که هست آمدم، مهر نود و نه، @takbitnab 🌹🌹🌹
ای دوست، دزد حاجب و دربان نمی‌شود گرگ سیه درون، سگ چوپان نمی‌شود ویرانهٔ تن از چه ره آباد میکنی معمورهٔ دلست که ویران نمی‌شود درزی شو و بدوز ز پرهیز پوششی کاین جامه جامه‌ایست که خلقان نمی‌شود دانش چو گوهریست که عمرش بود بها باید گران خرید که ارزان نمی‌شود روشندل آنکه بیم پراکندگیش نیست وز گردش زمانه پریشان نمی‌شود دریاست دهر، کشتی خویش استوار دار دریا تهی ز فتنهٔ طوفان نمی‌شود دشواری حوادث هستی چو بنگری جز در نقاب نیستی آسان نمی‌شود آن مکتبی که اهرمن بد منش گشود از بهر طفل روح دبستان نمی‌شود همت کن و به کاری ازین نیکتر گرای دکان آز بهر تو دکان نمی‌شود تا زاتش عناد تو گرمست دیگ جهل هرگز خرد بخوان تو مهمان نمی‌شود گر شمع صد هزار بود، شمع تن دلست تن گر هزار جلوه کند جان نمی‌شود تا دیده‌ات ز پرتو اخلاص روشن است انوار حق ز چشم تو پنهان نمی‌شود دزد طمع چو خاتم تدبیر ما ربود خندید و گفت: دیو سلیمان نمی‌شود افسانه‌ای که دست هوی مینویسدش دیباچهٔ رسالهٔ ایمان نمی‌شود سرسبز آن درخت که از تیشه ایمن است فرخنده آن امید که حرمان نمی‌شود هر رهنورد را نبود پای راه شوق هر دست دست موسی عمران نمی‌شود کشت دروغ، بار حقیقت نمیدهد این خشک رود، چشمهٔ حیوان نمی‌شود جز در نخیل خوشهٔ خرما کسی نیافت جز بر خلیل، شعله گلستان نمی‌شود کار آگهی که نور معانیش رهبرست بازرگان رستهٔ عنوان نمی‌شود آز و هوی که راه بهر خانه کرد سوخت از بهر خانهٔ تو نگهبان نمی‌شود اندرز کرد مورچه فرزند خویشرا گفت این بدان که مور تن آسان نمی‌شود آنکس که همنشین خرد شد، ز هر نسیم چون پر کاه بی سر و سامان نمی‌شود دین از تو کار خواهد و کار از تو راستی این درد با مباحثه درمان نمی‌شود آن کو شناخت کعبهٔ تحقیق را که چیست در راه خلق خار مغیلان نمی‌شود ظلمی که عجب کرد و زیانی که تن رساند جز با صفای روح تو جبران نمی‌شود ما آدمی نیم، از ایراک آدمی دردی کش پیالهٔ شیطان نمی‌شود پروین، خیال عشرت و آرام و خورد و خواب از بهر عمر گمشده تاوان نمی‌شود @takbitnab 🌹🌹🌹
سگ همیشه صاحب خودرا نمی ازارد تو چرا صاحب خود را با صدا ازردی @takbitnab 🌹🌹🌹
از زلـزلـه و عـشق خـبر کـس ندهد آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای @takbitnab 🌹🌹🌹
این چه عشقی است که در دل دارم؟ من از این عشق چه حاصل دارم می‌گریزی ز من و در طلبت باز هم کوشش باطل دارم. @takbitnab 🌹🌹🌹
قصه ای بود از زمان پیش قصه ی یک ناخدا با کدخدا درویش بود کد خدا در نو جوانی کرد در بندر گذر از قضا با ناخدا عبود بودن همسفر ناخدا عبود با کشتی شد از بندر جدا @takbitnab 🌹🌹🌹
ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر تو‌ ام سنگین شده ای بروی چشم من گسترده خویش شـادیم بخشیده از اندوه بیش همچو بارانی کـه شـوید جسم خاک هستی ام ز آلودگی ها کـرده پاک @takbitnab 🌹🌹🌹
من همان رودم که بهر دیدنت مرداب شد ماه من! بس کن ندیدن های بی اندازه را ... @takbitnab 🌹🌹🌹
غم مخور گر نبوَد کار جهانت به مراد کار دنیا به مراد دلِ دانا نشود! @takbitnab 🌹🌹🌹
کدخدا درویش از عبود پرسید ای پسر عمری از من رفت در دریا ندارم رهگذر می توانی قصه ی دریا برایم در نظر قصه ی امواج با باد فراوان رهگذر @takbitnab 🌹🌹🌹
خَمی که اَبرویِ شوخِ تو در کمان انداخت به قـصدِ جـانِ مـنِ زارِ ناتوان انداخت @takbitnab 🌹🌹🌹
نفسی بیا و بنشین ، سخنی بگو و بشنو که به تشنگی بِمُردَم بر آبِ زندگانی @takbitnab 🌹🌹🌹
آن که بازیچه ی دست عنترک نشنال است گاوِ سفیانی ، الاغ سرکشِ دجّال است آن که بهتر ز خودش ، ندیده در پس کوه ها وَهْمِ جادوگریش وَرای ِ این فوتبال است وقت مرگ مَلَکه، جزع ، فزع، بنماید تا که سردار وطن شَوَد شهید او لال است در دفاع از وطن او به لانه اش بگریزد فتنه چون رخ دهد عضو تیم استقبال است آن که می گفت ، عرب نمی پرستد هرگز در اِمارات، به کارِ نوکری فی الحال است ای که طاغوت، به خدمتت گرفت آگاهی ؟ عمرِ شیطانِ بزرگ، رو به اضمحلال است @takbitnab 🌹🌹🌹
در گوشه ی ویرانه ی غم ، در بدری ما را بس از خنده ی مستانه ی تو ، مختصری ما را بس ننوشت نگارنده ی تقدیر به جز نا کا می . از خرمن انبوه نگا هت ، نظری ما را بس درآتش فرقت همه شب تا به سحر میسوزم ، از کوی خیالم توشبی چون گذری ما را بس خو اهم که بنوشم قدحی ، تلخ ترازتلخی غم هر شب چو ز کویت گذرم ، بی خبری ما بس عیشت صنما باد به اغیار دلم ارزانی گر مرغ دلم را ، بر گلزار بری ما را بس از شهر به شهری ببرم محمل رسوایی را در بزم رقیبان نکنی پرده دری ما را بس دل را بدهم ، جان مرا نیز ، اگر بستانی از عشق تو در دفتر و دیوان اثری ، مارا بس می را دگری نوشد و من ، خون جگر می نوشم ، از حضرت عشق ، خون دل و ، چشم تری ما را بس . ای یا ر جفا پیشه چو دانی ز غمت ، می میرم ، با تکیه به تابوب ، قدمی ، همسفری ما را بس اسفند نود و هشت @takbitnab 🌹🌹🌹
برگ سبز 2 دلم خون شد دلارامی نیامد مرا تسکین آلامی نیامد چراغ عمر شد کم نور اما از آن گمگشته پیغامی نیامد تو از حال دل یاران گواهی تو امید دل هر بی پناهی به مشتاقان کویت از محبت نگاهی کن نگاهی کن نگاهی غم عشق ترا با جان خریدیم ملامت ها ز بدخواهان شنیدیم ولی با این همه رنج و مرارت براهت دوخته چشم امیدیم تو جان آفرینش را قراری تو پائیز مریدان را بهاری چه خوش باشد که صبح جمعه ای را بروی چشم یاران پا گذاری تو ای آرامش دل ها کجائی الا ای شمع محفل ها کجائی گره در کارم و دلخسته و زار الا حلال مشکل ها کجائی مران ایدوست از خود آشنا را نگاهی گاه گاهی بی نوا را پی دیدار سیمای تو ایدوست همیشه دوست دارم جمعه ها را خوش آن روزی که جانان بازگردد گل عشق و محبت باز گردد رسد پائیز هجرانش به پایان بهار همدلی آغاز گردد مرا غیر از تو یاری آشنا نیست دمی یاد تو از این دل جدا نیست توباغ آفرینش را صفائی جهان را بی گل رویت صفا نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
چه حال خوبيست هواى دو نفره دسته اى دو نفره يك آهنگ دنج و جاده يک طرفه من باشم و تو باشى و دوست داشتنى كه تمام نشود... @takbitnab 🌹🌹🌹
گـُفتی ز ناز : بـیش مـَرنجان مــرا بــرو آن گفتنـت کــه بیش مَـرَنجانـم آرزوسـت وان دفع گفتنت که : برو شه به خانه نیست وان نـاز و بـاز و تـُنــدی دَربانـم آرزوسـت @takbitnab 🌹🌹🌹
دعاهای سحر گویند می‌دارد اثر آری اثر می‌دارد اما کی شب عاشق سحر دارد @takbitnab 🌹🌹🌹
عمری به هوس در تک و تاز آمد دل تا محرم جان دلنواز آمد دل در آخر کار رفت و جان پاک بسوخت انصاف بده که پاکباز آمد دل @takbitnab 🌹🌹🌹
باد خوش پاییزی بر.ما می وزد هر دم با بوی خوش گلها شفا ان می دهد دردم درمان وطبیب جان هوای کشورم ایران @takbitnab 🌹🌹🌹
چـون به سگ نان افکنی، سگ بو کُـنَد آنگه خورد سگ نه ای، شیری، چه باشد بهر نان چندین شتاب؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
يک شبي مجنون نمازش را شکست بي وضو در کوچه ليلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده اي زد بر لب درگاه او پر ز ليلا شد دل پر آه او گفت يا رب از چه خوارم کرده اي بر صليب عشق دارم کرده اي جام ليلا را به دستم داده اي وندر اين بازي شکستم داده اي نشتر عشقش به جانم مي زني دردم از ليلاست آنم مي زني خسته ام زين عشق، دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن مرد اين بازيچه ديگر نيستم اين تو و ليلاي تو ... من نيستم گفت: اي ديوانه ليلايت منم در رگ پيدا و پنهانت منم سال ها با جور ليلا ساختي من کنارت بودم و نشناختي عشق ليلا در دلت انداختم صد قمار عشق يک جا باختم کردمت آوارهء صحرا نشد گفتم عاقل مي شوي اما نشد سوختم در حسرت يک يا ربت غير ليلا برنيامد از لبت روز و شب او را صدا کردي ولي ديدم امشب با مني گفتم بلي مطمئن بودم به من سرميزني در حريم خانه ام در ميزني حال اين ليلا که خوارت کرده بود درس عشقش بيقرارت کرده بود مرد راهش باش تا شاهت کنم صد چو ليلا کشته در راهت کنم. @takbitnab 🌹🌹🌹
این پرچم و کشور،همه جا محترم است خونِ شهدا محافظِ این علَم است فرماندهٔ عشق حاج قاسم فرمود: «جمهوری اسلامی ایران حرم است» @takbitnab 🌹🌹🌹
گر تو از پرده برون آیی و رخ بنمایی پرده بر کار همه پرده‌نشینان بدری @takbitnab 🌹🌹🌹
بیا تا یڪ زمان امروز خوش باشیم در خلوت ڪہ در عالـم نمےدانـد ڪسے احـوال فـردا را @takbitnab 🌹🌹🌹