عکس یارم که به یغمای ندیدن رفتم
عمرِ صبحم که به یک آه کشیدن رفتم
جلوهای کرد که از حسرت دل آب شدم
قطرهای گشتم و آخر به چکیدن رفتم
خاک بودم که مگر یار گذاری بکند
گلشنی گشتم و بیهوده به چیدن رفتم
«عالی!» افسوس که داد و ستدِ عمر خطاست
دُرِ قلبم که به دشنام خریدن رفتم...
#عالی_شیرازی
@takbitnab
🌹🌹🌹
از عَفعَف غیر برنگردی، زنهار!
کآواز سگان نشانهی آبادیست...
#میر_عیسی_یزدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
محو چشمان تو هرکس بشود، باختهاست
درد سختیست به زندانِ نگاه افتادن
#محمد_سیاهپوش
@takbitnab
🌹🌹🌹
شب قدر است در جانب چرا قدرش نمیدانی
تو را میشورد او هر دم چرا او را نشورانی
تو را دیوانه کردهست او قرار جانت بردهست او
غم جان تو خوردهست او چرا در جانش ننشانی
#مولانا
- غزل شمارهٔ ۲۵۴۴
@takbitnab
🌹🌹🌹
گیسوی تو، شب قدرست و درو، منزل روح
خود که داند به جهان، قدر شب گیسویت
گوشه ماه ز برقع بنما، تا چو هلال
شود انگشت نمای همه عالم، رویت
#سلمان_ساوجی
- غزل شمارهٔ ۱۱۰
@takbitnab
🌹🌹🌹
سرسبزی باغ و گلشن و شمشادی
رقاص کن دلی و اصل شادی
ای آنکه هزار مرده را جان دادی
شاگرد تو میشوم که بس استادی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۸۹۳
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
کسی نمانْد که از جورِ آسمان نگریست
به آدم آنچه رسیدهست، وقف اولاد است
#طغرای_مشهدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
آنکه در دورِ جهان در طلبش گردیدم
از ازل همره من بود چو نیکو دیدم
شمس چون جلوه کند، ذرّه شود سرگردان
منم آن ذرّه که سرگشتهی آن خورشیدم
نیستم معتقد تقویِ خود در ره دوست
لیک بر لطف ویام هست بسی امّیدم...
#تمکین_شیروانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
هنوز در سفرم؛
خیال میکنم
در آبهای جهان قایقیست
و من -مسافر قایق- هزارها سال است
سرود زندهی دریانوردهای کهن را
به گوش روزنههای فصول میخوانم
وَ پیش میرانم...
#سهراب_سپهری
@takbitnab
🌹🌹🌹
بر روی مَهات زلف سیه ریخته دیدم
روز و شب خود را به هم آمیخته دیدم!
این بود امیدم که کُشی زارم و افسوس
در کوی تو خون دگران ریخته دیدم
در زیر پر خویش کشیدهست سر از غم
هر مرغ که از دام تو بُگریخته دیدم...
#عارف_اصفهانی (آقامحمّدتقی)
@takbitnab
🌹🌹🌹
رویت بینم بدر من آن را دانم
وانجا که توئی صدر من آن را دانم
وانشب که ترا بینم ای رونق عید
از عمر شب قدر من آن را دانم
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۲۴۳
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
صحنِ بُستان ذوق بخش و صحبتِ یاران خوش است
وقت گل خوش باد کز وی وقتِ میخواران خوش است
از صبا هر دم مشامِ جانِ ما خوش میشود
آری آری طیبِ انفاسِ هواداران خوش است
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
شعار نیستم ...
که تاریخ مصرفم تمام شود ...
شعرم .تو نخوانیام فرزندت می خواندم !
#محمدعلی_بهمنی
@takbitnab
🌹🌹🌹
غوغای عارفان و تمنای عاشقان
حرص بهشت نیست که شوق لقای توست
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
من!
تو را ...
به غایت پروانه شدن
به نهایت افسانه شدن
به لحظه ی آن وَجدِ بی بَدیلِ وِصال
به امید شِکفتنی سبز
در آغوشِ عاشقانه های سپید،
انتظار می کشم...!
#زری_محمدپور
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای جان و جهان، جان و جهان گم کردم
ای ماه زمین و آسمان گم کردم
می بر کف من منه بنه بر دهنم
کز مستی تو راه دهان گم کردم
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۱۵۸
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
او را که آفرید، برایش حریم ساخت
او را امیرِ حقّ و علیِّ عظیم ساخت
در حیرتم که با چه دلی، خلق را خدا
با خود در این یگانهی خلقت سهیم ساخت!
هرجا که پا گذاشت علی، آن مسیر را
با ردّ اوّلین قدمش مستقیم ساخت
قبل از علی که خیری و شرّی نبودهاست
این بغض و حبّ اوست که نار و نعیم ساخت
ترسی ندارم از درِ بسته، که سرنوشت
ما را به کوی فاتح خیبر مقیم ساخت
پیچیده اوّل از همه در گوشم اسم او
ما را غلام حلقه به گوش از قدیم ساخت
وقتی که تیغ بر سر مولای ما نشست
فرقی نبود! سینهی ما را دو نیم ساخت
در بند تو اگر که کسی بوده -یا علی!-
بندِ پل صراط خودش را ضخیم ساخت
هرکس گزیده غیر تو را، نادم است و بس
عاقل کسی که نزد تو خود را ندیم ساخت...
#حسین_صبح_خیز
@takbitnab
🌹🌹🌹
چگونه وصف کنم -شاعرانه- کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
اگرچه سفرهی دستش نمک نداشت ولی
به نان خشکِ جُوی بیبهانه زیست علی
عجب عدالت تلخی! که ذوالفقار به دست
به حال دشمن خود نیز میگریست علی
من از تلاقی مولا و قدر فهمیدم
که قدرِ وسعت فهم زمانه نیست علی
تمام عمر، علی گفتم و بلند شدم
کنار بستر مرگم بیا بایست... علی!
#سید_محمد_بهشتی
@takbitnab
🌹🌹🌹
در منِ دلسنگ، شورِ انتظار انداختی
ماهی مرداب را در جویبار انداختی
عشق، اقیانوس آرامی که میگفتی نبود
قایقم را در مسیر آبشار انداختی!
فکر میکردم جواب نامهام را میدهی
نامه را بیآنکه بُگشایی، کنار انداختی
عشق بر "جانم" حکومت میکند ای روزگار
در سرم بیهوده سودای فرار انداختی
آخر -ای عاقل!- به کار عشق روگردان شدی
خوب شد، یک بار عقلت را به کار انداختی...
#سجاد_سامانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای بانگ رباب از تو تابی دارم
من نیز درون دل ربابی دارم
بر مگذر ساعتی بیا و بنشین
مهمان شو گوشهٔ خرابی دارم
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۱۵۷
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو
به "جان" صدایم کن
من به عشق،
شعر می شوم بیت بیت ..
می نشینم شیرین،
بر سوز سینه ی عاشقترین فاخته ،
پشت پنجره ی اتاقت،
روی مجنون ترین
شاخه ی بید
صدایم کن ..!
#مریم_رضایی_حامی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دریا به طلب از برهوت تو گذشت
یک قافله نعره در سکوت تو گذشت
آن روز اگرچه تشنه بودی، امّا
صد رشته قنات در قنوت تو گذشت...
#سید_حسن_حسینی
@takbitnab
🌹🌹🌹
هستم ز غمش چنان پریشان که مپرس
زانسان شدهام بی سر و سامان که مپرس
ای مرغ خیال سوی او کن گذری
وانگه ز منش بپرس چندان که مپرس
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۹۸۹
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
کنون که صاحبِ مژگانِ شوخ و چشمِ سیاهی
نگاهدار دلی را، که برده ای به نگاهی
#فروغی_بسطامی
@takbitnab
🌹🌹🌹
از دوستیت خون جگر را بخورم
این مظلمه را تا به قیامت ببرم
فردا که قیامت آشکار گردد
تو خون طلبی و من برویت نگرم
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۱۵۵
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹