eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.4هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
روزانتخابات برای عزت ایران بیاشتاب کنیم تمام توطئه هانقش روی اب کنیم به رغم چشم حسودان ودشمنان وطن به روز جمعه همه اصلح انتخاب کنیم برای ملت ماجمعه است صبح امید و با امید نمایند عهد خود تجدید بگوبدشمن خارج نشین وداخلی اش بکوری تو شود روز جمعه ما را عید @takbitnab 🌹🌹🌹
دلی که در دو جهان جُز تو هیچ یارش نیست گرش تو یار نباشی، جهان به کارش نیست... @takbitnab 🌹🌹🌹
هر چند خط کشیده بر آیینه ات زمان در چشمم از تمامی خوبان، سری هنوز @takbitnab 🌹🌹🌹
مى بينى؟ مثل ستاره پخش مان كرده‌اند توى اين صفحه سياه كه هر كدام مان جايى براى خودمان سوسو بزنيم كه مثلا هستيم. اما نمى دانيم در كدام منظومه مى چرخيم، براى چى مى چرخيم، و چقدر مى چرخيم @takbitnab 🌹🌹🌹
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی @takbitnab 🌹🌹🌹
گاهی به پریشانی گاهی به پشیمانی زین عیش همی‌مانی ای دوست مخسب امشب @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر چه‌ خواب‌ نیاید به‌ چشمِ کم سویم ولی بخاطرِ تو، شب بخیر می گویم من از هجومِ خیالِ تو باز بیدارم بخواب‌ راحت‌ و خوش ای‌ نگارِ‌ مَه‌ رویم @takbitnab 🌹🌹🌹
عشق آن است که هزار بار دوستت داشته باشم و هربار حس کنم اولین باری است که دوستت دارم. @takbitnab 🌹🌹🌹
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست @takbitnab 🌹🌹🌹
لذت وصل نداند مگر آن سوخته ای که پس از دوری بسیار به یاری برسد @takbitnab 🌹🌹🌹
پا بـہ پایت عاشقانہ این همہ راہ آمدم غافل اما همچو یوسف بر لبِ چاہ آمدم قالبِ احساسِ من را دیدے و بَہ بَہ زدی مثلِ زاغے سادہ دل سمتِ تو روباہ آمدم عاشقے بودم ڪہ با چشمانِ تو شاعر شده چشمِ خودرا بستے و بیراہ و همراہ آمدم آمدم شاید مرا باعشقِ خود تسڪین دهی چون گدایۍبودم وپیشِ تو من شاہ آمدم با من و عشقم همیشہ از جدایے دَم زدی من بـہ یادِ عشقِ پاڪم با تـو ڪوتاہ آمدم راهِ تو از مـن جـدا شد رفتے و تنها شدم تا بہ خود من آمدم دیدم ڪہ گمراہ آمدم نقطـهٔ ضعفِ مـرا فهمیدے از روزِ نخست من ولے با چشمِ بازم در ڪمین گاہ آمدم ‌‌‌ @takbitnab 🌹🌹🌹
هرچـه گُل دیدم کنارش خار بود سروِ رعنـا شاخه اش بی بار بود کَس نمی داند به جز نقاشِ عشق کــه چــه رازی در دلِ پـرگـار بـود @takbitnab 🌹🌹🌹
حرفے ندارم ،غیر از این که دوستت دارم از من نمے آید که دست از عشق بردارم ردِّ نگاهت را گرفتم تا شکوه عشق این را بخوان از مطلع چشمان نم دارم تعبیر شد خوابم، توانستم که نامت را در نقطه چینِ شعر هاے خویش بگذارم هراتفاقے را به فال نیڪ مے گیرم میل تو تعیین مے کندسمت نمودارم پلکے زدے و طرح کردے نقشه ے راهی تا که بگیرے از جناب عشق آمارم؟ هم دست و پاے خویش را گم مے کنم پیشت هم دورے از تو مے دهد بسیار آزارم عطر نفس هایت مرا پروانه کرد اے گل مے بالم از اینکه به عشق تو گرفتارم با آن کسے خوبم که از حسن تو مے گوید از هر که بد خواه توباشد سخت بیزارم گفتے چه مے خواهے از این پروانگی،گفتم حرفے ندارم،غیر ازاین که دوستت دارم @takbitnab 🌹🌹🌹
امّ البنین شدم که شوم یاور حسین تا گل بیاورم بشود پرپر حسین قصدم نبود اینکه شوم مادر حسین هستند دختران علی در بر حسین هستند مثل مادرشان مضطر حسین شد شاملم دعای سحرهای فاطمه روشن شدم به نور قمرهای فاطمه تاج سر منند گهرهای فاطمه اولاد من کجا و پسرهای فاطمه هستند هر چهار پسر نوکر حسین شرمنده‌ام نشد سپر مجتبی شوند قسمت نبود زودتر از این فدا شوند حالا بناست راهی دشت بلا شوند حتی اگر که تک‌تک‌شان سرجدا شوند جای گلایه نیست، فدای سر حسین جریان گرفته‌اند کنار ابوتراب از آلِ هاشم‌اند نه قوم بنی کلاب اصلاً نیاز نیست به ترس و به اضطراب عباس من شده به علمداری انتصاب او هست یک تنه همه‌ی لشکر حسین عهدی‌ست بین ام بنین و خدای خود غیر از رضای دوست نخواهم برای خود من دل نبسته‌ام به دل بچه‌های خود اصلاً حسین و زینب و کلثوم جای خود عباس من فدای علی اصغر حسین هرچند او دگر پسر خویش را ندید اما غمین نبود که عباس شد شهید دق کرد بعد از آنکه به او این خبر رسید: بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید خاتم ز قحط آب، لب انور حسین کارش دگر نشستن در آفتاب شد آب زلال در نظر او مذاب شد شرمنده‌ی نگاه غریب رباب شد از اینکه هم‌قبیله‌ی شمر است، آب شد رو می‌گرفت نزد دو تا خواهر حسین... @takbitnab 🌹🌹🌹
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت نقاره می‌زنند... مریضی شفا گرفت دیدی که سنگ در دل آئینه آب شد دیدی که آب حاجت آئینه را گرفت خورشید آمد و به ضریح تو سجده کرد اینجا برای صبح خودش روشنا گرفت پیغمبری رسید در این صحن پر ز نور در هر رواق، خلوت غار حرا گرفت از آن طرف فرشته‌ای از آسمان رسید پروانه‌وار گشت و سلام مرا گرفت زیر پرش نهاد و به سمت خدا پرید تقدیم حق نمود و سپس ارتقا گرفت چشمی کنار این همه باور نشست و بعد عکسی به یادگار از این صحنه‌ها گرفت دارم قدم قدم به تو نزدیک می‌شوم شعرم تمام فاصله‌ها را فرا گرفت دارم به سمت پنجره‌فولاد می‌روم جایی که دل شکست و مریضی شفا گرفت @takbitnab 🌹🌹🌹
ای دیر بدست آمده بس زود برفتی آتش‌ زدی اندر منو چون دود برفتی چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی چون دوستی سنگ دلان زود برفتی زان پیش که در باغ وصال تو دل من از داغ فراق تو برآسود،برفتی ناگشته من از بند تو آزاد بجستی ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی آهنگ به جان من دل سوخته کردی چون در دل من عشق بیفزود برفتی @takbitnab 🌹🌹🌹
آسوده دلان را غم شوریده سران نیست این طایفه را غصه ی رنج دگران نیست راز دل ما پیش کسی باز مگویید هر بی بصری باخبر از بی‌خبران نیست غافل منشینید ز تیمار دلِ ریش این شیوه پسندیدهٔ صاحب نظران نیست ای همسفران! باری اگر هست ببندید این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست ما خسته دلان از بر احباب چو رفتیم چشمی ز پی قافله ی ما نگران نیست ای بی ثمران! سروِ شما سبز بماند مقبول بجز سرکشی بی هنران نیست در بزم هنر اهل سیاست چه نشینند میخانه دگر جایگه فتنه گران نیست. @takbitnab 🌹🌹🌹
ﭘﯿﺮم و ﮔﺎﻫﯽ دﻟﻢ ﯾﺎد ﺟﻮاﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻠﺒﻞ ﺷﻮﻗﻢ ﻫﻮاے ﻧﻐﻤﻪ ﺧﻮاﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻫﻤﺘﻢ ﺗﺎ ﻣﯿﺮود ﺳﺎز ﻏﺰل ﮔﯿﺮد ﺑﻪ دﺳﺖ ﻃﺎﻗﺘﻢ اﻇﻬﺎر ﻋﺠﺰو ﻧﺎ ﺗﻮاﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻠﺒﻠﯽ در ﺳﯿﻨﻪ ﻣﯽ ﻧﺎﻟﺪ ﻫﻨﻮزم ﮐﺎﯾﻦ ﭼﻤﻦ ﺑﺎ ﺧﺰان ﻫﻢ آﺷﺘﯽ و ﮔﻞ ﻓﺸﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻣﺎ ﺑﻪ داغ ﻋﺸﻘﺒﺎزﯾﻬﺎ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ و ﻫﻨﻮز ﭼﺸﻢ ﭘﺮوﯾﻦ ﻫﻤﭽﻨﺎن ﭼﺸﻤﮏ ﭘﺮاﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻧﺎے ﻣﺎ ﺧﺎﻣﻮش وﻟﯽ اﯾﻦ زﻫﺮہ ﺷﯿﻄﺎن ﻫﻨﻮز ﺑﺎ ﻫﻤﺎن ﺷﻮر و ﻧﻮا دارد ﺷﺒﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮔﺮ زﻣﯿﻦ دود ﻫﻮا ﮔﺮدد ﻫﻤﺎﻧﺎ ، آﺳﻤﺎن ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺨﻮت ﮐﻪ دارد آﺳﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺷﺪ رﻓﺘﻪ دﻣﺴﺎزم زدﺳﺖ اﻣﺎ ﻫﻨﻮز در دروﻧﻢ زﻧﺪہ اﺳﺖ و زﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﺴﯿﺎن ﺗﻮ ﮔﻮﯾﯽ ﮐﺰ ﭘﯽ آزار ﻣﻦ ﺧﺎﻃﺮم چ ﺧﺎﻃﺮات ﺧﻮد ﺗﺒﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﯽ ﺛﻤﺮ ﻫﺮ ﺳﺎﻟﻪ در ﻓﮑﺮ ﺑﻬﺎراﻧﻢ وﻟﯽ ﭼﻮن ﺑﻬﺎران ﻣﯽ رﺳﺪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﺰاﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻃﻔﻞ ﺑﻮدم دزدﮐﯽ ﭘﯿﺮ و ﻋﻠﯿﻠﻢ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ آﻧﭽﻪ ﮔﺮدون ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻧﻬﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻣﯽ رﺳﺪ ﻗﺮﻧﯽ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎن و ﺳﭙﻬﺮ ﺑﺎﯾﮕﺎن دﻓﺘﺮ دوران ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﮕﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ" ﺷﻬﺮﯾﺎرا " ﮔﻮ دل از ﻣﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺎن ﻧﺸﮑﻨﯿﺪ ورﻧﻪ ﻗﺎﺿﯽ در ﻗﻀﺎ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ... @takbitnab 🌹🌹🌹
من اگر دست زنانم نه من ازدست زنانم نه از اینم نه از آنم من ازآن شهرکلانم نه پی زمر و قمارم نه پی خمر وعقارم نه خمیرم نه خمارم نه چنینــم نه چنانم @takbitnab 🌹🌹🌹
قصه از من و لفظ بیانش با تو تفسیر قشنگ و هیجانش با تو باران منی ! روانی از چشمانم همراهی رود و جریانش با تو در عشق تو یک قلب پر از آشوبم؛ تسلیم تو شد، تیر و کمانش با تو دیدار تو را از دل و جان میخواهم شوق از تو و تمکینِ مکانش با تو در هر تپش آوای تو گوشم باشد اندازه و ، تعیینِ زمانش با تو از دوری و بی تابیِ رویت این دل پیرت شده اکسیر جوانش با تو در پرده هزار راز دارد این عشق عنوانِ همه ، سِرّ نهانش با تو در هر رگم از تو خون به جانم جاری این شاهرگ من ، شریانش با تو من شاعر و شعرم از تو پا میگیرد در گوش من آواز و زبانش با تو افسانه ی تاریخ ، ندارد پایان جمشید تویی جام جهانش با تو @takbitnab 🌹🌹🌹
من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست تا ندانند حریفان که تو منظور منی دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی تو همایی و من خسته بیچاره گدای پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی @takbitnab 🌹🌹🌹
من چشم بسته راه دریا رابلد هستم گاهی به جرم رود بودن پشت سد هستم قلبی تهی از حب و بغض نابجا دارم روز مبادا عاشقی اهل خرد هستم آرامش ماقبل توفانم که دیر و زود هنگامه ی خیزابه های جزر و مد هستم مرغ مهاجر همسرایی می کند بامن با برکه ها خوبم که با مرداب بد هستم در بستر رودی که خشکیده در آبادی سیلی که تا آغوش دریا می رود هستم از دور ساحل های سنگی خوب می فهمند تنها کسی سیلی به روی صخره زد هستم ای رهگذر منظومه ی من رابخوان با شوق در مصحف تاریخ برگی مستند هستم دور و دراز وخوفناک است این سفر، اما من چشم بسته راه دریا را بلد هستم @takbitnab 🌹🌹🌹
سرگشته و حیرانم ای چشم اهورایی حرفی بزن از حالِ این حالت شیدایی شیرینی و فرهادم، لیلایی و مجنونم گمگشته‌ی کنعانم از بس که زلیخایی بر چینیِ احساسم آرام قدم بردار هرچند سراغ من عمری‌ست نمی‌آیی مهتابِ نگاه تو از پنجره‌ام پیداست بر شاخه‌ی چشمانت ماهی‌ست تماشایی پایان شب پاییز آغاز زمستان نیست وقتی که تو می‌خندی، وقتی که تو یلدایی @takbitnab 🌹🌹🌹
از ساره و از مریم و هاجر از آسیه یا هر زنی بهتر گلها همه خوبند و ریحانه عطرش فراگیر است تا محشر بوی خوشش پیچیده در هستی یاس کبود خانه ی حیدر آب است مهر دختر خورشید در شآن او نازل شده کوثر نوریه یا نور علی نور است چون تا همیشه هست روشنگر بین در و یوار هم نگذشت از زینت پر ارزش معجر خرسندیش لبخند آیینه آزردنش ،آزار پیغمبر دنیا بدون او غم انگیز است جانم فدای حضرت مادر پیش خدا قربش فراتر هست از آسیه،از مریم و هاجر @takbitnab 🌹🌹🌹
رسیدروزدل افروذ یازده اسفند شتاب کن سرصندوق رای بالبخند چرا. که جمعه بهاران انتخاباتست به همت همه گرددنظام نیرومند روزانتخابات برای عزت ایران بیاشتاب کنیم تمام توطئه هانقش روی اب کنیم به رغم چشم حسودان ودشمنان وطن به روز جمعه همه اصلح انتخاب کنیم برای ملت ماجمعه است صبح امید وباامیدنمایندعهدخودتجدید بگوبدشمن خارج نشین وداخلی اش بکوری توشودروزجمعه ماراعید بهارانتخابات جهان شدازحضورسبزمامات مصون شد کشورایران زافات حرارت دادبردل های مشتاق تنورداغ داغ انتخابات شعارملت ماانقلابیست حضورسبزشان عالیست عالیست دهان دشمنان راخردسازند دراین پیکارباشدنمره شان بیست برای میهن خودافتخاریم به چشم دشمنان مانندخاریم سرصندوق روزرای گیری حماسه افرین روزگاریم مبادازیادحق غافل بمانیم شعاریاس ونومیدی بخوانیم مبادادربهارانتخابات زغفلت گوشه منزل بمانیم @takbitnab 🌹🌹🌹