عشق ِ ما دهکده یی ست که هرگز به خواب نمی رود
نه به شبان و
نه به روز ،
و جنبش و شور حیات
یک دم در آن فرو نمی نشیند
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو کجایی؟
در گسترهی بیمرزِ این جهان
تو کجایی؟
من در دورترین جای جهان ایستادهام:
کنارِ تو.
تو کجایی؟
در گسترهی ناپاکِ این جهان
تو کجایی؟
من در پاکترین مُقامِ جهان ایستادهام:
بر سبزهشورِ این رودِ بزرگ که میسُراید
برای تو....
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
نخست
دیرزمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامونِ من
همهچیزی
به هیأتِ او درآمده بود.
آنگاه دانستم که مرا دیگر
از او گریز نیست.
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
چراغی در دست
چراغی در دلم
زنگار روحم را صیقل می زنم
آینه ئی برابر آینه ات می گذارم
تا از تو
ابدیتی بسازم...
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
اکنون من و او
دو پارهی یک واقعیتیم
در روشنایی زیبا،
در تاریکی زیباست،
در روشنایی دوستترش میدارم،
و در تاریکی دوستترش میدارم...
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
تنها
هنگامی که خاطرهات را میبوسم
درمییابم دیری است که مردهام
چرا که لبان خود را از پیشانی خاطرهی تو سردتر مییابم
از پیشانی خاطرهی تو
ای یار
ای شاخهی جدا ماندهی من..
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
مجال بی رحمانه اندک بود و
واقعه سخت نامنتظر.
از بهار
حظ ّ تماشایی نچشیدیم،
که قفس باغ را پژمرده می کند.
از آفتاب و نفس چنان بریده خواهم شد
که لب از بوسه ی ناسیراب.
برهنه
بگو برهنه به خاکم کنند سراپا برهنه
بدان گونه که عشق را نماز می بریم،-
که بی شایبه ی حجابی
با خاک عاشقانه در آمیختن می خواهم.
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
در خلوتِ روشن با تو گریستهام
برایِ خاطرِ زندگان،
و در گورستانِ تاریک با تو خواندهام
زیباترینِ سرودها را
زیرا که مردگانِ این سال
عاشقترینِ زندگان بودهاند.
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
صدایت میزنم
گوش بده قلبم صدایت میزند
شب گرداگردم حصار کشیده است
و من به تو نگاه میکنم
از پنجرههای دلم
به ستارههایت نگاه میکنم
چرا که هر ستاره، آفتابیست
من آفتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
و چشمهای تو سرچشمه دریاهاست.
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو خوبی
و این همهی اعترافهاست.
من راست گفتهام و گریستهام
و این بار راست میگویم تا بخندم
زیرا آخرین اشکِ من نخستین لبخندم بود.
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
شانهات مجابم میکند
در بستری که عشق تشنگیست
زلال شانههایت
همچنانم عطش میدهد
در بستری که
عشق
مجابش کرده است
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
اما تو را به جان تو سوگند
که مبادا یک دم
چشمانِ ملامتگرِ خویش
از من بگردانی
چرا که بر غلبه ی چشمانت
معترفم...
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
ناگهان عشق آفتاب وار نقاب برافکند و بام و در به صوت تجلی
درآکند،
شعشعه ي آذرخش وار فروکاست
و انسان
برخاست.
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
من از آتش و آب سر درآوردم،
از توفان و از پرنده
من از شادی و درد سر درآوردم،
گلِ خورشید را امّا
هرگز ندانستم
که ظلمتگردانِ شب
چگونه تواند شد!
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
من عملهٔ مرگِ خود بودم
و ای دریغ که زندگی را دوست داشتم !
آیا تلاشِ من یکسر بر سرِ آن بود
تا ناقوسِ مرگِ خود را پُرصداتر به نوا درآوردم؟
من پرواز نکردم
من
پَرپَر زدم ...!
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
من عملهٔ مرگِ خود بودم
و ای دریغ که زندگی را دوست داشتم !
آیا تلاشِ من یکسر بر سرِ آن بود
تا ناقوسِ مرگِ خود را پُرصداتر به نوا درآوردم؟
من پرواز نکردم
من
پَرپَر زدم ...!
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
سین هفتم
سیب سرخی است
حسرتا
که مرا نصیب
از این سُفرهٔ سُنَت
سروری نیست
شرابی مرداَفکن در جامِ هواست
شگفتا
که مرا بدین مستی
شوری نیست
سبوی سبزه پوش
در قابِ پنجره
آه
چنان دورم
که گویی جز نقشِ بی جانی نیست
و کلامی مهربان
در نخستین دیدارِ بامدادی
فغان
که در پسِ پاسخ و لبخند
دلِ خندانی نیست
بهاری دیگر آمده است
آری
اما برای آن زمستانها که گذشت
نامی نیست
نامی نیست ...
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
عشق آمد و شولای سبزش را به روی دلم کشید
دلم بیدار شد، شکوفه داد و خندید بی آنکه حدس زده باشم
دیوارههای دلم فرو ریخت
و من مبتلا شدم به عشق
مبتلا شدم به همهچیز و همهکس
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو را شناختم تو را یافتم و تو را دریافتم و همه حرفهایم
شعر شد سبک شد
عقدههایم شعر شد
همه سنگینیها شعر شد
بدی شعر شد
سنگ شعر شد
علف شعر شد
دشمنی شعر شد
همه شعرها خوبی شد
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
شب
از سایهها و
غریوِ دریا سرشار است
زیباتر شبی براى دوستداشتن
با چشمانِ تو مرا به الماسِ ستارهها نیازى
نیست ...
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
زیباترین تماشاست
وقتی شبانه، بادها
از شش جهت به سوی تو میآیند
و از شکوهمندیِ یأسانگیزش
پروازِ شامگاهیِ دُرناها را
پنداری یکسر به سوی ماه است...
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
من خشکیدهام
من نگاه میکنم
من درد میکشم
من نفس میزنم
من فریاد برمیآورم :
ــ چشمانِ تو شبچراغِ سیاهِ من بود
مرثیهی دردناکِ من بود چشمانِ تو
مرثیهی دردناک و
وحشتِ تدفینِ زندهبهگوری
که منم من
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
چه لازم است بگویم
که چه مایه میخواهمت؟
چشمانت ستاره است و
دلت شک.
جرعهای نوشیدم و خشکید.
دریاچهی شیرین
با آن عطش که مرا بود،
برنمیآمد، میدانستم.
چه لازم بود بگویم
که چه مایه میخواستمش؟
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
آنکه میگوید دوستت میدارم
خنیاگر غمگینیست
که آوازش را از دست دادهاست
ایکاش عشق را
زبانِ سخن بود
هزار کاکلی شاد
در چشمان توست،
هزار قناری خاموش
در گلوی من
عشق را ایکاش
زبانِ سخن بود
آنکه میگوید دوستت میدارم
دلاندُهگینشبیست
که مهتابش را میجوید
ایکاش عشق را
زبانِ سخن بود
هزار آفتاب خندان در خرام توست،
هزار ستارهی گریان در تمنّای من
عشق را ایکاش
زبانِ سخن بود...
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
بالاﺧﺮﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ
ﺁﻥ ﺷﺐﻫﺎیی ﮐﻪ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ
ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﻤﺎﻧﻢ
ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﯿﻨﻪﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺕ
چقدﺭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻫﺴﺘﻢ
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹