eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
زلفت چو شب و چهره چو روزی نیکوست من روز و شبت ز بهر آن دارم دوست آن کو ز رخت روز و ز زلفت شب ساخت پیوسته نگهدار شب و روز تو اوست @takbitnab 🌹🌹🌹
چون دوستی روی تو ورزم به نیاز مگذار به دست دشمن دونم باز گر سوختنیست جان من هم تو بسوز ور ساختنیست کار من هم تو بساز @takbitnab 🌹🌹🌹
صد سال سر خویشتن ار حلق کنی وندر تن خویش خرقهٔ دلق کنی صد بار ز حق دور کنندت به قفا گر یک سر موی روی در خلق کنی @takbitnab 🌹🌹🌹
غافل مشو، ای دل، که نیازم با تست پوشیده هزارگونه رازم با تست حرمان شبی دراز و جایی خالی زانم که حکایت درازم با تست @takbitnab 🌹🌹🌹
عاشقم، از عشق من گر به گمانی بگوی چاره ندانم که چیست؟ آنچه تو دانی بگوی منتظرم تا مگر پیش من آیی شبی گر بتوانی بیا ور نتوانی بگوی من به دلم یار تو، باز تو گر یار من هم به دلی کو نشان؟ ور به زبانی بگوی دوش بر آن بوده‌ای تا بخوری خون من بی‌خبرم خون مخور، هر چه بر آنی بگوی جان و دلی زین جهان دارم اگر زانکه تو در پی اینی ببر، بر سر آنی بگوی چند بگویی: ترا من برسانم به کام؟ آنچه پذیرفته‌ای چون برسانی بگوی بیش مزن تیغ غم بر جگر اوحدی ترک نه‌ای، ترک این سخت کمانی بگوی @takbitnab 🌹🌹🌹
ای نسیم صبح دم، یارم کجاست؟ غم ز حد بگذشت، غم‌خوارم کجاست؟ وقت کارست، ای نسیم، از کار او گر خبر داری، بگو دارم، کجاست؟ خواب در چشمم نمی‌آید به شب آن چراغ چشم بیدارم کجاست؟ بر در او از برای دیدنی بارها رفتم، ولی بارم کجاست؟ دوست گفت: آشفته گرد و زار باش دوستان آشفته و زارم، کجاست؟ نیستم آسوده از کارش دمی یارب، آن، آسوده از کارم کجاست؟ تا به گوش او رسانم حال خویش نالهای اوحدی‌وارم کجاست؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی ما نبردیم ز کوی طلبت رخت به جایی بس خطا بود نگه باز نکردن که گذشتی مکن اینها، که نکردیم نگاهت به خطایی بر تن این سر شب و روز از هوس پای تو دارم ورنه من کیستم آخر؟ که سرم باشد و پایی گر قبا شد ز غمت پیرهنی حیف نباشد؟ کم از آن کز کف عشق تو بپوشیم قبایی قیمت قامت و بالای ترا کس بنداند تا نیفتند چو من شیفته در دام بلایی درد عشق تو به نزدیک طبیبان ولایت بس بگفتیم و ندانست کسش هیچ دوایی هم نشینان تو بر سفرهٔ خاصند، چه معنی؟ که به درویش سر کوچه نگفتند صلایی بوسه‌ای ده به من خسته، که بسیار نباشد به فقیران بدهد محتشم شهر عطایی اوحدی را مکن از خیل محبان تو بیرون که توسلطانی و خیلت نشکیبد ز گدایی - غزل شمارهٔ ۸۷۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
گرچه صـــد بارم برانند از برت بر نمی‌دارم سر از خــاک درت هر صـباحی تازه گردد جان ما از نسیم طرهٔ جان پــرورت @takbitnab 🌹🌹🌹
جانا دلم ز دَرد فراق تو کم نسوخت آخر چه شد که هیچ دلت بر دلم نسوخت؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
یارب! نه دلم بستهٔ غمهای تو بود؟ چشمم شب و روز غرق نمهای توبود؟ بر جرم و خطای من چه میگیری خشم؟ چون جمله به امید کرمهای تو بود - رباعی شمارهٔ ۸۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
گر مرد رهی، تو چند بیراه روی؟ اندر پی این منصب و این جاه روی؟ تا کی ز برای زر و سیم دنیا بر اسب نشینی، به در شاه روی؟ - رباعی شمارهٔ ۱۸۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
از تو میسر نشد کنار گرفتن پیش تو داند دلم قرار گرفتن کعبهٔ من کوی تست و حج دل من حلقهٔ آن زلف تابدار گرفتن گر ز دل من به گرد غصه برآری از تو نخواهد دلم غبار گرفتن عشق ترا نیک می‌شمردم و بد شد جهل بود کار عشق خوار گرفتن دست نگارین مبر به تیغ، که ما خود دست بشستیم ازین نگار گرفتن حاصلت از یار چون به جز غم دل نیست توبه کن، ای اوحدی، ز یار گرفتن رو به کناری بساز، چون نتوانی کام دل خویش در کنار گرفتن - غزل شمارهٔ ۶۲۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
ساقی، بده آن باده، زبانم بشکن وز باده خمار سر و جانم بشکن پیشانی توبه را شکستم ز لبت گر توبه کنم دگر دهانم بشکن - رباعی شمارهٔ ۱۴۳ @takbitnab 🌹🌹🌹
گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی ما نبردیم ز کوی طلبت رخت به جایی بس خطا بود نگه باز نکردن که گذشتی مکن اینها، که نکردیم نگاهت به خطایی بر تن این سر شب و روز از هوس پای تو دارم ورنه من کیستم آخر؟ که سرم باشد و پایی گر قبا شد ز غمت پیرهنی حیف نباشد؟ کم از آن کز کف عشق تو بپوشیم قبایی قیمت قامت و بالای ترا کس بنداند تا نیفتند چو من شیفته در دام بلایی درد عشق تو به نزدیک طبیبان ولایت بس بگفتیم و ندانست کسش هیچ دوایی هم نشینان تو بر سفرهٔ خاصند، چه معنی؟ که به درویش سر کوچه نگفتند صلایی بوسه‌ای ده به من خسته، که بسیار نباشد به فقیران بدهد محتشم شهر عطایی اوحدی را مکن از خیل محبان تو بیرون که توسلطانی و خیلت نشکیبد ز گدایی - غزل شمارهٔ ۸۷۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
یارب، تو بدین قوت سهلی که مراست وین کوتهی مدت مهلی که مراست حسن عمل از من چه توقع داری؟ با عیب قدیم و ظلم و جهلی که مراست - رباعی شمارهٔ ۱۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
یارب، تو بدین قوت سهلی که مراست وین کوتهی مدت مهلی که مراست حسن عمل از من چه توقع داری؟ با عیب قدیم و ظلم و جهلی که مراست - رباعی شمارهٔ ۱۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
گندم گونی که همچو کاهم بربود نه مهر ز من خورد و نه خود مهر نمود از غصهٔ ما به ارزنی باک نداشت یک جو نظری به جانب ماش نبود - رباعی شمارهٔ ۸۴ @takbitnab 🌹🌹🌹
درمان درد دوری آن یار می‌کنم وقتی که میل سبزه و گلزار میکنم چون شد شکسته کشتی صبر من در آب عشق خود را بهرچه هست گرفتار میکنم گر غنچه را ببویم و گیرم گلی به دست بی‌او قناعتیست که با خار میکنم جانا، دوای این دل مسکین به دست تست زان بر تو روز خویش پدیدار میکنم گفتم که: چاره‌ای بود این درد عشق را چون چاره نیست صبر به ناچار میکنم گفتی که: حجتی به غلامیم باز ده بر من گواه باش، که اقرار میکنم ای هم‌نشین آن رخ زیبا،مرا ز دور بگذار، تا تفرج گلزار میکنم از من بپرس راز محبت، که روز و شب این قصه می‌نویسم و تکرار میکنم غیر از حدیث دوست چو گویم حکایتی از خود خجل شوم که: چه گفتار میکنم؟ این مایه خواجگی ز جهان بس مرا، که باز خود را به بندگی تو بر کار میکنم پیش رقیب او غزل اوحدی بخوان تا بشنود که: من طلب یار میکنم - غزل شمارهٔ ۵۶۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
صد سال سر خویشتن ار حلق کنی وندر تن خویش خرقهٔ دلق کنی صد بار ز حق دور کنندت به قفا گر یک سر موی روی در خلق کنی - رباعی شمارهٔ ۱۷۹ @takbitnab 🌹🌹🌹
هر که با عارض زیبای تو خو کرده بود گر دمی با تو برآرد نه نکو کرده بود گر به مشک ختنی میل کند عین خطاست هر که او چین سر زلف تو بو کرده بود پیش چو گان سر زلف تو آن یارد گشت که بر زخم جفا صبر چو گو کرده بود بارها زلف تو، دانم، که بر روی تو خود شرح سودای مرا موی به مو کرده بود کاسهٔ سر ز تمنای تو خالی نکنم و گرم کوزه‌گر از خاک سبو کرده بود هر دلی کان نشود نرم بسوز غم تو نه دلست آن، مگر از آهن و رو کرده بود اوحدی گر ز فراق تو ننالد چه کند؟ در همه عمر چو با وصل تو خو کرده بود - غزل شمارهٔ ۳۳۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
روز وداع گریه نه در حد دیده بود توفان اشک تا به گریبان رسیده بود نزدیک بود کز غم من ناله برکشد از دور هر که نالهٔ زارم شنیده بود دیدی که: چون به خون دلم تیغ برکشید؟ آن کس که جان بخوش دلش پروریده بود آن سست عهد سرکش بدمهر سنگدل ما را به هیچ داد، که ارزان خریده بود چون مرغ وحشی از قفس تن رمیده شد آن دل، که در پناه رخش آرمیده بود زان دردمند شد تن مسکین، که مدتی دل درد آن دو نرگس بیمار چیده بود روز وداع دل بشد از دست و حیف نیست کان روز اوحدی طمع از جان بریده بود - غزل شمارهٔ ۳۴۱ @takbitnab 🌹🌹🌹
دیگری از نظرم گر برود باکی نیست تو که معشوقی و محبوبی و منظور، مرو @takbitnab 🌹🌹🌹
یارب، تو بدین قوت سهلی که مراست وین کوتهی مدت مهلی که مراست حسن عمل از من چه توقع داری؟ با عیب قدیم و ظلم و جهلی که مراست - رباعی شمارهٔ ۱۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
راه گم کردم چه باشد گر به راه آری مرا زحمتی بر من کنی واندر پناه آری مرا می‌نهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه خوف آن ساعت که با روی چو کاه آری مرا @takbitnab 🌹🌹🌹
ای باد صبح دم، خبر او بیار تو آنجا مجال نیست که پیغام ما رود هر لحظه نامه‌ای بنویسم به مجلسی روزی مگر به مجلس او نام ما رود ... @takbitnab 🌹🌹🌹