eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
معاشران گره از زلف یار باز کنید شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید حضور خلوت انس است و دوستان جمعند و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید میان عاشق و معشوق فرق بسیار است چو یار ناز نماید شما نیاز کنید نخست موعظه پیر صحبت این حرف است که از مصاحب ناجنس احتراز کنید هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کنید وگر طلب کند انعامی از شما حافظ حوالتش به لب یار دلنواز کنید @takbitnab 🌹🌹🌹
گر سرو چو قدّ توست، رفتارش کو؟ ور غنچه چو لعل توست، گفتارش کو؟ گیرم به سرِ زلف تو مانَد سنبل دل‌های پریشانِ گرفتارش کو؟ ‏ @takbitnab 🌹🌹🌹
بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی دردمند را شاید که پیش ازین نپسندی به کار عشق آزار این رمیده سر در کمند را بگذار سر به سینه من تا بگویمت اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمری است در هوای تو از آشیان جداست دلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کام خواهم که جاودانه بنالم به دامنت شاید که جاودانه بمانی کنار من ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت تو آسمان آبی آرام و روشنی من چون کبوتری که پرم در هوای تو یک شب ستاره‌های ترا دانه چین کنم با اشک شرم خویش بریزم به پای تو بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب بیمار خنده‌های توام بیشتر بخند خورشید آرزوی منی گرم‌تر بتاب @takbitnab 🌹🌹🌹
☘️حساب زندگی ☘️ ای دریغا رفت از دستم حساب زندگی آب شد سرمایه ام در پیچ و تاب زندگی زورق بخت و جوانی عاقبت در گِل نشست تا لب دیوار آمد آفتاب زندگی جز غم اندوه در گیتی نصیب من نشد گشت مشکل تر معمّای کتاب زندگی بر بهار زندگانی خویش را دلخوش مکن میشود روزی خزان فصل شباب زندگی هر چه بر ما بگذرد گردد اجل نزدیک تر در حقیقت اوج می گیرد شتاب زندگی دل بر این دنیای پرنیرنگ و پر افسون مبند هان مخور ای باخرد گول سراب زندگی عمر باشد گوهر و بازار آن باشد جهان بهره برداری کنیم از درّ ناب زندگی آنچه من آموختم از روزگار کج مدار خضر هم مشکل که ره یابد به آب زندگی با توکّل رشته¬ی امّید را محکم بگیر چون شود فرسوده از غفلت طناب زندگی انعکاس هر عمل گردد بزودی آشکار ای بشر غافل مباش از بازتاب زندگی هر که روی مرکب دنیاپرستی شد سوار لاجرم خالی کند پا از رکاب زندگی بهتر از گنج قناعت چون «مقدم» گنج نیست بـر حذر می باش از رنگ و لعاب زندگی @takbitnab 🌹🌹🌹
یک نفس فارغ ز وسواس تمنا نیستی از پریشان خاطری یک لحظه یک جا نیستی فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال و تو پیر گشتی و همان در فکر فردا نیستی گر چه شد محتاج عینک دیده بی شرم تو همچنان چون کودکان سیر از تماشا نیستی می کند از هر سر مویت سفیدی راه مرگ در چنین وقتی به فکر زاد عقبی نیستی از ندامت برنیاری آه سردی از جگر هیچ در فکر رسن در چاه دنیا نیستی از جمال حور مردان چشم پوشیدند و تو از عجوز دهر یک ساعت شکیبا نیستی در مبند این خانه تاریک را یکبارگی چشم عبرت باز کن از دل چو بینا نیستی گرچه تیرت با کمان از قد خم پیوسته شد هیچ در فکر سفر از دار دنیا نیستی گر چه دندان را ز نعمت های شیرین باختی جز به حرف شکوه های تلخ گویا نیستی خامشی را از خدا خواهند دانایان و تو خون خود را می خوری یک دم چو گویا نیستی خواب سنگین تو صائب کم ز کوه قاف نیست گرچه از عزلت گزینان همچو عنقا نیستی @takbitnab 🌹🌹🌹
از چرخ، به هرگونه همی‌دار امید وز گردش روزگار، می‌لرز چو بید گفتی که پس از سیاه، رنگی نبُود پس موی سیاه من چرا گشت سفید...؟ ‏ @takbitnab 🌹🌹🌹
مهم نیست که مرا از ملاقات ماه و گفت و گوی باران بازداشته اند. من برای رسیدن به آرامش تنها به تکرار اسم تو بسنده خواهم کرد... @takbitnab 🌹🌹🌹
الا ای طوطی گویای اسرار مبادا خالیت شکر ز منقار سرت سبز و دلت خوش باد جاوید که خوش نقشی نمودی از خط یار سخن سربسته گفتی با حریفان خدا را زین معما پرده بردار به روی ما زن از ساغر گلابی که خواب آلوده‌ایم ای بخت بیدار چه ره بود این که زد در پرده مطرب که می‌رقصند با هم مست و هشیار از آن افیون که ساقی در می افکند حریفان را نه سر ماند نه دستار سکندر را نمی‌بخشند آبی به زور و زر میسر نیست این کار بیا و حال اهل درد بشنو به لفظ اندک و معنی بسیار بت چینی عدوی دین و دل‌هاست خداوندا دل و دینم نگه دار به مستوران مگو اسرار مستی حدیث جان مگو با نقش دیوار به یمن دولت منصور شاهی علم شد حافظ اندر نظم اشعار خداوندی به جای بندگان کرد خداوندا ز آفاتش نگه دار @takbitnab 🌹🌹🌹
زاندم که شنیده‌ام نوای غم تو رقصان شده‌ام چو ذره‌های غم تو ای روشنی هوای عشق تو عیان بیرون ز هواست این هوای غم تو @takbitnab 🌹🌹🌹
عشق مهمان دل است و جان و دل مهمان او من دل و جان پیش مهمان درکشم هر صبح‌دم ناگزیر جان بود جانان و از جان ناگزیر پیش جانان شاید ار جان درکشم هر صبح‌دم @takbitnab 🌹🌹🌹
غریبی بودم و گم‌کرده راهی مرا با خود به هر سویی کشاندند شنیدم بارها از رهگذاران که زیر لب مرا «دیوانه» خواندند... @takbitnab 🌹🌹🌹
اي منجي رهاييِ دين خدا بيا جبران دردهاي دل هل اتا بيا اي آخرين سلاله ي مظلوم اهل بيت آقا تو را به آبروي مصطفي بيا از چاههاي كوفه چه داري خبر ؟ بگو! اي باخبر ز درد دل مرتضي بيا ام الائمه النُّجَبا منتظر تُراست اي آشناي مصحف زهرا بيا بيا از غربت غريب مدينه بگو بما اي باخبر ز سرّ دل مجتبي بيا سنگين ترين مصيبت تو داغ كربلاست اي منتقم به خامس آل کسا بيا احياگر صحيفه ي سجاديه تويي اي شرح حال واقعه ي نينوا بيا بي تو دم از وصيت باقر نمي زنيم اي ميزبان روضه ي صحن منا بيا شيخ الائمه گفت: كه خدمتگذار توست اي مقتداي صادق آل عبا بيا باب الحوائجي كه دخيل تو بسته است از چاه خواند ، يوسف زهرا تو را بيا تو نور چشم عالم آل محمدي سوگند بر پيمبر و جان رضا بيا از كودكي جواد الائمه به ياد توست آقا! قسم به گريه ي ابن الرضا بيا تبعيدگاه هادي دين يك بهانه ماند ديگر تو بر نجات امام الهدي بيا حاجت به غير تو حسن عسگري نداشت اي مانده از قديم ز بابا جدا بيا سرداب سامرا ز سحر تا سحر به سوز سر داده اين صلا به صباح و مساء بيا عالم ز جور و ظلم پر است اي امير عدل اي ضامن حقيقي عهد و وفا بيا آقا قسم به درد اسيري عمه ات با ذوالفقار حضرت مولای ما بيا @takbitnab 🌹🌹🌹
عید است و آخر گل و یاران در انتظار ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار دل برگرفته بودم از ایام گل ولی کاری بکرد همت پاکان روزه دار دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن از فیض جام و قصه جمشید کامگار جز نقد جان به دست ندارم شراب کو کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد جام مرصع تو بدین در شاهوار گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست از می کنند روزه گشا طالبان یار زانجا که پرده پوشی عفو کریم توست بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار حافظ چو رفت روزه و گل نیز می‌رود ناچار باده نوش که از دست رفت کار @takbitnab 🌹🌹🌹
برخیز، تا نهیم سر خود بپای دوست جان را فدا کنیم، که صد جان فدای دوست در دوستی ملاحظه مرگ و زیست نیست دشمن به از کسی، که نمیرد برای دوست حاشا! که غیر دوست کند جا بچشم من دیدن نمی‌توان دگری را بجای دوست از دوست، هر جفا که رسد، جای منتست زیرا که نیست هیچ وفا چون جفای دوست با دوست آشنا شده، بیگانه‌ام ز خلق تا آشنای من نشود آشنای دوست در حلقه سگان درش می‌روم، که باز احباب صف زنند بگرد سرای دوست دست دعا گشاد هلالی بدرگهت یعنی: بدست نیست مرا جز دعای دوست @takbitnab 🌹🌹🌹
بگذر از باغ جهان یک سحر ای رشک بهار تا ز گلزار چمن رسم خزان برخیزد @takbitnab 🌹🌹🌹
شعرم همهمه ی پنهان توست گل شب بوی من! میخواهم تو را در عبور عطر شبانه ام بشناسند. @takbitnab 🌹🌹🌹
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را @takbitnab 🌹🌹🌹
آن یار غریب من آمد به سوی خانه امروز تماشا کن اشکال غریبانه یاران وفا را بین اخوان صفا را بین در رقص که بازآمد آن گنج به ویرانه... @takbitnab 🌹🌹🌹
دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد ملک‌ها را چه مندیلی به دست خویش درپیچد چراغ لایزالی را چو قندیلی درآویزد @takbitnab 🌹🌹🌹
دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
چه گفت آن خداوند تنزيل و وحى خداوندِ امر و خداوندِ نهى كه من شهر علمم ، عليّم در است درست اين سخن ، گفتِ پيغمبر است به مردى نباشد چو تو آدمى چنين گفت پيغمبر هاشمى گواهى دهم كاين سخن ، راز اوست تو گويى دو گوشم بر آواز اوست منم بنده اهل بيت و نبى ستاينده خاك پاىِ وصى خودْ آن روز نامم به گيتى مباد كه من نام حيدر ندارم به ياد بدين زادم و هم بدين بگذرم چنان دان كه خاك پىِ حيدرم @takbitnab 🌹🌹🌹
از اشعار فردوسی در مدح امام علی(ع): مرا غمز كردند كان پر سخن به مهر نبى و على شد كهن كه فردوسى طوسىِ پاك جفت نه اين نامه بر نام محمود گفت به نام نبى و على گفته ام گهرهاى معنا، بسى سفته ام. @takbitnab 🌹🌹🌹
بهر چمن که رسیدی بگو به ابر بهاری که پیش پای تو اشگی بیاد من بفشاند به وصل اگر نرهم شهریار از غم هجران کجاست مرگ که ما را ز زندگی برهاند @takbitnab 🌹🌹🌹
خنده پدر و مادر در چرخ درآوردت بنمود به هر طورت الطاف احد خنده آن دم که دهان خندد در خنده جان بنگر کان خنده بی‌دندان در لب بنهد خنده @takbitnab 🌹🌹🌹
خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ خواهد بدل عمر، بهار از همه گیتی دیدار رخ یار دل‌افروز و دگر هیچ @takbitnab 🌹🌹🌹