دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند
هزار فتنه به هر گوشهای برانگیزند
چگونه انس نگیرند با تو آدمیان
که از لطافت خوی تو وحش نگریزند
چنان که در رخ خوبان حلال نیست نظر
حلال نیست که از تو نظر بپرهیزند
غلام آن سر و پایم که از لطافت و حسن
به سر سزاست که پیشش به پای برخیزند
تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس
کز اشتیاق جمالت چه اشک میریزند
قرار عقل برفت و مجال صبر نماند
که چشم و زلف تو از حد برون دلاویزند
مرا مگوی نصیحت که پارسایی و عشق
دو خصلتند که با یک دگر نیامیزند
رضا به حکم قضا اختیار کن سعدی
که شرط نیست که با زورمند بستیزند
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بلبل که نبودیم بخوانیم به گلزار
جغدی شده شبگیر به ویرانه بگرییم
پروانه نبودیم در این مشعله باری
شمعی شده در ماتم پروانه بگرییم
#شهریار
@takbitnab
🌹🌹🌹
اگر از منظرهها سیر شدی حرفی نیست
یا از این پنجره دلگیر شدی حرفی نیست
عادتم بود که همراه تو پرواز کنم
اگر اینبار زمینگیر شدی حرفی نیست
عشق را مثل عصا زیر بغل جا دادی
به گمانم که کمی پیر شدی، حرفی نیست
با من از بازیِ گرگمبههوا حرف زدی
وقتِ بازی تو خودت شیر شدی، حرفی نیست
تازه گفتی که گناه از من و چشمانم بود
که در این معرکه درگیر شدی، حرفی نیست
#زهرا_حاصلی
@takbitnab
🌹🌹🌹
هرچند حیا میکند از بوسهی ما دوست
دلتنگی ما بیشتر از دلهرهی اوست
الفت چه طلسمیست که باطلشدنی نیست
اعجاز تو ای عشق نه سحر است نه جادوست
ای کاش شب مرگ در آغوش تو باشم
زهری که بنوشم ز لب سرخ تو داروست
یک بار دگر بار سفر بستی و رفتی
تا یاد بگیرم که سفر خوی پرستوست
از کوشش بیهودهی خود دست کشیدم
در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست
#فاضل_نظری
@takbitnab
🌹🌹🌹
هرچند حیا میکند از بوسهی ما دوست
دلتنگی ما بیشتر از دلهرهی اوست
الفت چه طلسمیست که باطلشدنی نیست
اعجاز تو ای عشق نه سحر است نه جادوست
ای کاش شب مرگ در آغوش تو باشم
زهری که بنوشم ز لب سرخ تو داروست
یک بار دگر بار سفر بستی و رفتی
تا یاد بگیرم که سفر خوی پرستوست
از کوشش بیهودهی خود دست کشیدم
در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست
#فاضل_نظری
@takbitnab
🌹🌹🌹
گفت: آنچه ز من داری ؟ گفتم ستم است
دل دادم و بیدل شدم و این نه کم است
اندر دل تو هزارها رنگ فریب
واندر دل من هزارها رَنگ غم است.
#نیما_یوشیج
@takbitnab
🌹🌹🌹
هر زمان می دیدمش نبضِ زمان می ایستاد
آنچنانی که زبانم در دهان می ایستاد
هر مُژِه مانند تیری بود ابرویش کمان
پلک برمیداشت تیری در کمان می ایستاد
عشق او از دل به عمق استخوانم رفته بود
باز هم ای کاش توی استخوان می ایستاد
کاش می مردم ولی هرگز نمی دیدم که او
پیش چشمِ من کنارِ دیگران می ایستاد
حرف از رفتن که میزد او ، نه تنها قلب من
قلب هر گنجشک توی آسمان می ایستاد
وقت رفتن حال من را باد میدانست، چون
کشتی اش می رفت امّا بادبان می ایستاد
او خودش هم حال من را خوب می دانست، کاش...
کاش با آن حال می گفتم بمان، می ایستاد...
#کاوه_احمدزاده
@takbitnab
🌹🌹🌹
هیچ ڪس جای مرا دیگر نمیداند ڪجاست
آنقَدَر در #عشق_او #غرقم ڪه پیدا نیستم
#معینی_کرمانشاهی
@takbitnab
🌹🌹🌹
نمیدانم نهان از من،
چه نیکی کرده ای با "دل"....؟
که چون غافل شوم از او،
دوان سوی "تو" مي آيد.....
#حکیم_شفائی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بده پیمانهی سرشار امشب
مرا بستان زِ من ای یار امشب
ندارم طاقت بار جدایی
مرا از دوش من بردار امشب
نقاب من ز روی خویش برگیر
برافکن پرده از اسرار امشب
ز خورشید جمالت پرده بردار
شبم را روز کن ای یار امشب
به بویت دم بدم از جا رود دل
قرار دل تو باش ای یار امشب
بسی محنت که از هجران کشیدم
دلم را باز ده دلدار امشب
ببالینم دمی از لطف بنشین
مرا مگذار بی تیمار امشب
بدست خویشتن تیمارمن کن
مرا مگذار با اغیار امشب
نخواهم داشت از دامان جان دست
سر فیضست و پای یار امشب
#فیض_کاشانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
حقارت میکشم آخر ،ازاین شبهای تنهایی
منم آشفته و حیران،دراین صحرای تنهایی
یکی یکدانه شد این غم،که آهسته کنارم ماند
درونم عشق بلا گشته،کند برمن شهنشاهی
#حمیدرضا_ضیافتی_برخوردار
@takbitnab
🌹🌹🌹
بی تو باغی وسط ِ همهمهی پاییزم
خالیام از خود و از حسرتِ تو لبریزم
مثل دیوار ترکخورده پس از زلزلهام
آخر از بوسهی یک باد فرو میریزم
هر که در عشق تو افتاد بهشتش گم شد
به جهنم ! من از این سیب نمیپرهیزم
خنده و اشک و جنون را همه باهم دارم
سوژهای بکر از آیندهی رستاخیزم !
بعد ِ یک قرن اگر بر سر ِ قبرم برسی
مطمئن باش به دیدار تو برمیخیزم
ظاهرن شاعرم و بار ِ گرانم عشق است
حامل ِ نامهای از "قونیه" تا "تبریزم"..
#هخا_هاشمی
@takbitnab
🌹🌹🌹
سپید میگذرد یا سیاه میگذرد
دو پلکِ بیتو، برایم دوماه میگذرد
شبی که چشم تو را بوسه میزدم گفتم
که چشمهای تو از این گناه میگذرد
برای من خبر شادمانیات کافیست
همینکه زندگیات روبراه میگذرد...
#مهدی_مظاهری
@takbitnab
🌹🌹🌹
گفت معشوقی به عاشق کای فتی
تو به غربت دیده ای بس شهرها
پس کدامین شهر ز آنها خوشترست
گفت آن شهری که در وی دلبرست
هرکجا باشد شه ما را بساط
هست صحرا گر بود سم الخیاط
هر کجا که یوسفی باشد چو ماه
جنتست ارچه که باشد قعر چاه
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
دنیا همه هیچ و
اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ
بر هیچ مپیچ..
دانی که پس از عمر
چه ماند باقی
مهر است و محبت است و
باقی همه هیچ...
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
من ...!! در رویاے تو شعر خواهم ڪَفتــ
شعـرے درباره چشم هایتــ و دلتنڪَی
#جبران_خلیل_جبران
@takbitnab
🌹🌹🌹
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﭼﺮﺍ ﯾﺎﺭ ﺑﺸﺪ ﺳﺎﻏﺮ ﻣﺴﺘﺎﻥ ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﺳﺒﺐ ﻋﺸﻖ ﻣﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺩﻝ ﻋﺸﺎﻕ ﻃﻌﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸﺎﻕ
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﯼ ﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﺯ ﭘﯽ ﺁﻥ ﺟﺎﻡ ﻭ ﺷﺮﺍﺑﺶ
ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻘﺼﺪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻡ ﺍﺳت.
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
ساقی بده پیمانه ای زان می که بی خویشم کند
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند
#رهی_معیری
@takbitnab
🌹🌹🌹
چیزی از عشقِ بلاخیز نمیدانستم
هیچ از این دشمن خونریز نمیدانستم
در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق
چه کنم؟ شیوهی پرهیز نمیدانستم
گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟
گفت من نام تو را نیز نمیدانستم!
بغض را خندهی مصنوعی من پنهان کرد
گریه را مصلحتآمیز نمیدانستم
عشق اگر پنجرهای باز نمیکرد به دوست
مرگ را اینهمه ناچیز نمیدانستم...
#سجاد_سامانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دوش میگفت که فردا بدهم کام دلت
سببی ساز خدایا که پشیمان نشود
حسن خلقی ز خدا میطلبم خوی تو را
تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
چه لذتى دارد
مرگ در آغوش تو ......
چقدر زندگى خواهم کرد
وقت مردن......
#سليمان_بهرامی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای جانک من چونی یک بوسه به چند ای جان
یک تنگ شکر خواهم زان شکرقند ای جان
ای جانک خندانم من خوی تو می دانم
تو خوی شکر داری بالله که بخند ای جان
من مرد خریدارم من میل شکر دارم
ای خواجه عطارم دکان بمبند ای جان
بر نام و نشان او رفتم به دکان او
گفتم که سلام علیک ای سرو بلند ای جان
هر چند که عیاری پرحیله و طراری
این محنت و بیماری بر من مپسند ای جان
از بهر دل ما را در رقص درآ یارا
وز ناز چنین می کن آن زلف کمند ای جان
ای پیش رو خوبان ای شاخ گل خندان
بنمای که دلبندان چون بوسه دهند ای جان
من بنده بر این مفرش می سوزم من خوش خوش
می رقصم در آتش مانند سپند ای جان
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
حاضرم بيعت كنم با سرخى لب هاى تو
ارزش بوسيدنت آرامشِ اين كشور است
#سعید_شیروانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گر به خلوت دیدمی او را به جایی سیر سیر
بیرقیبش دادمی من بوسههایی سیر سیر
بس خطاها کردهام دزدیده لیکن آرزوست
با لب ترک خطا روزی خطایی سیر سیر
تا یکی عشرت ببیند چرخ کو هرگز ندید
عشرت کدبانوی با کدخدایی سیر سیر
یک به یک بیگانگان را از میان بیرون کنید
تا کنارم گیرد آن دم آشنایی سیر سیر
دست او گیرم به میدان اندرآیم پای کوب
میزنم زان دست با او دست و پایی سیر سیر
ای خوشا روزی که بگشاید قبا را بند بند
تا کشم او را برهنه بیقبایی سیر سیر
در فراق شمس تبریزی از آن کاهید تن
تا فزاید جانها را جان فزایی سیر سیر
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
دانی که به دیدار تو چونم تشنه
هر لحظه که بینمت فزونم تشنه
من تشنه ی آن دو چشم مخمور توام
عالم همه زین سبب به خونم تشنه
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹