شبها به کنج خلـوتم آواز می دهند
کای خفته گنج خلوتیان باز می دهند
گوئی به ارغنـون مناجاتیان صبـح
از بـــــارگاه حافظـم آواز می دهند
وصل است رشته سخنم با جهان راز
زان در سخن نصیبهام از راز میدهند
وقتی همـای شـوق مرا هم فرشتگان
تا آشیان قـدس تو پـــــرواز می دهند
ساز سماع زهره در آغوش طبع توست
خوش خاکیان که گوش به این ساز میدهند
بارد مَه و ستاره در ایوان "شهریار"
کامشب صلا به حافظ شیراز می دهند
#شهریار
@takbitnab
🌹🌹🌹
من به عهدی که بدی مقبول
و توانایی دانایی ست
با تو از
خوبی میگویم
از تو دانایی میجویم
خوب من ! دانایی را بنشان بر تخت
و توانایی را حلقه به گوشش کن
من به عهدی که وفاداری
داستانی ملال آور
و ابلهی نیست دگر افسوس
داشتن جنگ برادرها را باور
آشتی را
به امیدی که خرد فرمان خواهد راند
میکنم تلقین
وندر این فتنه بی تدبیر
با چه دلشوره و بیمی نگرانم من
این همه با هم بیگانه
این همه دوری و بیزاری
به کجا آیا خواهیم رسید آخر ؟
و چه خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده؟
بنششینیم و بیندیشیم...
#هوشنگ_ابتهاج
@takbitnab
🌹🌹🌹
دوستت دارم،
نگاهم میگوید دوستت دارم
و طنین صدایم نیز میگوید
و سکوت طولانیام
و همهی دوستانی که مرا دیدهاند،
گفتند عاشق شدهاست...
ولی تو هنوز نفهمیدهای!
#احمد_حجازی
@takbitnab
🌹🌹🌹
عاشق شدم که لهجهی جانم عوض شود
آن روزگار بیهیجانم عوض شود
شاید به دستگیریِ دستان گرم تو
خاموشخوانیِ ضربانم عوض شود
میخواستم که لحن غمانگیز قصّهات
وقتی برات شعر بخوانم، عوض شود
پر شد ضمیر من ز تو، باید که بعد از این
دستور خشک مغز زبانم عوض شود
جز در حضور عشق، شهادت نمیدهم
باید که ذکرهای اذانم عوض شود
در زندگی بهقدر کفایت گریستم
لطفاً بخواه مرثیهخوانم عوض شود
هر آدمی -اگرچه که عاشق، اگرچه خاص-
وقتی زمان گذشت، گمانم عوض شود
شعر تو مثل قبل برایم قشنگ نیست
وقتی مخاطبت نگرانم عوض شود
گفتی که آمدم، ولی البتّه ممکن است
تصمیم اینکه باز بمانم، عوض شود...
#آرش_شفاعی
@takbitnab
🌹🌹🌹
تا ز زهر و از شکر در نگذری
کی تو از گلزار #وحدت بو بری
صورت کثرت گدازان کن به رنج
تا ببینی زیر او وحدت چو گنج
#مثنوی_مولانا
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
من تو را
در تو جستجو کردم...
نه در آن خواب های رویایی...
در دو دست تو سخت کاویدم...
پر شدم ،پر شدم ز زیبایی...
#فروغ_فرخزاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای دلِ من، گرچه در این روزگار
جامهی رنگین نمیپوشی به کام
بادهی رنگین نمیبینی به جام
نُقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن مِی که میباید تُهیست
ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشهی غم را به سنگ
هفترنگش میشود هفتاد رنگ!
#فریدون_مشیری
@takbitnab
🌹🌹🌹
نیست یک ساعت قرار این جان بیآرام را
یا رب آن آرام جان بیقرار من کجاست؟
سوخت از درد جدایی دل به امید وصال
مرهم داغ دل امیدوار من کجاست ...؟!
#هلالی_جغتایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
مقصود دل عاشق شیدا همه او دان
مطلوب دل وامق و عذرا همه او دان
بینایی هر دیدهی بینا همه او بین
زیبایی هر چهرهی زیبا همه او دان
یاری ده محنت زده مشناس جز او کس
فریاد رس بیکس تنها همه او دان
در سینهی هر غمزده پنهان همه او بین
در دیدهی هر دلشده پیدا همه او دان
هر چیز که دانی جز از او، دان که همه اوست
یا هیچ مدان در دو جهان، یا همه او دان
بر لاله و گلزار و گلت گر نظر افتد
گلزار و گل و لاله و صحرا همه او دان
ور هیچ چپ و راست ببینی و پس و پیش
پیش و پس و راست و چپ و بالا همه او دان
ور آرزویی هست به جز دوست تو را هیچ
بایست، عراقی، و تمنا همه او دان
#عراقی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر
دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد
بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر
اندیشه از محیط فنا نیست هر که را
بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر
در هر طرف ز خیل حوادث کمینگهیست
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر
بی عمر زندهام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر
حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش ماند از قلمت یادگار عمر
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
دوش در خواب
لبِ نوش تو را بوسیدم
خواب ما بِه بود
از عالم بیداریِ ما...
#فروغی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بتَرس از خُدا و میازار کَس
رَه رستگاری هَمین است و بَس....
#فردوسی
@takbitnab
🌹🌹🌹
این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی
هر چیز که در جُستن آنی آنی...
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
فغان که کرد بُتی خانهی دلم به نگاهی-
چنان خراب، که شهری ز دستبردِ سپاهی!
گرفتم آنکه نگاهی کنم به روی تو گاهی
کند چه چاره به دردم نگاه گاهبهگاهی؟
به هر دقیقه نشینم چو خاک بر سر راهی
که شاید آید و بر من کند ز لطف، نگاهی
به حرف غیر مرانم ز کوی خویش و حذر کن
مباد آنکه برآید سحرگهم ز دل آهی
مپرس حال دل من که شد اسیر نکویان
چو آن اسیر که تنها فتد به دست سپاهی
مگو ز چرخ و بهشتم دگر سخن، که نباشد
بهشت را چو تو سرویّ و چرخ را چو تو ماهی...
#حسینقلیخان_کلهر
@takbitnab
🌹🌹🌹
شد ز غمت خانه سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم
در طلب زهره رخ ماه رو
می نگرد جانب بالا دلم
فرش غمش گشتم و آخر ز بخت
رفت بر این سقف مصفا دلم
آه که امروز دلم را چه شد
دوش چه گفته است کسی با دلم
از طلب گوهر گویای عشق
موج زند موج چو دریا دلم
روز شد و چادر شب می درد
در پی آن عیش و تماشا دلم
از دل تو در دل من نکتههاست
آه چه ره است از دل تو تا دلم
گر نکنی بر دل من رحمتی
وای دلم وای دلم وا دلم
ای تبریز از هوس شمس دین
چند رود سوی ثریا دلم
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
بُشری اِذِ السّلامةُ حَلَّت بِذی سَلَم
للهِ حمدُ مُعتَرِفٍ غایةَ النِّعَم
آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد
تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم
از بازگشت شاه در این طرفه منزل است
آهنگ خصم او به سراپردهٔ عدم
پیمان شکن هرآینه گردد شکسته حال
انَّ العُهودَ عِندَ مَلیکِ النُّهی ذِمَم
میجست از سحاب امل رحمتی ولی
جز دیدهاش معاینه بیرون نداد نم
در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت
الآنَ قَد نَدِمتَ و ما یَنفَعُ النَّدَم
ساقی چو یار مه رخ و از اهل راز بود
حافظ بخورد باده و شیخ و فقیه هم
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
از حسن نوخطان دل ما تازه می شود
داغ کهن ز مشک ختا تازه می شود
هرچند کهنه می شود آن نخل دلپذیر
پیوند مهربانی ما تازه می شود
از استخوان سوخته تازه روی عشق
چون مغز، استخوان هماتازه می شود
عاقل به زیر دار نفس راست چون کند
اندوه من ز قد دوتا تازه می شود
خونابه اش به صبح قیامت شفق دهد
داغی که از ترانه ما تازه می شود
چندان که همچو کاه شود بیش کاهشم
امید من به کاهربا تازه می شود
نفس خسیس گشت ز پیری خسیس تر
از رخت کهنه حرص گدا تازه می شود
چون داغ تخم سوخته کز ابر تازه می شود
صائب ز باده کلفت ما تازه می شود
#صائب_تبریزی
@takbitnab
🌹🌹🌹
مرا حلوا هوس کردست حلوا
میفکن وعده حلوا به فردا
دل و جانم بدان حلواست پیوست
که صوفی را صفا آرد نه صفرا
زهی حلوای گرم و چرب و شیرین
که هر دم میرسد بویش ز بالا
دهانی بسته حلوا خور چو انجیر
ز دل خور هیچ دست و لب میالا
از آن دستست این حلوا از آن دست
بخور زان دست ای بیدست و بیپا
دمی با مصطفا و کاسه باشیم
که او می خورد از آن جا شیر و خرما
از آن خرما که مریم را ندا کرد
کلی و اشربی و قری عینا
دلیل آنک زاده عقل کلیم
ندایش میرسد کای جان بابا
همیخواند که فرزندان بیایید
که خوان آراستهست و یار تنها
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
پیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ
بر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش
در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک
آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص
ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکش
سیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش
بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش
بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر
رفته گیر از برم و زآتش و آب دل و چشم
گونهام زرد و لبم خشک و کنارم تر گیر
حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را
که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
عمری به هوس در تک و تاز آمد دل
تا محرم جان دلنواز آمد دل
در آخر کار رفت و جان پاک بسوخت
انصاف بده که پاکباز آمد دل
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو را میخواهم ای دیرینه دلخواه
که با ناز گل رؤیا شکفتی
به هر زیبا که دل بستم تو بودی
که خود را در رخ او مینهفتی ...
#هوشنگ_ابتهاج
@takbitnab
🌹🌹🌹
آه من هم زنم ، زنی که دلش
در هوای تو میزند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال
#فروغ_فرخزاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
کیفیت چشمانِ تو مستی به من آموخت
آن روز که من در طَلب باده نبودم...
#فرخی
@takbitnab
🌹🌹🌹
سخن به دلبری چهرهی گشاده رسید
سلام کردی و گفتم حلالزاده رسید!
چنین که بوی تو مدهوش میکند ما را
عجب که شهرت افسونگری به باده رسید
چه بود فرق میان من و رقیب، چه بود؟
چقدر سخت گذشتم، چقدر ساده رسید
به کوه بودن خود سخت دلخوشم، هرچند
هرآنچه بود، به سنگ کنار جاده رسید
خوشا که مرگ جوانمرد بود و آخر کار
به داد عاشقِ هستی به باد داده رسید...
#سجاد_سامانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
زر گر رخِ عاشق بُود، اندوختنی نیست
دل پاره گر از عشق شد، آن دوختنی نیست
ای قوتِ روان! اشک من اَندر غم عشقت
یاقوت روانیست که اندوختنی نیست
سوز دلم از آتش دوزخ؟ نه -به رویت-
چون سوختهی عشق تو شد، سوختنی نیست
با قدّ و رُخت، سرو و گلِ باغ و چمن را
افراختنی نبْود و افروختنی نیست
یک نکته نیاموختم از سرّ دهانش
کاین راز نهان باشد و آموختنی نیست
زلفش به خطا مشکِ خُتَن خواندهای «مونس!»
این نافهی تاتاری خوشبو، خُتَنی نیست...
#مونس_شیرازی
@takbitnab
🌹🌹🌹