eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
امام زمان ع ای جهان برعداتت محتاج. ای به بازار حسن داده رواج صاحب الامری وولی خدا. ای بفرق توزین شرافت تاج تیرجانبخش عشق روی ترا نیست جزقلب عاشقان اماج دردسوزو گدازیاران را. غیروصل تونیست راه علاج ای به راه تودیده هابرراه. ای به عشق توقلب هاتاراج خو.اند برساق عرش نامت را. خاتم انبیا شب معراج پر توعارض توازخو رشید. می ستاندبه حسن باج وخراج ای که دارند درصف عر فات. اشتیاق زیارتت حجاج فلک ایجادرا به غیرتوکیست. که رهاندزورطه مواج ملتجی برتوشد مقدم چون. انس وجن است بر شمامحتاج ای که ایات سرمدی داری. خلق وخوی محمدی دا ری @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیّ( علیه العنة)بِسَهْمٍ، فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ… و شاید زبان حال سیدالشهدا ارواحنا فداه در گودی قتلگاه با شش ماهه اش این بود: ای صورت قرص ماهت آیینه ی من دشمن چو گرفت در دلش کینه ی من یک تیر سه شعبه رفت در حنجر تو یک تیر سه شعبه رفت در سینه ی من… @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام گیرم اصلاً طفل خود را پشت خیمه دفن کرد خنده های آخر او را کجا پنهان کند... ؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام به دست حرمله تا که کمان رفت دگر از پای بابایت توان رفت جهان شد پیش چشم من سیَه تا سفیدی گلویت را نشان رفت… @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام بیا از آفتاب امشب بخوانیم بیا از آب آب امشب بخوانیم پَرِ قنداقه را باهم بگیریم بیا "بس کن رباب" امشب بخوانیم @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام گلبرگ لطیف شاخه ی طوبا بود دردانه ای از قبیله ی دریا بود قنداقه ی خونین علیِ اصغر امضای قیام سرخ عاشورا بود * آن بغض گلوگیر که سرتاسر بود لالاییِ بی صدای یک مادر بود آن داغ دل همیشه سوزان رباب گهواره ی خالیِ علی اصغر بود * از سوز عطش خسته و بی تاب شدی ! با دست پدر در طلب آب شدی ! ای غنچه ی پژمرده ی باغ ملکوت با تیر سه شعبه خوب سیراب شدی @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام درمانده اگر بار گناهی دارد در سایه ی شش ماهه پناهی دارد در قبر،پدر به سینه چسباند او را شهزاده ببین چه جایگاهی دارد @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام این لاله که از تمام هستیش گذشت از کینه ی تیغ وطعنه ی نیش گذشت تااینکه نهال دین شکوفا باشد از غنچه ی نا شکفته ی خویش گذشت @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام لب های علی اصغر اگر وا بشود درد دل هر خسته مداوا بشود افسوس که در کرب و بلا دست خزان نگذاشت که این غنچه شکوفا بشود @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام به روی برگ گل شبنم نشسته به سوگ تشنه ای زمزم نشسته به روی حنجر ششماهه با تیر سه تا بوسه کنار هم نشسته * پر قنداقه را در خون کشیدند ز دستان سحر، مهتاب چیدند دل آهن به حال آن گلو سوخت که با تیر سه شعبه ، سر بریدند * از فرط عطش نفس بگیرد ،سخت است رحمی دل دشمن نپذیرد سخت است این را همه ی حرمله ها می دانند بر دست پدر ، پسر بمیرد سخت است * عطش را روی لب تفسیر داری نخوابیدی ، ولی تعبیر داری نمی دانم چه کرده تیر با تو؟ که بر حنجر ، خط شمشیر داری @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام الهی کاش چشمم تر نمی‌شد و این گهواره بی اصغر نمی‌شد خوشم با یادگاری‌هات ای کاش که زخم ناخنت بهتر نمی‌شد  غماهنگی گرفته مادر تو زِ خون رنگی گرفته مادر تو از آن دَم که نفس در سینه‌ات سوخت نفس تنگی گرفته مادرِ تو جهان را خنده‌ات می‌ساخت مادر تو را بالا که می‌انداخت مادر چه آمد بر سرت در این چهل روز که روی نِی تو را نشناخت مادر غم تو درد من داغ حرم داشت پدر بعدِ برادر پشت خم داشت یکی از شعبه‌هایش بر دلش رفت سه‌شعبه کاشکی یک شعبه کم داشت تو را زد حرمله یک خیمه پاشید تو را زد بعد از آن هم آب نوشید فقط بر پوستی بند است این سر گلویت را سه‌شعبه بد تراشید پدر را با پسر با هم چرا زد به روی سینه زخمی بی هوا زد نشان بگذاشت .... آمد بینِ گودال دقیقا روی آن یک نیزه را زد @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام ای تیر! کجا چنین شتابان؟...آرام قدری به کمان بگیر دندان...آرام! ای تیر!به حرفِ حرمله گوش نکن! برگرد...نرو تو را به قرآن...آرام @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام داغیست که آتش زده بر هر چه در است دردیست که شش ماهه از آن با خبر است این مرثیه هر بار مروری شد، دید: جانسوزتر از تیرِ سه پر، میخ در است دنبال خوشی نگرد ای حال خراب در شور و شعف نباش ای چشم پر آب تقویم خدا دوازده ماه، گریست در غصه ی شش ماهه ی زهرا و رباب میخواست که دشت را ز خون واحه کند راه همه را جدا ز بیراهه کند جانم به فدای خاندانی که در آن شش ماهه اش اقتدا به شش ماهه کند @takbitnab 🌹🌹🌹
یک کودک تشنه کام و یک دریا آب دردا که نشد ز آب دریا سیراب در خواب نشد اگر در آغوش رباب با تیر جفای حرمله رفت بخواب چون شیر نبود تر کند حنجر را می سوخت ز گریه¬اش دل مادر را با تیر سه شعبه روی دستان پدر از شیر گرفتند علی اصغر را ای کاش زبان داشت تکلّم می کرد چون بلبل شوریده ترنّم می کرد ای کاش که تیر ترکش آن ناپاک در راه هدف مسیر را گم می کرد اصغر که کمان و تیر و شمشیر نداشت او در دل خود جز هوس شیر نداشت از آب اگر گلوی او تر می¬شد بر شطّ فرات هیچ تأثیر نداشت @takbitnab 🌹🌹🌹
چرا؟ عمر خود را می¬نمائی صرف هر باطل چرا؟ می تراشی با گناهان بهر خود مشکل چرا؟ وقت ارزشمند خود را می دهی تا کی به باد می نمائی با ریا طاعات را باطل چرا؟ خانه¬ی دل جای شیطان نیست مأوای خداست اهرمن را می¬دهی مأوا در این منزل چرا؟ کج مرامان را به اندرز و نصیحت کار نیست بذرپاشی در زمین خشک و بی حاصل چرا؟ کینه و حرص و حسد وسواس خناس است و بس این سه را بیرون نریزی از سرای دل چرا؟ غرق دریای هوس بازی شدی ای بوالهوس غافلی از موج این دریای بی ساحل چرا؟ از سراب پوچ دنیا می خوری تا کی فریب می شوی از بازتاب کار خود غافل چرا؟ این مسافرخانه¬¬ی دنیا نباشد جای امن بسته ای دل را براین غم خانه ای عاقل چرا؟ هرگناهی نقطه¬ای تاریک بگذارد بدل می کنی ابری ز غفلت آسمان دل چرا؟ داد انگشتر به سائل شاه مردان در رکوع می¬زنی تو دست رد بر سینه سائل چرا؟ از سر کبر و غرور و از ره عُجب و ریا می¬کشی بر روی نیکی¬ها خط باطل چرا؟ گرچه آگاهی «مقدم» از مکافات عمل در طریق بندگی گردیده¬¬ای کاهل چرا؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام علیه السلام یه دنیا روضه پشت اون صدا بود یه بغضی تو تموم واژه‌ها بود "عزادارت شه مادر"، حُر نفهمید که نفرین کرد مولا یا دعا بود! @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام ناپاک قطره‌ام که پیِ آب کُر روم شرمنده از گناه به دنبال حُر روم آموختم ز حُر که به دربار اهل‌بیت با دست خالی آیم و با دست پُر روم @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام در عشق، بنای نیک‌نامی دارند جسم‌اند که یک جان گرامی دارند در لحظۀ گودال، یکی باز دوید... این جان‌به‌کفان مگر تمامی دارند فهمید که لحظه، لحظه‌ای جان‌کاه است در معرکه دید فرصتش کوتاه است گودال که ختم ماجرا نیست، ببین این تازه شروع رزم عبدالله است ای دل، بنگر چگونه شد فرجامش دنیا نتوانست کند ناکامش در معرکه دست او قلم شد، امّا نگذاشت که از قلم بیفتد نامش شب آمد و باب ابتلا را بستند طومار شگفت کربلا را بستند در آخر سطر، نام عبدالله و... پروندۀ نام شهدا را بستند @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام در عشق، بنای نیک‌نامی دارند جسم‌اند که یک جان گرامی دارند در لحظۀ گودال، یکی باز دوید... این جان‌به‌کفان مگر تمامی دارند فهمید که لحظه، لحظه‌ای جان‌کاه است در معرکه دید فرصتش کوتاه است گودال که ختم ماجرا نیست، ببین این تازه شروع رزم عبدالله است ای دل، بنگر چگونه شد فرجامش دنیا نتوانست کند ناکامش در معرکه دست او قلم شد، امّا نگذاشت که از قلم بیفتد نامش شب آمد و باب ابتلا را بستند طومار شگفت کربلا را بستند در آخر سطر، نام عبدالله و... پروندۀ نام شهدا را بستند @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام تصویری از اشک و آه شد فریادم در کرب‌و‌بلا، مدینه آمد یادم در یاریِ از امام خود در گودال چون مادر خویش، دست بیعت دادم @takbitnab 🌹🌹🌹
حضرت قاسم ابن الحسن(ع) از جفای اهل کین در کربلا شد خزان گلزار دین در کربلا یک بهارستان گل پرپر شدند جان فدای دین پیغمبر شدند نوگلی زیبا که قاسم داشت نام بود همراه امام تشنه کام نوجوان و خوش خط و فرخ لقا یادگاری از امام مجتبی چون شهادت بود در کامش عسل خواست تا گیرد چو جانش در بغل یافت رخصت از امام انس و جان رو بمیدان تاخت چون شیر ژیان سیزده سالش ولی چون قرص ماه با صلابت زد به قلب آن سپاه نونهال و همّتی مردانه کرد خصم را مبهوت آن فرزانه کرد کوفیان و ناجوانمردان شوم از ستم بردند بر قاسم هجوم بر عزیز سبط احمد تاختند تا که قاسم را ز پا انداختند زیر پای مرکب اهل ضلال وامصیبت جسم او شد پایمال سرخ شد از خون پاکش روی او سوی بابش رفت امّا سرخ رو خُرد شد از سم مرکب پیکرش در حرم شد مو پریشان مادرش در دم آخر عمو را یاد کرد با زبان ناله استمداد کرد باغبان آمد شتابان در برش دید گل را کرده دشمن پرپرش جسم او گردیده در خونش خضاب از شهادت گشته آن گل کامیاب بر سر بالین قاسم پیر شد تا که امدادش نماید دیر شد سوی داور روح قاسم پر کشید شهد شیرین شهادت را چشید ایدل از این شور ماتم ناله کن در غم قاسم «مقدم» ناله کن @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام دلا لبریز از بغض جمل شد شعار دشمنش خیرالعمل شد تموم دشت دوره ش کرده بودن تنش از زخم، کندوی عسل شد @takbitnab 🌹🌹🌹
یک کودک تشنه کام و یک دریا آب دردا که نشد ز آب دریا سیراب در خواب نشد اگر در آغوش رباب با تیر جفای حرمله رفت بخواب چون شیر نبود تر کند حنجر را می سوخت ز گریه¬اش دل مادر را با تیر سه شعبه روی دستان پدر از شیر گرفتند علی اصغر را ای کاش زبان داشت تکلّم می کرد چون بلبل شوریده ترنّم می کرد ای کاش که تیر ترکش آن ناپاک در راه هدف مسیر را گم می کرد اصغر که کمان و تیر و شمشیر نداشت او در دل خود جز هوس شیر نداشت از آب اگر گلوی او تر می¬شد بر شطّ فرات هیچ تأثیر نداشت @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام می‌خواست که او برهنه‌پا برگردد شرمنده، شکسته، بی‌صدا برگردد یک شب ز سپاهِ کوفیان مهلت خواست تا حر به بهشت کربلا برگردد @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام حر باش! کمی با دل خود خلوت کن از ظلمت، سمت روشنی حرکت کن از وعده‌ی سبز اُمویون بگذر با حیدر کربلا بیا بیعت کن @takbitnab 🌹🌹🌹