eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.4هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
گرامیداشت شهدای انقلاب در محضر دوست امتحان داد شهید در دایره¬ی عقیده جان داد شهید پیروزی خون سرخ را بر شمشیر در معرکه¬ی عشق نشان داد شهید * آنانکه هم آغوش خطر گردیدند در تیررس خصم سپر گردیدند در راه وطن ز جان خود بگذشتند با نام شهید مفتخر گردیدند * در یاری انقلاب ثابت قدمیم در راه هدف با شهدا هم قسمیم هیهات که ذلت بپذیریم هیهات ما یار ستمدیده و خصم ستمیم * در راه هدف ز پای ننشست شهید تا در بر حق بار سفر بست شهید جان داد و به جسم دین حق جان بخشید جاوید شد و به دوست پیوست شهید * رو به سوی جبهه¬ها رفتند یاران امام تا بگیرند از ستمکاران بعثی انتقام گر به خون آغشته گردیدند در میدان ولی شد مزار پاک آنان تا ابد دارالسلام * نهضت ما در جهان افکنده شور و التهاب در دل دشمن به پا کردست موج اضطراب آنکه شن های طبس را کوفت بر اهریمنان غرق سازد ناوهای خصم را در قعر آب * گلزار وطن گر که فریباست هنوز از خون شهید است شکوفاست هنوز از غیرت و از همّت یاران شهید این پرچم انقلاب برپاست هنوز @takbitnab 🌹🌹🌹
آدمـی گاهی درون غصـه پنـهـان می شــود در هوای بی کسی ها خیس بـاران می شود در سـرای تیـره بختی بـا هـزاران درد و غم فصل پاییز و بهـارش چون زمستان میشود گـر گـرفـتــار نـگاری خـوش قد و بـالا شـود در فراقـش خانـه ی دل عـین زندان میشود خیـره می گردد به چشمان سیاه و دلکشش در قـفـای نرگس مستش پریشان می شـود می سپارد دل بـه دریای جنـون دیوانـه وار زورق بشکسته اش در گیر طوفان می شود گرچه او دارد به دل داغی زمعشوقش، ولی عاقبـت این زخمـهای کهـنه درمان می شود می زنـد دل را بـه دریـا بـا گدار و بی گــدار همدم صـد نـاله ی نی در نـیسـتان میشـود می نـشـیند در مسـیـر بـوی عـطـر زلـف یـار دیـده از شـوق وصـالش غـرق باران میشود بغض دیرینی گلویش می فشارد روز وشب رفـته رفـته درد بی مهری نمایان می شود @takbitnab 🌹🌹🌹
دنیا همه رنگ و آینه یکرنگ است یکرنگ از این نگاره ها دلتنگ است دعوای تمام زرگران ساختگیست یعنی که سر لحاف ملا جنگ است @takbitnab 🌹🌹🌹
با آینه، آب و آسمان هم کیشم آرامم و گاه گاه در تشویشم ای خوب تر از خوب خودت می دانی غیراز تو به هیچکس نمی اندیشم @takbitnab 🌹🌹🌹
ای تو برای آبرو آب حیات ریخته زهر گرفته در دهان قند و نبات ریخته مست و خراب این چنین چرخ ندانی از زمین از پی آب پارگین آب فرات ریخته همچو خران به کاه و جو نیست روا چنین مرو بر فقرا تو درنگر زر صدقات ریخته روح شو و جهت مجو ذات شو و صفت مگو زان شه بی‌جهت نگر جمله جهات ریخته آه دریغ مغز تو در ره پوست باخته آه دریغ شاه تو در غم مات ریخته از غم مات شاه دل خانه به خانه می‌دود رنگ رخ و پیاده‌ها بهر نجات ریخته جسته برات جان از او باز چو دیده روی او کیسه دریده پیش او جمله برات ریخته از صفتش صفات ما خارشناس گل شده باز صفات ما چو گل در ره ذات ریخته بال و پری که او تو را برد و اسیر دام کرد بال و پری است عاریت روز وفات ریخته - غزل شمارهٔ ۲۲۸۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
گر دست دهد هزار جانم در پای مبارکت فشانم آخر به سرم گذر کن ای دوست انگار که خاک آستانم هر حکم که بر سرم برانی سهلست ز خویشتن مرانم تو خود سر وصل ما نداری من عادت بخت خویش دانم هیهات که چون تو شاهبازی تشریف دهد به آشیانم گر خانه محقرست و تاریک بر دیده روشنت نشانم گر نام تو بر سرم بگویند فریاد برآید از روانم شب نیست که در فراق رویت زاری به فلک نمی‌رسانم آخر نه من و تو دوست بودیم عهد تو شکست و من همانم من مهره مهر تو نریزم الا که بریزد استخوانم من ترک وصال تو نگویم الا به فراق جسم و جانم مجنونم اگر بهای لیلی ملک عرب و عجم ستانم شیرین زمان تویی به تحقیق من بنده خسرو زمانم شاهی که ورا رسد که گوید مولای اکابر جهانم ایوان رفیعش آسمان را گوید تو زمین من آسمانم دانی که ستم روا ندارد مگذار که بشنود فغانم هر کس به زمان خویشتن بود من سعدی آخرالزمانم - غزل ۴۱۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
شعر انقلاب ما از غم دشوار تو آسان نگذشتیم ماندیم براین عهد و زپیمان نگذشتیم سامان نگرفتیم در آیینه منصور تا در ره تو از سرو سامان نگذشتیم دربوته گرانداختمان گردش ایام از مرتبه خون شهیدان نگذشتیم جان بود که امکان گذرکردن از آن بود جان بود، گذشتیم ، زجانان نگذشتیم تردید نکردیم و درآشوب حوادث از هر چه گذشتیم از ایران نگذشتیم @takbitnab 🌹🌹🌹
آن قطره که شد وصل به دریا، مائیم دل‌باخته‌ی علی و زهرا، مائیم با لطف امام عصر تا روز ظهور پیروزترین ملت دنیا، مائیم @takbitnab 🌹🌹🌹
برخاست شمیم جانفزا با صلوات پُرگشت تمامی فضا با صلوات این پرچم انقلاب باید برسد بردست امام عصر ما با صلوات @takbitnab 🌹🌹🌹
فجری که بهار را چنین زیبا کرد درسینه امید و عشق را معنا کرد گلبانگ سلام و صلوات مردم پیروزی انقلاب را امضا کرد @takbitnab 🌹🌹🌹
در لشکر نور، انقلابی هستیم پر شور و شعور، انقلابی هستیم ثابت قدم و غیور، ان‌شاءالله تا صبح ظهور انقلابی هستیم @takbitnab 🌹🌹🌹
مشکل که همیشه هست و حتماً داریم اما دل پُر اُمید و روشن داریم تا صبح ظهور در دل ما باقی‌ست عشقی که به این پرچم و میهن داریم @takbitnab 🌹🌹🌹
زیر این پرچم که نام شیعه را إحیا نمود هر کسی خدمت کند، خدمت‌گزارِ فاطمه‌ست @takbitnab 🌹🌹🌹
می‌ترسد از این حضور ما، استکبار برخیز و در این راه، قدم را بگذار مصداق ثواب است به نصّ قرآن گامی که شود موجب خشم کفار @takbitnab 🌹🌹🌹
از ساره و از مریم و هاجر از آسیه یا هر زنی بهتر گلها همه خوبند و ریحانه عطرش فراگیر است تا محشر بوی خوشش پیچیده در هستی یاس کبود خانه ی حیدر آب است مهر دختر خورشید در شآن او نازل شده کوثر نوریه یا نور علی نور است چون تا همیشه هست روشنگر بین در و یوار هم نگذشت از زینت پر ارزش معجر خرسندیش لبخند آیینه آزردنش ،آزار پیغمبر دنیا بدون او غم انگیز است جانم فدای حضرت مادر پیش خدا قربش فراتر هست از آسیه،از مریم و هاجر @takbitnab 🌹🌹🌹
رفتم ،مراببخش ومگواووفانداشت راهي بجز گريز برايم نمانده بود اين عشق آتشين پر از درد بي اميد در وادي گناه وجنونم كشانده بود @takbitnab 🌹🌹🌹
بدهم تکیه به تو ، شانه شدن را بلدی؟ گرمی ثانیه ای ، خانه شدن را بلدی؟ تو که ویرانه کننده است غمت ، می دانم ! خوردن غصّه و ویرانه شدن را بلدی؟ آنقدر سوخته قلبم که قلم می سوزد . شمعِ گریان شده ، پروانه شدن را بلدی؟ مرغ عشقی شده دل ، میل پریدن دارد ! بال و پر در قدمت ، لانه شدن را بلدی؟ می نویسم من عاشق ، فقط از قصّه ی تو ! در غزل های من ، افسانه شدن را بلدی؟ اشک شب های سحر سوخته ام ، پیشکش ات ! تلخی گریه ی مردانه شدن را ، بلدی؟ هر کسی دیده مرا شاعر "مجنون" خوانده ! تو بگو ، "لیلی" "دیوانه" شدن را بلدی؟ این همه ناز کشیدم بشوم معتکفت ! بدهم تکیه به تو ... ،شانه شدن را بلدی؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
تو ثـــریای منی آمدنت شیـــرین است من نگویم که چـرا آمده‌ای و دیر است شهریارم که بسی خون جگرها خوردم چه‌بگویم که قلم ناطق بی‌تزویر است @takbitnab 🌹🌹🌹
کیست زینب فخر اولاد رسول کیست او شاگرد زهرای بتول کیست زینب زن ولی مرد جهاد سرشکستن را به ما او یاد داد کیست زینب حفظ مکتب کار او زیر بار ظلم رفتن عار او کیست زینب حق مدار و حق پرست زاده ی مرجانه را داده شکست کیست زینب آنکه طوفان کرده است شام را شام غريبان کرده است کیست زینب زن ولی مرد آفرین صد چو مریم ریزدش از آستین آفرینش پیش پایش درسجود خیمه ی عشق و شهامت را عمود زانوی عباس از بهرش رکاب نام زینب را خدا کرد انتخاب جان فدایش چون حسینی منصب است افتخارشیعه بی شک زینب است سینه زنها از دیار زینبند لطمه زنها از تبار زینبند @takbitnab 🌹🌹🌹
باز هم قصه ی، من قصه ی کم حوصله هاست دردل می کنم این بار که وقت گله هاست جاده ها نیز مرا از نفس انداخته اند پای من خسته ی پیمودن این فاصله هاست این طرف تاول پاهای زمین گیر من است آن طرف خط غبار گذر قافله هاست خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است گریه هم پاسخ تلخی به همین مسئله هاست تا فراموش شدن مانده ام و می مانم مرگ پایان من و قصه کم حوصله هاست @takbitnab 🌹🌹🌹
هزار جان مقدس فدای روی تو باد که در جهان چو تو خوبی کسی ندید و نزاد هزار رحمت دیگر نثار آن عاشق که او به دام هوای چو تو شهی افتاد ز صورت تو حکایت کنند یا ز صفت که هر یکی ز یکی خوبتر زهی بنیاد دلم هزار گره داشت همچو رشته سحر ز سحر چشم خوشت آن همه گره بگشاد بلندبین ز تو گشتست هر دو دیده عشق ببین تو قوت شاگرد و حکمت استاد نشسته‌ایم دل و عشق و کالبد پیشت یکی خراب و یکی مست وان دگر دلشاد به حکم تست بگریانی و بخندانی همه چو شاخ درختیم و عشق تو چون باد به باد عشق تو زردیم هم بدان سبزیم تو راست جمله ولایت تو راست جمله مراد کلوخ و سنگ چه داند بهار را چه اثر بهار را ز چمن پرس و سنبل و شمشاد درخت را ز برون سوی باد گرداند درخت دل را باد اندرونست یعنی یاد به زیر سایه زلفت دلم چه خوش خفته‌ست خراب و مست و لطیف و خوش و کش و آزاد چو غیرت تو دلم را ز خواب بجهانید خمار خیزد و فریاد دردهد فریاد ولی چو مست کنی مر مرا غلط گردم گمان برم که امیرم چرا شوم منقاد به وقت درد بگوییم کای تو و همه تو چو درد رفت حجابی میان ما بنهاد در آن زمان که کند عقل عاقبت بینی ندا ز عشق برآید که هرچ بادا باد - غزل شمارهٔ ۹۲۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی گر پیر مناجات است ور رند خراباتی هر کس قلمی رفته‌ست بر وی به سرانجامی فردا که خلایق را دیوان جزا باشد هر کس عملی دارد من گوش به انعامی ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم تو عشق گلی داری من عشق گل اندامی سروی به لب جویی گویند چه خوش باشد آنان که ندیدستند سروی به لب بامی روزی تن من بینی قربان سر کویش وین عید نمی‌باشد الا به هر ایامی ای در دل ریش من مهرت چو روان در تن آخر ز دعاگویی یاد آر به دشنامی باشد که تو خود روزی از ما خبری پرسی ور نه که برد هیهات از ما به تو پیغامی گر چه شب مشتاقان تاریک بود اما نومید نباید بود از روشنی بامی سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی در کام نهنگان رو گر می‌طلبی کامی - غزل شمارهٔ ۵۹۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
میلاد علیه السلام در روز‌ اول فُطرس‌ و در روز آخر حُر سرتاسرِ عمرش تماماً دستگیری‌ بود @takbitnab 🌹🌹🌹
میلاد علیه السلام امشب حسنات می‌فرستد زهرا بر شیعه برات می‌فرستد زهرا درهای بهشت وا شده پس حتماً دارد می‌فرستد زهرا @takbitnab 🌹🌹🌹
میلاد علیه السلام آغاز تولدت چه روحانی شد با آمدنت جهان چراغانی شد با مقدم تو باب نجات عالم! بیت علی و فاطمه نورانی شد @takbitnab 🌹🌹🌹