eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
وبه صبحی که تو را درافقم ریخت قسم تا طلوع تو نباشد که جهان خرم نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
بمن گذار که لب بر لبش نهم ای جام تو قدر بوسه آن نوش لب چه میدانی؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
ای آينه سرگرم تماشای كه بودی؟ بسيار معطر شده‌ای! جای كه بودی؟ من ماتِ پریشانیِ روز و شبِ خویشم تو خیره به آرامش زیبای که بودی؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
بی هیچ نام می‌آیی اما تمام نام‌های جهان باتوست وقت غروب نامت دلتنگی‌ست وقتی شبانه چون روحی عریان می‌آیی نام تو وسوسه است زیر درخت سیب نامت حواست و چون به ناگزیر با اولین نفس که سحر می‌زند می‌گریزی نام گریزناکت رویاست... @takbitnab 🌹🌹🌹
خاطره‌ها گاه و بی‌گاه می‌آیند کنارم می‌نشینند، می‌خندند، گریه می‌کنند اما پیر نمی‌شوند... @takbitnab 🌹🌹🌹
از روزنهٔ چشم تو خورشید هویداست وز لطف نگاه تو جهان خرم و زیباست صبحی که تو در آینه‌اش نقش ببندی چون باغ بهار است، بهشت است، فریباست @takbitnab 🌹🌹🌹
میخوانمت!!! از حوالیِ نفس های مسیحایی باران از بند بند شعر وقافیه و می‌سپارمت،به نسیم ، که هُرم نفس هایت حیات میبخشد ، عشق را ،،، @takbitnab 🌹🌹🌹
آب اگر چه بی‌صداترین ترانه بود تشنگی بهانه بود من به خواب‌های کوچک تو اعتماد داشتم چشم‌های عاشق تو را به یاد داشتم می‌وزید عطر سیب سمت خواب‌های ساده و نجیب من به جست و جوی تو در هوای عطر موی تو رفت و آمد کبود گاهواره‌ها زیر چتر روشن ستاره‌ها تا هنوز عاشقم تا هنوز صبر می‌کنم ابر می رسد @takbitnab 🌹🌹🌹
مجالی باشد زیرِ سایبانِ سنگینِ روزگار پیراهنم را هزار پاره کنم بی‌تابانه بر زخم‌های این تن‌ِ غریب بر درکِ خاموش ذهن از فاصله بر تصورِ محزونِ لحظه از خداحافظی بر دیوانه‌ای که دست هایش بوی ویرانگی می‌‌دهند و بر خودم و بر روحِ خسته ی خودم ببارم و ببارم و ببارم @takbitnab 🌹🌹🌹
به بوی زلف و رخت می‌روند و می‌آیند صبا به غالیه سایی و گل به جلوه گری دعای گوشه نشینان بلا بگرداند چرا به گوشه‌ی چشمی به ما نمی‌نگری @takbitnab 🌹🌹🌹
او آمد و در کویر، باران گل کرد در خاک وطن، نهال ایمان گل کرد او آمد و ریشۀ زمستان خشکید گل‌عطــــر خجستۀ بهاران گل کرد * او آمد و با گرسنگان خلوت کرد در شهر، امید و عشق را قسمت کرد از منبر خاک، مهربان، بالا رفت با لهجه‌ی پابرهنه‌ها صحبت کرد * او آمد و ما برادری را دیدیم درعالم خاک، سروری را دیدیم او آمد و سیب عشق را قسمت کرد در سایه‌ی دین، برابری را دیدیم * او آمد و زندگی پر از شادی شد ویرانۀ دل، دوباره آبادی شد او آمد و فتنۀ خزان پرپر شد ای دل‌شدگان ! بهار آزادی شد * آن مرد، ز داغ و درد مردم می‌گفت از خانۀ لخت و سرد مردم می‌گفت او آمده بود تا ورق برگردد بی واهمه از نبرد مردم می‌گفت * او آمد و مهر و ماه را فهمیدیم پایان شب سیاه را فهمیدیم او آمد و زیر سایه‌ی دستانش ما معنی سرپناه را فهمیدیم * او آمد و حال آسمان بهتر شد خورشید شکفت، تیرگی پرپر شد از بند گسست، حضرت آزادی دوران حکومت ستم، آخر شد * او آمد و کوچه و خیابان شد سبز امید شکفت و عشق و ایمان شد سبز او آمد و از وطن فراری شد دیو در فصل فرشته، بوی انسان شد سبز * مردی ز تبار بوذر و سلمان بود بر روی لبش تبسم ایمان بود در جامۀ خاک، روح افلاکی داشت آمیزه‌ای از فرشته و انسان بود * بر روی لبش، تبسمی زیبا بود درهای دلش به روی مردم وا بود از نام و نشان او اگر می‌پرسی؟ او، روح خدا، امام خوبی‌‌ها بود * بر روی لبش، سلام آزادی بود در سینه‌ی او، پیام آزادی بود او آمد و واژۀ قفس را خط زد او روح خدا، امام آزادی بود * من آمده‌ام امید را بنویسم صبحی که ز ره رسید را بنویسم من آمده‌ام به خط عزت، نامِ این ملت رو سپید را بنویسم * برخیز که نور ناب را بنویسیم آیینه‌ترین کتاب را بنویسیم برخیز به خط روشن آزادی منظومه‌ی انقلاب را بنویسیم * ما امت « لا اله الا الله » ایم با قافله‌ی مُوحدان همراهیم هم قبله و هم قبیله‌ی ابراهیم هم سلسله‌ی امام روح اللهیم @takbitnab 🌹🌹🌹
آن آینه از آب، پیام‌آور بود از خیر کثیر و زاده‌ی کوثر بود او را همه در خلوص باور کردند کو در ره داورش، همه باور بود @takbitnab 🌹🌹🌹
از نهضت قاطعانه‌ی روح الله شد دست ستمگران ز ایران کوتاه با دست تهی و این همه پیروزی لا حـــول و لا قــــوة الا بــالــلّــه @takbitnab 🌹🌹🌹
نگاهي عارفانه داشت آن مَرد شكوهي جاودانه داشت آن مَرد اگر عكس رُخش در ديده پيداست درون قلب، خانه داشت آن مَرد @takbitnab 🌹🌹🌹
دل از دمِ عارفانه‌اش می‌لرزید جان از نَفَس ترانه‌اش می‌لرزید آن پیر که چون کوه مقاوم می‌بود با یاد حسین شانه‌اش می‌لرزید @takbitnab 🌹🌹🌹
هم مرد حماسه‌های طوفانی بود هم سالک قله‌های عرفانی بود مانده‌ست هنوز تا که بشناسیمش یک رهرو مکتبش سلیمانی بود @takbitnab 🌹🌹🌹
الا ای مِی کشان، مِی دارد این پیر سبوی مِی، پیاپی دارد این پیر زِ اسم او، مُسَمی را توان یافت که پای خم، مِی و نِی دارد این پیر @takbitnab 🌹🌹🌹
او رفت و لوای او برافراخته ماند خود، سوخته رفت و عالمی ساخته ماند... با آنکه ز نام‌ او جهانی پُر شد خود، شُهره‌ی عالَم شد و نشناخته ماند... @takbitnab 🌹🌹🌹
باران نمی از گریه‌ی پنهانی توست طوفان دمی از شرح پریشانی توست ای پیر! هنوز ردِ صد قافله رنج بر جاده‌ی ابریشم پیشانی توست @takbitnab 🌹🌹🌹
دستم از ماه دستم از ماهی دستم از دستهای دور ِ تو خالی ست ... @takbitnab 🌹🌹🌹
من می شناسم این دل مجنون خویش را پندش دگر مگوی که بی حاصل است این ... @takbitnab 🌹🌹🌹
بَر نگین‌ِ تاج‌ِ این فیروزه بام‌ْ اى صبح! بر تو اى بیدار‌ دل، اى شاد، اى روشن زین دل‌ِ تاريكِ‌ِ غمگین‌ْ صد سلام اى صبح! غم مبادت گر ندارى بَهر‌ِ من جز حسرت و حسرت زنده‌ دل مستان‌ِ سرخوش را بِبَر هر روز شادتر، فرخنده‌تر، خوش‌ تر پیام اى صبح! @takbitnab 🌹🌹🌹
دستانت دو ایوان روشن در آغوش سپیده‌دم با ده هلال تاج‌خروس سفید سر کشیده از ده گلدانِ کوچک ِ شفاف بر انتهای نرده‌های انگشتانت . در نور پرواز میکنم از آستانه گریستن تا آستانه گریستن... تا آستانه پرواز فقط دو ایوان کوچک راه است! @takbitnab 🌹🌹🌹
تاجِ سرِ پاییز آبان قشنگ لعبتِ دُردانه و عاشق کُشِ هفتادرنگ، از راه‌های دور از پشت جنگلهای انبوه، همراهِ عطر گل های کمیاب گیسو بر افشاند او دُردانهٔ پاییز است هوایی می‌ کند آدم را برای قدم زدن نمِ بارانش! او دخترک انار فروشیست در کوچه پس کوچه های شهر در فصلی زرد بر خاطر آرزوهای نارنجی اش همراهِ هزار شعر و سرود و نوای عاشقانه! چه چشم نواز است دُردانهٔ فصلِ دلتنگی! @takbitnab 🌹🌹🌹
حیف نیست صبح بیاید و آبان روی چشمهای پاییز دلبری کند و تو هنوز روی بی مهری دلت ایستاده باشی و به آمدن فکر نکنی... @takbitnab 🌹🌹🌹