eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
او آمد و در کویر، باران گل کرد در خاک وطن، نهال ایمان گل کرد او آمد و ریشۀ زمستان خشکید گل‌عطــــر خجستۀ بهاران گل کرد * او آمد و با گرسنگان خلوت کرد در شهر، امید و عشق را قسمت کرد از منبر خاک، مهربان، بالا رفت با لهجه‌ی پابرهنه‌ها صحبت کرد * او آمد و ما برادری را دیدیم درعالم خاک، سروری را دیدیم او آمد و سیب عشق را قسمت کرد در سایه‌ی دین، برابری را دیدیم * او آمد و زندگی پر از شادی شد ویرانۀ دل، دوباره آبادی شد او آمد و فتنۀ خزان پرپر شد ای دل‌شدگان ! بهار آزادی شد * آن مرد، ز داغ و درد مردم می‌گفت از خانۀ لخت و سرد مردم می‌گفت او آمده بود تا ورق برگردد بی واهمه از نبرد مردم می‌گفت * او آمد و مهر و ماه را فهمیدیم پایان شب سیاه را فهمیدیم او آمد و زیر سایه‌ی دستانش ما معنی سرپناه را فهمیدیم * او آمد و حال آسمان بهتر شد خورشید شکفت، تیرگی پرپر شد از بند گسست، حضرت آزادی دوران حکومت ستم، آخر شد * او آمد و کوچه و خیابان شد سبز امید شکفت و عشق و ایمان شد سبز او آمد و از وطن فراری شد دیو در فصل فرشته، بوی انسان شد سبز * مردی ز تبار بوذر و سلمان بود بر روی لبش تبسم ایمان بود در جامۀ خاک، روح افلاکی داشت آمیزه‌ای از فرشته و انسان بود * بر روی لبش، تبسمی زیبا بود درهای دلش به روی مردم وا بود از نام و نشان او اگر می‌پرسی؟ او، روح خدا، امام خوبی‌‌ها بود * بر روی لبش، سلام آزادی بود در سینه‌ی او، پیام آزادی بود او آمد و واژۀ قفس را خط زد او روح خدا، امام آزادی بود * من آمده‌ام امید را بنویسم صبحی که ز ره رسید را بنویسم من آمده‌ام به خط عزت، نامِ این ملت رو سپید را بنویسم * برخیز که نور ناب را بنویسیم آیینه‌ترین کتاب را بنویسیم برخیز به خط روشن آزادی منظومه‌ی انقلاب را بنویسیم * ما امت « لا اله الا الله » ایم با قافله‌ی مُوحدان همراهیم هم قبله و هم قبیله‌ی ابراهیم هم سلسله‌ی امام روح اللهیم @takbitnab 🌹🌹🌹
آن آینه از آب، پیام‌آور بود از خیر کثیر و زاده‌ی کوثر بود او را همه در خلوص باور کردند کو در ره داورش، همه باور بود @takbitnab 🌹🌹🌹
از نهضت قاطعانه‌ی روح الله شد دست ستمگران ز ایران کوتاه با دست تهی و این همه پیروزی لا حـــول و لا قــــوة الا بــالــلّــه @takbitnab 🌹🌹🌹
نگاهي عارفانه داشت آن مَرد شكوهي جاودانه داشت آن مَرد اگر عكس رُخش در ديده پيداست درون قلب، خانه داشت آن مَرد @takbitnab 🌹🌹🌹
دل از دمِ عارفانه‌اش می‌لرزید جان از نَفَس ترانه‌اش می‌لرزید آن پیر که چون کوه مقاوم می‌بود با یاد حسین شانه‌اش می‌لرزید @takbitnab 🌹🌹🌹
هم مرد حماسه‌های طوفانی بود هم سالک قله‌های عرفانی بود مانده‌ست هنوز تا که بشناسیمش یک رهرو مکتبش سلیمانی بود @takbitnab 🌹🌹🌹
الا ای مِی کشان، مِی دارد این پیر سبوی مِی، پیاپی دارد این پیر زِ اسم او، مُسَمی را توان یافت که پای خم، مِی و نِی دارد این پیر @takbitnab 🌹🌹🌹
او رفت و لوای او برافراخته ماند خود، سوخته رفت و عالمی ساخته ماند... با آنکه ز نام‌ او جهانی پُر شد خود، شُهره‌ی عالَم شد و نشناخته ماند... @takbitnab 🌹🌹🌹
باران نمی از گریه‌ی پنهانی توست طوفان دمی از شرح پریشانی توست ای پیر! هنوز ردِ صد قافله رنج بر جاده‌ی ابریشم پیشانی توست @takbitnab 🌹🌹🌹
دستم از ماه دستم از ماهی دستم از دستهای دور ِ تو خالی ست ... @takbitnab 🌹🌹🌹
من می شناسم این دل مجنون خویش را پندش دگر مگوی که بی حاصل است این ... @takbitnab 🌹🌹🌹
بَر نگین‌ِ تاج‌ِ این فیروزه بام‌ْ اى صبح! بر تو اى بیدار‌ دل، اى شاد، اى روشن زین دل‌ِ تاريكِ‌ِ غمگین‌ْ صد سلام اى صبح! غم مبادت گر ندارى بَهر‌ِ من جز حسرت و حسرت زنده‌ دل مستان‌ِ سرخوش را بِبَر هر روز شادتر، فرخنده‌تر، خوش‌ تر پیام اى صبح! @takbitnab 🌹🌹🌹
دستانت دو ایوان روشن در آغوش سپیده‌دم با ده هلال تاج‌خروس سفید سر کشیده از ده گلدانِ کوچک ِ شفاف بر انتهای نرده‌های انگشتانت . در نور پرواز میکنم از آستانه گریستن تا آستانه گریستن... تا آستانه پرواز فقط دو ایوان کوچک راه است! @takbitnab 🌹🌹🌹
تاجِ سرِ پاییز آبان قشنگ لعبتِ دُردانه و عاشق کُشِ هفتادرنگ، از راه‌های دور از پشت جنگلهای انبوه، همراهِ عطر گل های کمیاب گیسو بر افشاند او دُردانهٔ پاییز است هوایی می‌ کند آدم را برای قدم زدن نمِ بارانش! او دخترک انار فروشیست در کوچه پس کوچه های شهر در فصلی زرد بر خاطر آرزوهای نارنجی اش همراهِ هزار شعر و سرود و نوای عاشقانه! چه چشم نواز است دُردانهٔ فصلِ دلتنگی! @takbitnab 🌹🌹🌹
حیف نیست صبح بیاید و آبان روی چشمهای پاییز دلبری کند و تو هنوز روی بی مهری دلت ایستاده باشی و به آمدن فکر نکنی... @takbitnab 🌹🌹🌹
موهایش نیست که کلافه می‌شوم در امتداد ِ گره‌های کورِ ِ این لکنت که ادا نمی‌کنند حقِ شعری را که بی‌سایه‌سارِ آغوشش یک جای شاه بیتش همیشه می‌لنگد.. @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر حرف‌های دلم بی اگر بود اگر فرصت چشم من بیشتر بود اگر می‌توانستم از خاک یک دسته لبخند پرپر بچینم تو را می‌توانستم ای دور، از دور یک بار دیگر ببینم! @takbitnab 🌹🌹🌹
همه می دانند؛ همه می دانند؛ که من و تو از آن روزنه ی سرد عبوس؛ باغ را دیدیم و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست سیب را چیدیم همه می ترسند همه می ترسند اما من و تو به چراغ و آب و آینه پیوستیم!! @takbitnab 🌹🌹🌹
دلتنگ که شدی دست بر روی چشم‌هایت بکش جایِ بوسه هایم را نوازش کن، برایت آرامشی می‌شوم بی‌انتها…! @takbitnab 🌹🌹🌹
عشق آمد و شولای سبزش را به روی دلم کشید دلم بیدار شد، شکوفه داد و خندید بی آنکه حدس زده باشم دیواره‌های دلم فرو ریخت و من مبتلا شدم به عشق مبتلا شدم به همه‌چیز و همه‌کس @takbitnab 🌹🌹🌹
اگرچه حُسن فروشان به جلوه آمده‌اند کسی به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد @takbitnab 🌹🌹🌹
دوست دارم در اين شب دلپذير عطر تو چراغ بينایی من شود و محبوبه شب راهش را گم كند. دوست دارم شب لرزان از حضورت پايش بلغزد در چاله‌ای از صدف كه ماهش می‌خوانند و خنده آفتاب دريا را روشن كند. اما نه آفتاب است و نه ماه عصرگاهی غمگين است و من اين همه را جمع كرده‌ام چون دلتنگ توام. @takbitnab 🌹🌹🌹
دلی بی‌قرار و شبی تار دارد غریبی که دیدار با یار دارد دعا کن که دستم رها باشد امشب که با زلف آشفته‌ات کار دارد گرفته‌ست ناز تو بازارها را چه اندازه نازت خریدار دارد! تو همچون طبیبی فراموشکاری طبیبی که بیمار بسیار دارد گرفتاری‌ام را کسی می‌شناسد که عمری‌ست روحی گرفتار دارد زبانم تو را گرچه انکار کرده دل امّا به عشق تو اقرار دارد... @takbitnab 🌹🌹🌹
سنگ را رحم از این سنگدلان بیشتر است مهربان شد فلک و کینه‌ی دشمن باقی‌ست... @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر تنها شدم غم نیست، خاطرجمع باش ای دل که گر با دیگران بیگانه‌ام، با خویش مأنوسم @takbitnab 🌹🌹🌹