eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
نیم شبی همره مه... روی نهادم سوی ره... در هوس خوبی او... جانب گلزار شدم... @takbitnab 🌹🌹🌹
هزار مرتبه خواندم... ... خدا کند که نباشد... ... @takbitnab 🌹🌹🌹
ندانمت که چه گویم... تو هر دو چشمِ منی... که بی‌ وجودِ شریفت... جهان نمی‌بینم... @takbitnab 🌹🌹🌹
... عمر خویش می بینم... نشسته ام لب جوئی... ... @takbitnab 🌹🌹🌹
به کویت آمدیم... و آرزوی ما نشد حاصل... ز کویت می‌رویم... اینک هزاران آرزو با ما... @takbitnab 🌹🌹🌹
اينك ، اما در سحر گاهي چنين از روشني سرشار پيش چشم اين همه بيدار، آيا خواب مي بينم ؟ اين منم ، همراه او ؟ بازو به بازو مست مست از عشق، از اميد ؟ روي راهي تار و پودش نور از اين سوي دريا، رفته تا دروازه خورشيد ؟ اى زمان، اى آسمان، اى كوه، اى دريا ! خواب يا بيدار، جاودان باد اين رؤياي رنگينم... @takbitnab 🌹🌹🌹
بگذار تا مقـــــابل روی تو بگـذریم دزدیده در شمـــایل خوب تو بنگریم شوقست در جدایی و جورست در نظر هم جــور به که طاقت شوقت نیاوریم @takbitnab 🌹🌹🌹
من از دیار عروسک‌ها می‌آیم از زیر سایه‌های درختان کاغذی در باغ یک کتاب مصور از فصل‌های خشک تجربه‌های عقیم دوستی و عشق .. @takbitnab 🌹🌹🌹
هر موی من از عشقت بیت و غزلی گشته هر عضو من از ذوقت خم عسلی گشته خورشید حمل رویت دریای عسل خویت هر ذره ز خورشیدت صاحب عملی گشته @takbitnab 🌹🌹🌹
چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین گفت می‌خواهی مگر تا جوی خون راند ز من او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود کام بستانم از او یا داد بستاند ز من @takbitnab 🌹🌹🌹
نه چون اهل خطا بودیم رسوا ساختی ما را که از اول برای خاک دنیا ساختی ما را ملائک با نگاه یأس بر ما سجده می کردند ملائک راست می گفتند، اما ساختی ما را که باور می کند با اینکه از آغاز می دیدی که منکر می شویم آخر خودت را ساختی ما را به ظاهر ماهیانی ناگزیر از تُنگ تقدیریم تو خود بازیچه ی اهل تماشا ساختی ما را! به جای شکر، گاهی صخره ها در گریه می گویند چرا سیلی خور امواج دریا ساختی ما را؟ دل آزردگانت را به دام آتش افکندی به خاکستر نشاندی، سوختی تا ساختی ما را! @takbitnab 🌹🌹🌹
دلبر سرمست ما یار خوشی نو خاسته است دل به عشقش از سر هر دو جهان بر خاسته است آفتاب از شرم رویش رو نهاده بر زمین مه به عشق ابرویش همچون هلالی کاسته است @takbitnab 🌹🌹🌹
زهی سرگشته در عالم سر و سامان که من دارم زهی در راه عشق تو دل بریان که من دارم وگر در راه بازار غم عشقت خریدارم به صد جان‌ها بنفروشم ز عشقت آنچ من دارم @takbitnab 🌹🌹🌹
رویای چشم نازش،بازآمده کنارم تصویر روی ماهش،بردیده ام گذارم اونیست دربرمن،اماعطر اوهست برروی پیرهن من،بااوغمی ندارم @takbitnab 🌹🌹🌹
عشق می خواهد دل مجروح و چشم اشکبار کشت بی نم، ابر بی باران نمی آید به کار قدر خط سبز را سوداییان دانند چیست چشم خواب آلود راریحان نمی آید به کار @takbitnab 🌹🌹🌹
مرا صوت نمی‌بندد که دل یاری دگر گیرد مرا بیکار بگذارد سر کاری دگر گیرد دل خود را دهم پندی اگرچه پند نپذیرد که بگذارد هوای او هواداری دگر گیرد @takbitnab 🌹🌹🌹
واقعی‌تر باش! دنیای خیالی خوب نیست زندگی با واژه‌های احتمالی خوب نیست واژه‌ی خونسرد را وارونه معنا کرده‌ای نگذر از من ساده! گاهی بی‌خیالی خوب نیست گرچه می‌دانم که چندان باب طبعت نیستم انتقاد سنگ از ظرف سفالی خوب نیست ترسِ افتادن چنین نارس نگاهت داشته دل بکن از شاخه! شیرین باش! کالی خوب نیست هر که از من جرعه‌ای نوشید عمری سُرفه کرد تازه می‌فهمم زیادی هم زلالی خوب نیست وحشت گم‌گشتگی در گیسوانت را نگیر! هیچ چیزی مثل این آشفته‌حالی خوب نیست می‌روم شعری بگویم، دیر می‌آیم، ببخش! میهمانی آمدن با دست خالی خوب نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
دوستت دارم ولی گاهی نمی‌دانم چرا با منِ دلبسته، چشمانت غریبی می‌کند دلخوشم با اینکه می‌دانم میان شهرمان عطر زیبای تنت ، مردم ‌فریبی می‌کند @takbitnab 🌹🌹🌹
شراب شوق می نوشم به گرد یار می گردم سخن مستانه می گویم ولی هوشیار می گردم گهی خندم گهی گریم گهی افتم گهی خیزم مسیحا در دلم پیدا و من بیمار می گردم @takbitnab 🌹🌹🌹
چرا گرفته دلتٖ،مثل آنكه تنهايي چقدر هم تنها! خيال مي‌كنم دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستي دچار يعني عاشق و فكر كن كه چه تنهاست اگر ماهي كوچك، دچار آبي درياي بيكران باشد @takbitnab 🌹🌹🌹
گل بی رخ یار خوش نباشد بی باده بهار خوش نباشد طرف چمن و طواف بستان بی لاله عذار خوش نباشد رقصیدن سرو و حالت گل بی صوت هزار خوش نباشد با یار شکرلب گل اندام بی بوس و کنار خوش نباشد هر نقش که دست عقل بندد جز نقش نگار خوش نباشد جان نقد محقر است حافظ از بهر نثار خوش نباشد @takbitnab 🌹🌹🌹
ز شراب لعل نوشین من رند بی نوا را مددی که چشم مستت به خمار کشت ما را من از آن نیم که چون نی اگرم زنی بنالم که نوازشی است هر دم زدن تو بینوا را @takbitnab 🌹🌹🌹
هرگز گله از دوست به محرم نفروشم گر مشتریم دوست شود هم نفروشم از شورش غم با در و دیوار به حرفم رفت آن که به آسوده دلان غم نفروشم هرگز نگشایم در دکان غم دل وانگه که دکان باز کنم کم نفروشم زان اهل نفاقم نپسندند که هرگز قول غلط و فعل مسلم نفروشم عرفی دل آباد به یک جو نخرد عشق من هم دل ویران به دو عالم نفروشم @takbitnab 🌹🌹🌹
روشن چراغی ازهنر،درکلبه ی اشعارما شوریست ازذوق غزل ،درکلبه ی اشعارما جمع اند گرداگرد هم،این عاشقان بی مثال بارانی از شعروغزل،درکلبه ی اشعارما هرگزدلم غمگین نشد،درمحفل شعروطرب شیرین تراز شهد عسل ،درکلبه ی اشعارما شعروغزل یارمن است،ابیاتی ازعشق وجنون شوریست شوری بی بدل ،درکلبه ی اشعارما دُر وجودت نازنین،باعث این آبادیست بنشسته ایم دوراز جدل ،درکلبه ی اشعارما این شعرتقدیم توباد،ای یاورهمراه من شعر،چراغ این محل ،درکلبه ی اشعارما @takbitnab 🌹🌹🌹
سرخطِ خبرهای جهان خط لبانت دنیا شده مبهوتِ دو ابروی کمانت آنقدر که شیرین سخنی با تو که باشم شیرین بشود قهوه ام از قند دهانت وصل است به تو نرخ دلار و تبِ بازار تغییر کُند ثانیه ای با نوسانت حتی تو به چینی بزنی حرف قشنگ است از بس که پدر سوخته زیباست بیانت رحمی بکن از خانه به ندرت برو بیرون هرکس که تو را دید شده شاد روانت آنقدر عزیزی و نظر کرده که حتی یک عطسه زدی کل جهان شد نگرانت چشمم که می افتد به تو لکنت بِ بِگیرم قلبم که نگو طبل زند از هیجانت من این همه گفتم که به عنوان ارادت من را بپذیری به صف دلشدگانت @takbitnab 🌹🌹🌹