•|💚🍃|•
#تلنــگر⚠️
مواظب باشیــم!🚫
دلـ❤️ـمان جایےنرود کہ اگر رفت؛
بازگرداندنش کار سخت و گاهے محال است!!
اگر برگردد؛
معلول، مجروح و سرخورده باز مےگردد!!
مراقب باشیــم!🚫
دل؛ آرام سربه هوا و عاشق پیشه است
و خیلے سریع اُنس مےگیرد!!
اگر غفلت کنیم مےرود و خودش را
به چیزهای بےارزش وابسته مےکند!!❌
نگهبان دِل مان باشیم✅
تا به غیر از
#مهدےفاطمه عج
به کسے دل نبندد...!❌
برای تعجیل در فرج امام زمان عج گناه نکنیم
اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج💕
#مهدی_فاطمه
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
نمازمقبول
🔻از ڪجا بفهمیم نمازمان مورد قبول خدا واقع شده⁉️
#مادونوعنمازداریم:
❶یڪے نماز ملفوظ است. یعنے نمازے ڪه انسان فقط الفاظ را مے خواند و نمازش در محدوده الفاظ است.
❷دوم؛نماز مقبول است.یعنے نمازے ڪه انسان را از گناه دور نگه مے دارد ،چون قرآن فرمود :
"ان الصلاه تنهے عن الفحشاء والمنڪر"
🔔راه تشخیص نماز مقبول از نماز ملفوظ در این است ڪه:↯↯
☝⦅اگر نماز صبح توانست تا ظهر انسان را از گناه حفظ ڪند این نماز مقبول است،
☝اگر نماز ظهر وعصر توانست تا شب انسان را دور از گناه نگه دارد ،چنین نمازے ،نماز مقبول است.⸩
❌وگرنه نمازے ڪه بعدش گناه انجام شود،فقط نماز ملفوظ است..
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
💟داستان کوتاه
کشاورزی فقیر از اهالی اسکاتلند بود. یک روز او از باتلاقی که نزدیک مزرعهاش بود صدای درخواست کمکی را شنید. فورا خود را به باتلاق رساند، پسری وحشتزده که تا کمر در باتلاق فرورفته بود فریاد میزد و تلاش میکرد تا خود را آزاد کند. کشاورز با تلاش زیاد بهوسیله طناب و چوب او را از مرگ تدریجی و وحشتناک نجات داد.
فردای روز حادثه کالسکهای مجلل جلوی منزل محقر کشاورز توقف کرد و مرد اشرافزادهای از آن پیاده شد و به خانه پیرمرد رفت. او خود را پدر همان پسر معرفی کرد و پس از سپاسگزاری خواست که کار او را جبران کند، چون کشاورز زندگی تنها فرزندش را نجات داده بود.
کشاورز اما قبول نکرد که پولی بگیرد. در همین موقع پسر کشاورز وارد خانه شد. اشرافزاده گفت:اجازه بدهید به منظور قدردانی، فرزندتان را همراه خود ببرم تا تحصیل کند اگر همانند خودت شرافتمند و نوعدوست باشد به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار میکنی.
پس از سالها پسر کشاورز از دانشکده پزشکی فارغالتحصیل شد و همین طور به تحصیل ادامه داد تا در سراسر جهان بهعنوان الکساندر فلمینگ کاشف پنیسیلین مشهور شد. سالها بعد پسر همان اشرافزاده به ذاتالریه مبتلا شد و تنها چیزی که توانست برای بار دوم جان او را نجات دهد، داروی کشف شده توسط فرزند آن پیرمرد کشاورز بود.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#یلدای فاطمی 🖤🖤
شب است و سکوت است و...
هِق هِقِ خسته ای.....
نگاه پُر از اشک دختری...
به دنبال پهلوی بشکسته ای...😭
یکی طفل خیره بر میخِ سرخِ در است....
به زیر لب آهسته می گفت :
گمانم خونِ سینه ی مادر است....💔
کمی آن طرف تر...
کودکی اشک خود می سِتُرد...
چرا مادرم ، در کوچه.....
شلاق خورد؟!😭
و مادر برای دلِ بچه ها....
برای فراموشی غصه ها....
همی طفل ها، به آغوشش کشید...
به ناگه...
یکی صورتِ نیلی اش را بدید😭
یکی دست بر پهلویِ مادر می کشید😭
یکی ناز می کرد سینه ی مجروح او....😭
حسن بوسه زد ....
بر بازوی او....😭
شده مجلس روضه....
بیت علی.....😭
چه طولانی شده....
یلدای فاطمی...🖤
#دلگویه......ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
@bartaren
⭕️بخونیدداستان آموزنده-جالب👌
⭕️«رمز بسم الله الرّحمن الرّحیم»
گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد.
هرچند زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد
ولی شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند.
مرد روزی کیسه زری به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد.
زن آن را گرفت و با گفتن "بسم الله الرحمن الرحیم" آن را در پارچه ای پیچید
و با "بسم الله " آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد.
شوهرش مخفیانه آن کیسه طلا را دزدید و از شدت عصبانیت آن به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسم الله" را بی ارزش جلوه دهد.
وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.
زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" مجددا در مکان اول خود گذاشت.
شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد. شوهرش خیلی تعجب کرد و از ماجرای خود گفت و سوال کرد که آن کیسه را چگونه مجددا به دست آورده است؟ زن هم توضیح داد که در شکم ماهی بوده است.
مرد از رفتار خود پشیمان گشت و شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید.
❤️ بسم الله الرّحمن الرّحیم ❤️
#الهی به امیدخودت
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
⭕️ توصیه امام زمان(عج) جهت حاجت روایی با خاصیتی از سوره یس⭕️
🌺 شخصی از بندگان خدا در شهر یزد گرفتاری سختی داشت خدمت حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه مشرف می شود ولی آن بزرگوار را نمی شناسد.
حضرت به او فرموده بودند :سوره یس را بخوان چون به کلمه مبین که در شش مورد آمده رسیدی حاجت خود را نیت کن و پس از قرائت سوره نیز حاجت خود را درخواست کن تا خداوند دعای تو را مستجاب نماید.
🔷 او گفت : چون در سوره یس نگاه کردم دیدم کلمه مبین در هفت مورد ذکر شده تعجب کردم. اما با تامل دقت کردم فهمیدم در شش مورد بدون الف و لام است ( مبین ) و در یک مورد همراه با آن می باشد ( المبین ) سپس گفت سوره را همان طوری که حضرت فرموده بود خواندم و خداوند نیز دعایم را مستجاب کرد.
📚 صحیفه مهدیه بخش ششم
#به نیت سلامتی وتعجیل درفرج مولاصاحب الزمان عج سوره یاسین بخوانیم
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
✍حضرت محمد (ص): امت من درباره نماز چهار گروه می باشند:
1- عده ای نماز نمی خوانند. اینها اهل وادی «سقر» می باشند
2- عده ای که بعضی اوقات نماز می خوانند و گاهی نمی خوانند. اینها اهل وادی «نمی» می باشند.
3- عده ای سهل انگار هستند که به نماز خود اهمیت نمی دهند و احکام آن را یاد نمی گیرند و اشتباه می خوانند و یا در آخر وقت به جا می آورند، که خدای متعال در مورد این گروه در سوره ماعون آیه 4 می فرماید: «وای بر نمازگزارانی که نماز خود را سبک می شمارند».
4- مؤمنانی هستند که نمازشان را با خشوع و کامل می خوانند. اینها رستگارند و جایشان در بهشت است.
📚نصایح، ص 218
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#داستان«سقیفه»
#قسمت : شانزدهم
صبح زود علی(ع) با لباس رزم بر تن مبارکش، براه افتاد.
حیدر ، این جنگاور میدان های سخت همو که جز اوکسی یارای پیروزی بر خیبرنشینان را نیافت و با یک حرکت درب خیبر از جا کند و قلعه را فتح نمود و این پیروزی شد کینه ای در دل یهودیان خیبرنشین ، کینه ای که به گمانم اینک وقت سرباز کردنش بود .خود را به مکان موعود رساند و جز سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر که با سرهای تراشیده آماده ی جهاد بودند ، کسی را نیافت...
علی (ع)که چشمش به این چهار نفر افتاد توصیه ی پیامبر (ص) در گوش مبارکش طنین انداخت : اگر یارانی یافتی با آنان جهاد کن وگرنه جان خویش را حفظ کن و میان آنان جدایی نیانداز....
علی (ع) خوب می دانست که این طایفه ی پیمان شکن ، پایش بیافتد خون علی که سهل است خون دختر پیامبرشان و نواده های او را بر زمین خواهند ریخت ، پس دست نگهداشت و رو به یارانش ،توصیه به صبر نمود ، اما برای اینکه ،بر همه ی اهل مدینه و تمام دنیای آیندگان،حجت را تا حد اعلایش ،تمام کند ، شب دوم هم دوباره با همسر و فرزندانش به درب خانه ی مهاجرین و انصار روان شد و باز هم همان واقعه تکرار شد....
اما علی که ولیِّ خدا بود و کارهایش رنگ و بویی از احکام و تلنگرهای پروردگار داشت ، برای بار سوم ،فرصتی دیگر به مدعیان مسلمان داد و برای سومین بار ،شب هنگام بر درب خانه ی صحابه رفت و باز هم شب ،چهل و چهار نفر قول یاری دادند و وقتی که سپیده دم سر زد، فقط همان چهار نفر ، آماده ی جهاد بودند...
و این است رسم خلقت، همان طور که در آیات قرآن نیز آمده«انَّ الله لایغیر ما بقومٍ حتی....» همانا خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه خود تغییر دهند....این رویه ی خداوند است و این قوم نادان لجوجانه بر انحراف دینشان پافشاری می کردند ،بی خبر از این بودند که این بیراهه رفتنشان امتی را تا ظهور آخرین سلاله ی پیامبر(ص) منحرف می کند و بی شک گناه آیندگانی که نبودند و ندیدند، بر عهده ی همین کسانی هست که بودند و دیدند و بیعت کردند اما پس از ارتحال پیامبر(ص)،همه چیز را به بوته ی فراموشی سپردند و حکم پروردگار را نادیده گرفتند و دنیا طلبی خودشان را سرلوحه قرار دادند.....
پس علیِ مظلوم ،خانه نشین شد...نه یارانی یافت که جهاد کند ، نه به مسجد رفت که سر تسلیم فرود آورد و بیعت کند با بیعت شکنان.......
آهای مردم؛
آهای دنیا؛ بدانید، که علی (ع) قبل از خانه نشینی سکوت نکرد....یاری نیافت تا احقاق حق کند و کاش آن زمان، من و تو و ما بودیم و جان می دادیم در راه ولایتش ...
#ادامه دارد.....
🖊به قلم : ط_حسینی
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
@bartaren
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#داستان«سقیفه»
#قسمت :هفدهم
علیِ مظلوم. چون بی وفایی مسلمان نماها و حیله گری اهل مدینه را دید و یاری نیافت برای جهاد و احقاق حق خدا، به توصیه ی پیامبر(ص) ،«خانه نشینی» را برگزید و مشغول جمع آوری و ترتیب قرآن شد و از خانه خارج نشد تا قرآنی را که در اوراق پراکنده و پاره پاره بود ، جمع کند.
همه ی آنچه که بر پیامبر(ص) نازل شده بود، آنچه قابل تأویل بود و ناسخ و منسوخ را جمع آوری نمود و با دست مبارک خود ،آن را نگاشت.
ابوبکر که خود را خلیفه می خواند ،قاصدی به درب خانه ی امیرالمؤمنین فرستاد و به او پیغام داد: ای علی(ع) ،از خانه بیرون آی و با ما بیعت کن!
و علی(ع)، این مردترین مرد دنیا و تنهاترین ولیِّ زمان، جواب فرستاد: من مشغولم و با خود قسم یاد کرده ام که عبا به دوش نیاندازم جز برای نماز ، تا قرآن را جمع آوری و مرتب کنم.
وقتی این خبر به ابوبکر و عمر رسید، آن دو عبیده و مغیره را فراخواندند و از آنها نظریه ای خواستند، تا دوباره برخورد با علی (ع) را به شورا کشانند.
همه نظرشان بر این بود که علی(ع) به پشت گرمی همسرش زهرا(س) و عباس بن عبدالمطلب ،عموی پیامبر(ص) است که با آنها بیعت نمی کند ، پس باید نقشه ای می کشیدند تا این دوحامی را از سر راه برمیداشتند...
بحث شان به دراز کشید ، فاطمه (س)را نمی شد به هیچوجه از علی(ع) جدا کرد ،چون همگان واقف بودند که فاطمه(س) جانِ علی(ع)ست و علیِ نَفَس فاطمه..... کجا می شود بین جان و نفس جدایی انداخت؟؟؟
همه می دانستند که اگر پایش بیافتد ،علی در راه فاطمه جان می دهد و فاطمه خود را فدایی علی می کند.
همگان اقرار می کردند که زهرا همان حیدر است و حیدر همان فاطمه است. پس این روح در دوجسم را به هیچ وجه نمی توان از هم جدا نمود .....
پس باید اول فکری به حال عباس می کردند ، در این هنگام مغیره بن شعبه گفت: به نظر من اول باید با عباس بن عبدالمطلب ملاقات کنید و او را به طمع بیاندازید که برای تو و نسل هایت هم نصیبی از خلافت خواهد بود ، با این سیاست او را از علی بن ابی طالب جدا سازید، زیرا اگر عباس بن عبدالمطلب با شما باشد ، این خود دلیلی برای مردم ظاهر بین است و مقابله ی ما با علی بن ابی طالب کار آسانی ست...
ابوبکر و عمر و ابو عبیده این نظریه را پذیرفتند و هر سه با هم به سراغ عباس رفتند و این در حالی بود که چند روز بیشتر از رحلت پیامبر(ص) نمی گذشت.
وقتی ابوبکر پیش روی عباس قرار گرفت گفت :....
#ادامه دارد
🖊به قلم :ط_حسینی
@bartaren
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
✨✨قرآن
✅امام علی سلام الله وصلواته علیه :
🔻بر شما باد عمل كردن به قرآن، كه ريسمان محكم الهى، و نور آشكار و درمانى سودمند است، كه تشنگى را فرونشاند،
🔻نگهدارنده ی كسى است كه به آن تمسّك جويد و نجات دهنده آن كس است كه به آن چنگ آويزد،
🔻كجى ندارد تا راست شود، و گرايش به باطل ندارد تا از آن باز گردانده شود،
🔻و تكرار و شنيدن پياپى آيات، كهنه اش نمى سازد، و گوش از شنيدن آن خسته نمى شود
🔻كسى كه با قرآن سخن بگويد راست گفته و هر كس بدان عمل كند پيشتاز است.
📜 نهج البلاغه ، فرازی از خطبه ۱۵۶
#اللهم عجل لولیک الفرج
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
قول لیّن و برخورد نرم
#تمثیلهای_خدایی
برف،️ اگر تند و شلاقی بباره، روی زمین نِمیشینه.
برف وقتی روی زمین میشینه که آرام و نرم بباره.
حرف هم مثل برفه.
اگر به قول قرآن کریم، نرم و ملایم باشه، به دل میشینه و دلنشینه.
به همین خاطر، خداوند به موسی و هارون فرمود حالا که پیش فرعون میرید، باهاش خیلی نرم حرف بزنید:
اذْهَبٰا إِلیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغیٰ، فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشیٰ (طاها/43و44)
ای موسی، تو و برادرت هارون، به سوی فرعون بروید که طغیان کرده است. اما به نرمی با او سخن بگوئید، شاید متذکر شود یا از خدا بترسد.
یعنی اگر تند و خشن حرف بزنید، به دل سنگ او نمیشینه.
حتی در بعضی از روایات آمده که موسی مامور بود، فرعون رو با بهترین نامش صدا کنه، شاید در دل تاریکش اثر بگذاره.
#خوشرویی
هر مکتبی باید جاذبه داشته باشه. لذا برای نفوذ در قلوب مردم، نخستین دستور قرآن برخورد ملایمه.
حالا این یه سنگ محک.
خودمون کلاه خودمون رو قاضی کنیم.
حتی با فرعون باید به نرمی سخن گفت، حالا برخورد ما با دیگران، برای جذب مردم به دین خدا، چگونه است؟
جاهایی که لازم باشه، چجوری امر به معروف و نهی از منکر میکنیم؟
با نحوه برخوردمون چند نفر رو به دین علاقمند کردیم؟
اصلاً چرا راه دور بریم. برخوردمون با نزدیکان خودمون چگونه است؟ با پدر و مادر، زن و بچه، دوستان و همکاران، همسایگان و اقوام و ...؟
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#تشرفات
شخصی به نام آقای بلورساز خادم کشیک دوم آستان قدس رضوی نقل کردهاند:
من مبتلا به درد دندان شدم، برای کشیدن دندان پیش دکتر رفتم. گفت: غدهای هم کنار زبان شماست که باید عمل شود. با آن عمل من لال شدم و دیگر هرچه خواستم حرف بزنم نمیتوانستم و همه چیزها را مینوشتم. هرچه پیش دکترها رفتم درمان نشد، خیلی گرفته و ناراحت بودم.
✨💫✨
چند ماه بعد خانم بنده برای رفع درد دندان پیش دکتر رفت. وقت کشیدن دندان ترس و وحشتی برایش پیدا شد. دندان پزشک میپرسد چرا میترسی؟ میگوید: شوهرم دندانی کشید و جریان را کلا برای دکتر میگوید. دکتر میگوید: عجب! آن شوهر شماست؟ در عمل جراحی رگ گوییهای صدمه دیده و قطع شده و این باعث لال شدن ایشان است و دیگر فایده ندارد. زن خیلی ناراحت میشود و به خانه بر میگردد. و شب خوابش نمی برد. مرد می نویسد: چرا ناراحتی؟ میگوید: جریان این است و دکتر گفته شما خوب نمیشوی! ناراحتی مرد زیادتر میشود و به تهران می آید خدمت آقای علوی میرسد.
✨💫✨
ایشان میفرماید: راهنمایی من این است که چهل شب چهارشنبه به مسجد جمکران بروی، اگر شفایی هست آنجاست. تصمیم جدی میگیرد و لذا به مشهد که بر میگردد برای چهل هفته بلیط هواپیما تهیه میکند که شبهای سه شنبه در تهران و شبهای چهارشنبه به مسجد جمکران برود. در هفته ۳۸ که نماز میخواند و برای صلوات سر به مهر میگذارد، یکوقت متوجه میشود که همه جا نورانی شد و یک آقایی وارد و مردم به دنبال او هستند. میگویند او حضرت حجت علیه السلام است.
✨💫✨
خیلی ناراحت میشود که نمی تواند سلام بدهد. لذا در کناری قرار میگیرد. ولی حضرت نزدیک او آمده و می فرماید: سلام کن. اشاره به زبان میکند که من لالم و الا بی ادب نیستم. حضرت بار دوم با تشر می فرماید: سلام کن. بلافاصله زبانش باز میشود و سلام میگوید. در این هنگام پرده کنار رفته و خود را در حال سجده میبیند. این جریان را افرادی که آن آقا را قبل از لالی و در حین آن و بعد از شفا دیده بودند در محضر آیت الله گلپایگانی شهادت داده اند.
📗شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ص ۱۲۷
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨