eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.7هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
910 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدرانه‌هایت چقدر خاص خالص می‌کند دلمان را از بی راهه‌ها (:🌸 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 بیاناتِ عالی از ☘ اگر خدا، در این دنیا به کسی چیزی می‌دهد ثروتی می‌دهد، آبرویی می‌دهد، مقامی می‌دهد، قدرتی می‌دهد، 🍃 نه دادن‌های خدا به این معنا است تو خیلی عزیز هستی ⚡️ و نه گرفتن‌های خدا که خدا از آدم صحّت و سلامتی را می‌گیرد و مریض می‌شود، ⚡️ راحتی را می‌گیرد و به بلا گرفتار می‌شود، ⚡️ ثروت را می‌گیرد فقیر می‌شود 🍃 نه گرفتن‌های خدا به این معنا است که خدا به شما توهین می‌کند 💥 همه امتحان است 🍃 نه دادن خدا و نه گرفتن خدا هیچ کدام نشانه‌ی این نیست که کسی عزیز است و کسی ذلیل است، همه امتحان است و البتّه امتحان سختی است. ⚡️ همیشه جلسه‌ی امتحان سخت است. 💥 خدا می‌فرماید: «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ» ‏✨ انسان، موجود عجول و ضعیفی است، تا خدا یک چیزی به او می‌دهد و او را امتحان می‌کند، می‌گوید خدا چقدر به من احترام گذاشته است، چیزی به من داده است. 💥 «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ» امّا اگر خداوند با گرفتن‌ها او را امتحان کند، یک چیزی از او بگیرد «فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ» رزق او را کم کند و در تنگنا قرار بدهد «فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ» می‌گوید خدا به من اهانت کرد. 💥 بعد خدا می‌فرماید: «کَلاَّ» نه 🍂 نه آن فکر اوّلی درست است، نه فکر دومی، هر دو غلط است. 🍃 همه‌ی این‌ها امتحان است، ابتلا است. اگر کسی بتواند این را بپذیرد و باور کند آن وقت از این امتحان سربلند بیرون می‌آید و وقتی نعمتی را به دست آورد ذوق‌زده نمی‌شود، سرمست نمی‌شود و اگر چیزی از او گرفته شد پژمرده و مأیوس و افسرده نمی‌شود. ☘ چون می‌داند خدا با این‌ چیزها شما را بالا و پایین می‌کند و در این فراز و نشیب قرار گرفتید که ببیند بندگی شما تا کجا است آن وقت آدم خودش را گم نمی‌کند. 🔻 🔻 🔻 🔻 التـماس دعـا اَلّلهُمّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّل فَرَجَهُمْــــے 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚حکایت بسیار زیبا و آموزنده؛ عاقبت صبر و تحمل در برابر بداخلاقی علامه طهراني در كتاب نورملكوت قرآن مي فرمايد: يكروز در طهران، براى خريد كتاب به كتاب فروشى رفتم، مردى در آن أنبار براى خريد كتاب آمده، آماده براى خروج شد كه ناگهان در جا ایستاد و گفت: حبيبم الله. طبيبم الله،یارم.... فهميدم از صاحب دلان است که مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته،گفتم: آقاجان! درويش جان! انتظار دعاى شما را دارم.چه جوری به این مقام رسیدی؟ ناگهان ساکت شد،گریه بسیاری کرد،سپس شاد و شاداب شد و خندید. گفت: سید! شرح مفصلی دارد. من مادر پيرى داشتم، مريض و ناتوان، و چندين سال زمين گير بود. خودم خدمتش را مینمودم؛ و حوائج او را برميآوردم؛غذا برايش ميپختم؛ و آب وضو برايش حاضر ميكردم؛ و خلاصه بهر گونه در تحمّل خواسته ‏هاى او در حضورش بودم. او بسيار تند و بداخلاق بود. ناسزا و فحش ميداد؛ و من تحمّل ميكردم، و بر روى او تبسّم ميكردم. بهمين جهت عيال اختيار نكردم، با آنكه از سنّ من چهل سال ميگذشت. زيرا نگهدارى عيال با اين اخلاقِ مادر مقدور نبود ... بهمین خاطر به نداشتن زوجه تحمّل كرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم. گهگاهى در أثر تحمّل ناگواريهائى كه از مادرم به من میرسيد؛ ناگهان گوئى برقى بر دلم ميزد، و جرقّه ‏اى روشن می‏شد؛ و حال بسیارخوشی دست ميداد، ولى البته دوام نداشت و زود گذر بود. تا يك شب كه زمستان و هوا سرد بود و من رختخواب خود را پهلوى او و در اطاق او پهن میکردم تا تنها نباشد، و براى حوائج، نياز به صدا زدن نداشته ‏باشد. در آن شب كه من كوزه را آب كرده و هميشه در اطاق پهلوى خودم ميگذاشتم كه اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم، ناگهان او در ميان شب تاريك آب خواست. فوراً برخاستم و آب كوزه را در ظرف ريخته، و به او دادم و گفتم: بگير، مادر جان! او كه خواب آلود بود؛ و از فوريّت عمل من خبر نداشت؛ چنين تصوّر كرد كه: من آب را دير داده ‏ام؛ فحش غريبى به من داد، و كاسه آب را بر سرم زد. فوراً كاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگير مادر جان، مرا ببخش، معذرت ميخواهم! كه ناگهان نفهميدم چه شد... إجمالًا آنكه به آرزوى خود رسيدم؛ و آن برق ها و جرقه ‏ها تبديل به يك عالمى نورانى همچون خورشيد درخشان شد؛ و حبيب من، يار من، خداى من، بانظر لطف و عنایت خاصش به من نگاه کرد و چیزهایی از عالم غیب شنیدم و اين حال ديگر قطع نشد؛ و چند سال است كه ادامه دارد. 📒نور ملكوت قرآن(ج‏1) ، ص: 141 با اندكي تلخيص 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نایت کویین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✌️ سرت را بالا بگیر بگذار همه‌ی آدم‌هایی که دورت ایستاده‌اند و برای زمین خوردنت با هم شرط بسته‌اند وا بمانند از اینکه هنوز میخندی و مصرانه به همه‌ی بی‌مهری‌ها میخندی سرت را بالا بگیر بگذر از تمام چاله‌های اشتباهی که پاهایت را آزردند ، حرف‌هایی که دلت را شکستند. به خودت افتخار کن برای همه‌ی روزهایی که با سادگیِ کامل خودت بودی ، خودت ماندی و خودت خواهی ماند...سرت را بالا بگیر ، این روزها تاوانِ لحظه‌های سنگینی است که هر دقیقه‌اش خودت را خرج کسانی کرده‌ای که منتظر بودند افتادنت را ببینند و بلند سوت بزنند و بلندتر برای شکستنت دست بزنند... سرت را بالا بگیر تو خـ💚ـدا را داری و خدا را داشتن یعنی بی نیاز بودن زندگیتون سرشار از انرژی➕ و در پناه خداباشید💚 💐 @bluebloom_madehand 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از رفاقت با شهدا
هدایت شده از رفاقت با شهدا
هدایت شده از رفاقت با شهدا
هدایت شده از رفاقت با شهدا
هدایت شده از رفاقت با شهدا
هدایت شده از رفاقت با شهدا
هدایت شده از رفاقت با شهدا
هدایت شده از رفاقت با شهدا
هدایت شده از رفاقت با شهدا
هدایت شده از رفاقت با شهدا
محمد نسیمی - خبرنگار - یه رشته استوری کار کرده بود تحت عنوان از مجاهدت سربازان گمنام امام زمان در روزهای گذشته گفته بود که خودتون توی تصاویر ببینید و بخونید. (البته من فقط ۱۰ تصویر آوردم) 👈 اما استوری آخرش خیلی خیلی دردناک بود و جیگر آدم رو آتیش میزد. اونجایی که نوشته بود؛ «یه چیز بگم و موضوع بچه‌های بالا رو ببندم فعلاً ... برخی از اون‌ها بعد از شهادت‌شون، حتی خانواده‌شون هم متوجه نمیشن اینا سرباز گمنام امام زمان (عج) بودند!» ما ساده میریم و میایم و اصلاً خبر نداریم چه اتفاقاتی داره می‌افته. این وسط یه عده جوون و پیر، جون و خون‌شون رو میدن، بی‌نام و بی‌نشون ... شادی روح مطهر شهدای امنیت صلوات 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 در زمان حضرت عیسی (ع) زنی بود که شیطان نمی توانست به  هیچ عنوان فریبش دهد. روزی این زن در حال پختن نان بود که وقت نماز شد. دست از کار کشید و مشغول نماز شد.۱ در این هنگام شیطان کودک این زن را وسوسه کرد که به سمت آتش  برود.رفت و به درون تنور افتاد. بعد شیطان وسوسه کنان  به طرف زن  رفت که بچه ات بدرون تنور افتاد نمازت را بشکن.  زیرا میدانست این  از آن نمازهایی است که فایده دارد.( نمازهایی که فایده ندارد شیطان آب وضوی آن را هم می آورد) اما این زن توجهی به وسوسه شیطان نکرد. حال معنوی زن طوری شد که نماز را نشکست. شوهر آمد دید که صدای بچه از درون تنور می آید. و زن در حال خواندن  نمازاست. بچه سالم است و نمی سوزد. دست به درون تنور برد و بچه را درآورد. مرد این ماجرا را  نزد حضرت عیسی تعریف کرد. حضرت عیسی به خانه آنها آمد و از زن پرسید تو چه کردی که به این مقام رسیدی؟ زن پاسخ داد: ۱- همیشه کار آخرت را بر دنیا ترجیح می دادم. ۲- از وقتی خود را شناختم بی وضو نبودم ۳- همیشه نماز خود را در اول وقت می خواندم ۴- اگر کسی بر من ستم می کرد یا دشنامم می داد او را به خدا وا می گذاشتم و کینه او را به دل نمی گرفتم. ۵- در کارهایم به قضای الهی راضیم 6- سا‍ئل را از در خانه ام مأيوس نمی كنم . 7- نماز شب را ترك نمی نمايم حضرت عیسی فرمود اگر  این زن ، مرد می بود پیامبر می شد چون  کارهایی می کند که فقط پیامبران می کنند. و بر چنین کسی شیطان سلطه ندارد. 📙عرفان اسلامي ، ص300؛ شيطان در كمينگاه ، ص 233 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شخص ساده لوحي مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودي روزي رسان است. به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدي برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزي خود را بگيرد. به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد. هرچه به انتظار نشست برايش ناهاري نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكي براي شام كرد و چشم به راه ماند. چند ساعتي از شب گذشته درويشي وارد مسجد شد و در پاي ستوني نشست و شمعي روشن كرد و... از «دوپله» خود قدري خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن. مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزي كرده بود و در تاريكي و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود ديد درويش نيمي از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي خورد بي اختيار سرفه اي كرد. درويش كه صداي سرفه را شنيد گفت: «هركه هستي بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگي داشت مي لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد وقتي سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت: «فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودي من از كجا مي دانستم كه تو اينجايي تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزي خودت برسي؟ شكي نيست كه خدا روزي رسان است اما يك سرفه ای هم بايد کرد! 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://eitaa.com/sana_Leatherbags/296 دیگه نمیزارمش از دست ندید👩🏼‍🦯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا