💢 چهار عمل #مکروهی که رزق و روزی انسان را کم میکند...
امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: مکروهاتی که #روزی را از انسان دفع میکنند:
① #اظهار_فقر و نداری کردن در حضور مردم؛
② #خواب دیرهنگام شب و بعد از نماز صبح؛
③ تحقیر و کمارزش شمردن #نعمت های خدا؛
④ شکوِه و گلایه داشتن از خداوند متعال.
📙معانی الاخبار، ص ۲۷۱
#روزی حضرت داود علیه السلام از منزل خود بیرون رفت و زبور می خواند و چنان بود که هرگاه آن حضرت زبور می خواند از حسن صوت او جمیع وحوش و طیور و جبال و صخور حاضر می شدند و گوش می کردند و هم چنان می رفت تا به دامنه کوهی رسید که به بالای آن کوه پیغمبری بود حزقیل نام و در آن جا به عبادت مشغول بود.
چون آن پیغمبر صدای مرغان و وحوش و حرکت کوه ها و سنگ ها دید و شنید، دانست که داود است که زبور می خواند.
حضرت داود به او گفت: ای حزقیل! اجازه می دهی که بیایم پیش تو؟ عابد گفت: نه، حضرت داود به گریه افتاد، از جانب حضرت باری به او وحی رسید: داود را اجازه ده، پس حزقیل دست داود را گرفت و پیش خود کشید.
حضرت داود از او پرسید: هرگز قصد خطیئه و گناهی کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز عجب کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز تو را میل به دنیا و لذات دنیا به هم می رسد؟
گفت: به هم می رسد، گفت: چه می کنی که این را از خود سلب می کنی و این خواهش را از خود سرد می نمایی؟ گفت: هرگاه مرا این خواهش می شود، داخل این غار می شوم که می بینی و به آنچه در آنجاست نظر می کنم، این میل از من برطرف می شود.
حضرت داود به رفاقت او داخل آن غار شد، دید که یک تختی در آنجا گذاشته است و در روی آن تخت، کلّه آدمی و پاره ای استخوان های نرم شده گذاشته و در پهلوی او لوحی دید از فولاد و در آنجا نقش است که من فلان پادشاهم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر بنا کردم و از چندین باکره ازاله بکارت کردم و آخر عمر من این است که می بینی که خاک فراش من است و سنگ بالش من و کرمها و مارها همسایه منند، پس هر که زیارت من می کند، باید فریفته دنیا نشود، گول او نخورد!![1]
پی نوشت
[1] الأمالى، صدوق: 99، المجلس الحادى و العشرون، حديث 8؛ كمال الدين: 2/ 524، باب 46، حديث 6؛ بحار الأنوار: 14/ 25، باب 2، حديث3
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد، آن را پشت اسب گذاشت
و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت:
" این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم دهکده، فقط در صف بایستید و هرکس یک گردو بردارد
به اندازه همه گردو در این سبد است و به همه میرسد "
مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکییکی از داخل سبد گردو برداشتند.
پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمیداشت و پی کار خود میرفت. مردی که خیلی احساس زرنگی میکرد با خود گفت:
"نوبت من که رسید دو تا گردو برمیدارم و فرار میکنم. در نتیجه به این پسر چیزی نمیرسد."
او چنین کرد و در لابهلای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند
پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت:
"من از همان اول گردو نمیخواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد."
خیلیها دلشان به گردوبازی خوش است
و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شدهاند.
خیلیها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمیدانند و دایم با آنها کلنجار میروند و از این نکته طلایی غافلند که
این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجتها و جدلهای افراد خانواده دارد.
بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم میکنند که فرد اصلا متوجه نمیشود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کلهشقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم میپاشد و گردوها روی زمین ولو میشوند و هر کدام به سویی میروند، تازه میفهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیینکننده بوده است.
بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچکس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید.
بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهای داخل آن.
بنابراین حواسمان جمع باشد که بیجهت سرگرم گردوبازی نشویم و اصل کار را از دست ندهیم.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃
🍃
#روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که در کنار جویی نشسته و بلند بلند گریه میکند.
شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع نگران شدند و پرسیدند: «استاد، چه شده كه اینگونه اشك میريزيد؟ آيا کسی به شما چیزی گفته؟»
شیخ جعفر در میان گریهها گفت: «آری، یکی از لاتهای این اطراف حرفی به من زده که پریشانم کرده.»
همه با نگرانی پرسیدند: «مگر چه گفته؟»
شیخ در جواب میگويد: «او به من گفت شیخ جعفر، من همانی هستم که همه در مورد من میگویند. آیا تو هم همانی هستی که همه میگویند؟!»
و اين سئوال حالم را عجيب دگرگون کرد.
#داستان #پند_آموز
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨